.
کـشته سم جفا شــد...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس کربلایی حمید علیمی
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
کــــشته ســم جـــفا شــد خــاتم پیغمبران
از غــم هستی رهـــا شد خـاتم پـــیغمبران
خوش ادا کردند و مـــزد مـهربانی های تو
تلخ و شد از جــوز امت شـادمانی های تو
این هـمه آزارو مــحنت کی سزاوار تو بود
گرچه لطف و مهربانی رسم و رفتار تو بود
دیده بسته است رنگ دنیا رحمة اللعالمین
داغ احــمد را نــــداند جـز امیر المؤمنین
احــمد مـــرسل بـــهشت جاودان جان من
مـــذهب من دیـــن من ائین من ایمان من
نام زیبای خدا و اســــم اعظم احمد است
هم نبی یا هم رســــولت اکرم احمد است
احـــمد و مـــحمود قــــاسم محمد نام او
تا خدا دارد خدایی می بـــود در جام او
با ولای ال احــــمد دین احمد کامــل است
بی ولای اهل بیتش هر چه گویی باطل است
یا محمد یا علی
یا محمد یا علی
ــــــــــــــــــ
#رحلت_رسول_اکرم
#رسول_الله
#کربلایی_حمید_علیمی
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#ویژه_ایام_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
⇦چشم را بست ولی...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمدکمیل
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ آن لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد
روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
ای دل خسته گر ت عقده عالم بهگلوست
آستان گوش حرم باش بخوان از سردوست
اینحسینکیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
ــــــــــــــــــ
#رسول_الله
#حاج_محمد_کمیل
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#ویژه_ایام_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
حاجمنصور_ارضی_تو_رفتی_و_زهرا_به_حال_زار_افتاد_.mp3
4.59M
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
📝 تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد...
👤 حاجمنصور #ارضی
◾️ ویژۀ #رحلت_رسول_اکرم
.
#اي ملائک سوي يثرب..
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه
اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد
شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد
همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد
خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد
مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد
مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد
پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد
خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد
کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد
نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد
قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا
مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا
اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول
لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول
فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول
که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند
کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند
گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت
دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت
پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت
فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است
اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است
*ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان...
حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...*
گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت
سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت
غم من نیست غم حور و قصور و جنت
چه کند روