.
#صلواتی_حضرت_علی_اکبر
ای اذانت صدای آب حیات
به لبت خشک مانده چشم فرات
به جمال تو یاعلی اکبر
به محمد و آل او صلوات
#حضرت_علیاکبر_علیه_السلام
#حبیب_اولیایی_فر
.
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shab8-Moharram1447 (2).mp3
زمان:
حجم:
50.76M
🔊 بخش دوم #روضه | پدرت بودم و رعنا شدنت را دیدم
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پدرت بودم و رعنا شدنت را دیدم
آه در بین عبا جا شدنت را دیدم
خوب شد چند قدم پیش نگاهم رفتی
خوب شد خوش قد و بالا شدنت را دیدم
اسب تربیت شدهست، اسب میدونه اینجور مواقع باید برگرده اما همچین که این خونا جاری شد، این خونا اومد علی اکبر خودش و انداخت گردن اسب و گرفت که زمین نیوفته. این خونا اومد جلو چشای اسب و گرفت، اسب دیگه جایی و نمیدید. از این طرف باید برگرده، راه و گم کرد رفت توو دل لشکر؛ یه نفر فریاد زد:« کوچه باز کنید».
اول مقتل اینجوری میگه:« فَجَرَحُ» اول بهت جراحت زدند ولی چند لحظه بعد میگه:« فَقَطَّعُوهُ بِسُيُوفِهِمْ إِرْبًا إِرْبا»...
اما اینجا ابی عبدالله بود خودش و سریع رسوند مثل باز شکاری، اومد بالاسر علیش؛ نذاشت کسی زخم بزنه، نذاشت دیگه بیشتر از این دیگه ارباً ارباش کنند. اما بمیرم برا خودش لشکر سر فرصت نشست دید دیگه کسی نمونده شروع کردند بزنند. کار به جایی رسید که مقتل میگه:« مقطع الاعضاء» یعنی یکی یکی اعضا رو جدا میکردند...
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتظاری که ندارم که سرپا برخیزی
از علی اکبرِ من هیچ نمانده چیزی
بدنت را زِرِه اینگونه نگهداشته است
گوشهاش باز شود روی زمین میریزی
#حبيب_اوليايی_فر✍
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#امام_زمان #حضرت_عباس
#شب_نهم #شب_تاسوعا
امشب همه هستیم مهمان عمو جانت
اُنظُر اِلَینا -ریزه خواران عموجانت-
چیزی که از تو کم نخواهد شد اگر امشب
احسان کنی از جنس احسان عموجانت
ریز و درشت اینجا طرفدار ابوالفضلاند
ایران اسلامیست ایران عموجانت
عمری فداییهای اولاد علی هستیم
عالم به قربان تو، قربان عمو جانت
قدری نصیب و روزی این جمع عاشق کن
از غیرت همواره جوشان عموجانت
شرمندهایم از محضرت؛ پیمانمان با تو
هرگز نبود از جنس پیمان عموجانت
برگرد دیگر التماست میکنیم آقا
برگرد دیگر منتقم جان عموجانت
در روضه امشب با تو حالی مشترک داریم
هستیم مثل تو پریشان عموجانت
از روضهخوانها مطمئناً بر نمیآید
باید تو باشی مرثیهخوان عموجانت
::
وقتی که رفتی علقمه، آن تیر سوزان را
بیرون بکش از چشم گریان عموجانت
دست سنان و شمر و خولی بعد از این باز است
بر خاک افتادهست دستان عموجانت
#علیرضا_خاکساری ✍
.👇
#شب_نهم_محرم
رفتی و پشت سرت پشت حرم تیر کشید
ناخودآگاه تمام کمرم تیر کشید
قامتم تا شده محتاج عصایم چه کنم ؟
باز یاد علی اکبر جگرم تیر کشید
پُر تیر و پَر تیر است تن مختصرت
ریخته بال و پرت بال و پرم تیر کشید
دسته دسته موی تو از سر دستم افتاد
سرت افتاد به دستم که سرم تیر کشید
مثل پیشانی ات ای ماه بهم ریخته ام
دلم از هلهله ی دوروبرم تیر کشید
پهلویت باز شد از چشمه ی خون یعنی باز
پهلوی مادر نیکو سیَرم تیر کشید
در نگهداری زینب به پدر گفتی چشم
چشم تو بسته شد و چشم ترم تیر کشید
خنده ی شمر به خیمه خبرت را برده
سینه دخترک منتظرم تیر کشید
#حضرت_ابالفضل_العباس
#حضرت_عباس
#حبيب_اوليايی_فر✍
همچین که از کنار بدن عباس بلند شد، دیدن با یه دست افسار اسب و گرفته. مقتل میگه « إِنَّ الْحُسَيْنَ تَرَكَ أَخَاهُ الْعَبَّاسَ فِي مَكَانِهِ وَرَجَعَ إِلَى الْمُخَيَّمِ» شروع کرد قدم قدم بزنه، داره میره سمت خیمه اما چطور« بَاكِيًا مَنْكَسِرًا حَزِينًا مُنْحَنِيَ الظَّهْرِ» همه دیدن کمرش خم شده،« يَكْفِكِفُ الدُّمُوعَ بِكُمِّهِ حَتَّى لَا تَرَاهُ النِّسَاء» با این سر آستین پیراهن ابی عبدالله داره اشکاش و پاک میکنه؛ آخه داره میرسه سمت خیمه زنها نباید گریهی حسین و ببینند...
روایت میگه ابی عبدالله اومد توو خیمه دیدن ابی عبدالله هی داره میزنه رو پاش هی داره میگه:« بیچاره شدم، زینبم دیدی چی شد»؟! ابی عبدالله غش کرد. آقا رو به هوش آوردن...
.......
#حضرت_ابوالفضل_العباس_ع
حضرت علمدار قمر بنی هاشم علیه السلام
پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است
آن دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است
عشق او راه مرا سمت خدا انداخته
بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است
ماه اگر یک بار شام چهارده کامل شده
ماه ما سی روز و سی شب ماه رویش کامل است
تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر میدهد
باب العباس است اینجا،خوش بحال سائل است
گر گدا کاهل بود عباس راهش میدهد!
لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است!
هرچه میخواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر
از در این باکرم نومید رفتن مشکل است
این مطب باز است صبح و ظهر و شب هرروز سال
این طبیب محترم کارش شفای عاجل است
از حسین عباس میخواهم از عباسش حسین
قبله گاهی اینطرف گاهی به آن سو مایل است
کاش جای دست او دستان ما را میزدند
دستهای سینه زنها محضرش ناقابل است
از کنار علقمه گودال پیدا میشود
دور تا دورش صدای خنده های قاتل است
#سید_پوریا_هاشمی ✍
.......
#نوحه_سنتی
نوحه ابالفضل علیه السلام
سبک اکبر ناظم
در خاک و خون افتاده ای برادر
میکوبم ازمصیبت تو بر سر
دو دستت جداشد
امیدم فنا شد
کو آن قد رعنا دل آرا
شد مثل اکبر اربااربا
****
رود پس از تو خیمه ها به غارت
بعد از تو خواهرم رود اسارت
دلم سوگوار است
تنت نیزه زار است
دشمن تورا آخر نظر زد
برادرت را از کمر زد
*
باید برای تو عزا بگیرم
پیشانی تو وا شده بمیرم
نوک تیر کافر
فرو رفته تاسر
نمانده از تو چشم و ابرو
سرت به نی رود ز پهلو
#مجتبی_صمدی_شهاب ✍
***
.
📋 رفتی و پشت سرت پشت حَرَم تیر کشید
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتی و پشت سرت پشت حَرَم تیر کشید
ناخودآگاه تمام کمرم تیر کشید
قامتم تا شده محتاج عصایم چه کنم ؟
باز یاد علیاکبر جگرم تیر کشید
پُر تیر و پَر تیر است تن مختصرت
ریخته بال و پرت بال و پَرم تیر کشید
دسته دسته موی تو از سر دستم افتاد
سرت افتاد به دستم که سَرَم تیر کشید
مثل پیشانیات ای ماه بهم ریختهام
دلم از هلهلهی دور و برم تیر کشید
پهلویت باز شد از چشمهی خون یعنی باز
پهلوی مادر نیکو سیَرم تیر کشید
در نگهداری زینب به پدر گفتی چشم
چشم تو بسته شد و چشم تَرَم تیر کشید
خندهی شمر به خیمه خبرت را برده
سینه دخترک منتظرم تیر کشید
#حبيب_اوليايی_فر✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 الحمدلله عمو داریم
عباسم! یادته بابام صدا زد گفت:« بچههای فاطمه بیاین، یادته داشتی میرفتی بابا یهو صدات زد:« عباسم! نرو؛ باهات کار دارم. »
داداش! یادته بابا دستم و گرفت، دست توأم گرفت؛ دست من و گذاشت توو دستای تو صدا زد:« عباسم! مواظب حسینم باش». شاید زینب یه گوشهای ایستاده بود داشت نگاه میکرد امیرالمومنین زینبم صدا زد:« دخترم! بیا جلو». به این دو پسرش فرمود:« عباسم! حسینم! جون شما و جون این خواهرتون»...
ولی یه روزی رسید بیبی یه نگاهی کرد، دید همه رو سوار ناقه کرده یه نگاه به دور و برش کرد دید کسی نیست کمک خودش کنه؛ یه نگاه کرد سمت علقمه صدا زد:« عباس! مگه به بابام قول نداده بودی زینب و تنها نگذاری»؟! غیرت اللهست.
آخه شنیده بود باباش علی رو دستاش و بسته بودند جلو چشماش ناموسش و میزدند...
همچنین که توو خیمه نشسته بود صدا زد:« آقا جان! مولای من! « قَدْ ضاقَ صَدْرِی»، سینهم به تنگ اومده، نمیخوای به من اجازه بدی برم؟!
ـ ابی عبدالله یه نگاهی بهش کرد گفت:« عباسم! تو علمدار لشکر منی؛ تا وقتی این علم سرپاست خیمههای منم سرپاست. ببین بچههای قد و نیم قد و اینا همه امیدشون به توئه. اینا دارن هی در گوش همدیگه میگن:« غمی نیست اگه علیاکبر رفت؛ غمی نیست اگه قاسم رفت؛ غمی نیست اگه جوونا یکی یکی رفتن؛ ما چه غمی داریم؟! ما عمو داریم».
ـ آبجی جون! مگه نمیبینی مثل یه مرد پشت بابام ایستاده؟!
- آره آبجی جون! قربونت برم آره؛ الحمدلله هنوز علمش سرپاست ببین چه جوری وایساده داره از ما دفاع میکنه.
هی میگفتن:« الحمدلله عمو داریم»...
حالا حضرت اباالفضل از درون داره بیچاره میشه؛ چرا من نمیتونم برم؟! انقدر که روایت میگه اومد یکی از این پردههای خیمه رو بالا زد، دید این بچهها این دامنای عربی و بالا زدن شکمهاشون و گذاشتند رو مشکهای نمناک هی دارن میگن العطش. ابی عبدالله صداش زد:« عباسم! حالا که میخوای بری برو؛ برو برای بچههام یکم آب بیار».
مشک و برداشت، این امید همهی خیمهست...
آخه این آقا شب عاشورا یه مرتبه رفت آب بیاره همچین که رسید موکل عمربن حجاج که موکل آب بود فریاد زد:« عباس! نمیخوای دست از حسین برداری؟! به قوم و قبیلهت بپیوند؟! چی داره این آقا که چسبیدی بهش؟! رهاش کن؛ بیا این طرف همه چی هست، خودت اگه میخوای آب بخوری آب بخور».
نگاهی بهش کرد گفت:« چی میگی؟! منه عباس دست از حسین بردارم؟! یک موی حسین شرافت داره به همهی قوم و قبیلهم، اصل همهی قوم و قبیلهم و خودم و داداشام فدای حسین بشن».
آقا جان! کاش توو گودال بودی اون لحظهای که هرکس داره یه چیزی میبره. یکی داره زره میبره، یکی داره لباس میبره، یکی داره عمامه رو میبره، یکی داره چکمه میبره... آه! کاش اون لحظه بودی نمیذاشتی ابی عبدالله رو غارت کنند.
کاش مدینه بودی اون لحظهای که اون نامرد صدای مادر و بین در و دیوار میشنید، فلذا میدونست کی پشت دره؛ کاش اونجا بودی برای مادرم دفاع میکردی.
روایت میگه انقدر تیر به این بدن زدن که« فَصَارَ جِلْدُهُ كَالْقُنْفُذ» بدن این آقا مثل خارپشت شده بود؛ از بس این تیرها به این بدن اصابت کرد.
آخه خودش و انداخته بود رو مشک، یه جوری مشک و احاطه کرده بود که تیر به مشک نخوره؛ فلذا هر تیری میومد به پشتش برخورد میکرد.
شیخ کاظم صدیق فرمودند:« در عالم رویا بهش گفتند:« شیخ کاظم چرا روضهی ما رو نمیخونی»؟!
عرضه داشت:« آقا جان! من بارها روضهی شما رو خوندم.
فرمودند:« نه! این روضهای که ما میگیم و بخون.
هر شخصی بخواد از بالا بلندی رو زمین بیوفته، اگه تیر توو بدنش فرو رفته باشه؛ اگه تیر به چشمش رفته باشه؛ اگه دست به بدن نداشته باشه...
اگه بخواد از بالا بلندی به زمین بیوفته دستاش و سپر بدنش میکنه، بدنش آسیب نبینه، صورتش آسیب نبینه، اما منی که دست به بدن نداشتم...
همچین که ابی عبدالله اومد بالا سرش یه نگاهی خیره خیره به این بدن انداخت« قطعوا یدیه و رجلیه» دید هم دستاش و بریدند هم پاهاش و بریدند.
.
#مناجات_با_امام_حسین
به سر موی تو سوگند پریشان تواییم
بیقرار سر تو، بی سر و سامان تواییم
چشم ما گریه مگر داشت نبودی تو اگر
کشته اشکی و ما کشته چشمان تواییم
مادرت خواست که تحویل بگیری ما را
همه دنباله روی حرّ پشیمان تواییم
آب و نان داد به ما دست علی با غم تو
ما فقیران حرم دست به دامان تواییم
طلب وصل تو با سیر الی الله یکیست
اینچنین است که مجنون بیابان تواییم
علم توحید ز نور علمت معلوم است
همه تسلیم علمدار و مسلمان تواییم
باطن محضر تو عرش الهی ست حسین
ای بقربان مقام تو که حیران تواییم
انبیا دلهره ی روز تو را داشته اند
تا بگویند اسیر شب هجران تواییم
لب افسوس گزیدیم به دندان ای داد
روزگاریست به یاد لب و دندان تواییم
#امام_حسین
#محرم_۱۴۰۴
#حبیب_اولیایی_فر✍
.
.
#غزلمرثیه
#اربعین_حسینی
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم
مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم
اربعین من و تو هردو همین امروز است
بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم
یار برگشته من، من ز سفر برگشتم
اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم
قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف
بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم
از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس
برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم
می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز
می دهد جای سم اسب عذابم چکنم
غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام
وای برگشته من از بزم شرابم چکنم
در تمام سفر هرجا که صدایت کردم
شمر می داد بجای تو جوابم چکنم
خولی و زجر گرفتند رکاب زینب
می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم
با که گویم که رباب همسفر حرمله بود
همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم
به عزیزان تو دائم صدقه می دادند
خارجی زاده همه کرده خطابم چکنم
همه هستند ولی جای رقیه خالی است
گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم
دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا
مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم
سر بازار به زینب چقدر خندیدند
بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم
حاج #سید_محسن_حسینی ✍
#اربعین ۱۴۴۵
.............
.
#اربعین
اربعین هنگامهی دنبالهدار زینب است
اربعین آری شکوه کارزار زینب است
اربعین یعنی حسینی بودن و زینب شدن
اربعین در امتداد اقتدار زینب است
آسمان آتش، هوا داغ و زمین سوزان ولی
رفتن ما در مسیر عشق کار زینب است
اربعین یعنی سپاهی بینهایت تا ظهور
تا جهان فهمد که شیعه یادگار زینب است
اربعین یعنی به هر رنگ و لباس و هر زبان
اشتراک قلبهامان وامدار زینب است
اربعین یعنی امام عصر میخواند تورا
اربعین یعنی که امام ما دچار زینب
این ستونها بیرق در اهتزاز عاشقی است
این قدمها نذر نام استوار زینب است
این همه موکب به یاد خستگی قافله است
میهمان هم میزبان هم، شرمسار زینب است
گفت با ما جادههای منتهی بر کربلا
هر کجا قلبیست عاشق در مدار زینب است
هر کجا پا میگذاری روضهای سربسته است
خاطرات رنجهای بیشمار زینب است
کربلا سرخ است اگر، از گریههای فاطمه است
کربلا گرم است اگر، چون شعلهزار زینب است
کربلا وقتی که زینب رفت، دق کرد و گریست
یک جهان در کربلا در انتظار زینب است
جادههای داغ میگویند خاک کربلا
یاد شام و یاد کوفه داغدار زینب است
ذره ذره سوخت زینب، در میان قتلگاه
باد آنچه میبرد با خود غبار زینب است
شمر پایین رفت از گودال و دنبالش،سنان
شاهد دعوای آنها چشم تار زینب است
آنچه پایین میرود سرنیزه و تیغ و عصاست
آنچه بالا میرود داد و هوار زینب است
داد میزد سنگها از چهرهاش شرمی کنید
اینکه دارد میرود دار و ندار زینب است
جای طفلان میخورد شلاق و روضهخوان او
گیسوان خونیِ نیزه سوار زینب است
"از میان تربتش بوی حسین آید برون
کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است"
(#حسن_لطفی ۱۴۰۴/۰۵/۲۳)✍
........
.
#اربعین
برخیز آمدم ز سفر نور دیده ام
آقا سلام ، زینب قامت خمیده ام
شرح سفر بخوان تو ز رنگ پریده ام
دیگر مپرس آنچه که در شام دیده ام
ای جان فدای زمزمه ی آخرین تو
از ره رسیده قافله ی اربعین تو
ای داغدار داغ تو گردون حسین من
باشد جراحتت ز حد افزون حسین من
ای قلب من چو روی تو پرخون حسین من
«ای کشته ی فتاده به هامون» حسین من
بر زخم های سینه ی زینب تو مرهمی
با خستگانِ راه ، بگو خیر مقدمی
با دست بسته راه به هر فتنه بسته ام
سرو است قامتم اگر از پا نشسته ام
کی تازیانه می کند از عشق خسته ام ؟
گفتی شبیه مثل مادر پهلو شکسته ام
زخمی دلم ز کوچه ی نحس یهودی است
سر تا به پا تمام تن من کبودی است
مردانه داد بر سر بیداد می زدم
با خطبه نیش بر دل جلاد می زدم
دیدی اگر که ناله و فریاد می زدم
او چوب بر لبان تو من داد می زدم
ای ماه پاره زینت طشت طلا شدی
داغی دوباره بر دل بریان ما شدی
ماموریت دقیق شد انجام ، السلام
کار عدو رسید به اتمام ، السلام
ای سرجدا مجاهد اسلام السلام
برگشته زینب از سفر شام السلام
طفل رباب آن گل بی خار در کجاست
آزاد گشته آب ، علمدار در کجاست
حالا که آمدم ز اسیری برادرم
با من نگو شکسته و پیری ، برادرم
داریم در خرابه سفیری برادرم
از دخترت سراغ نگیری برادرم
پر زد کنار رأس تو روحش ز تن حسین
شد چادر سکینه برایش کفن حسین
#اربعین_حسینی
#امیررضا_فرجوند✍
......
خواهرت از سفر اومد عزیزم
شب هجرون به سر اومد عزیزم
اینجا بود صدای پهلوت در اومد
اگه گریهمون در اومد عزیزم
میون اونهمه جنجال یادمه
اینجا بود که رفتی از حال یادمه
ذوالجناحت برامون خبر آوورد
که زمین خوردی توو گودال یادمه
یادته چقدر برات ناله زدم
برا ضعف دست و پات ناله زدم
نیزه خوردی جای آب توو قتلگاه
تا رسید بهم صدات ناله زدم
من با این دل حزین چیکار کنم
حال و روزم و ببین چیکار کنم
لحظه ی جداییمون گریه داره
حالا بعد اربعین چیکار کنم
#حبیب_اولیایی_فر✍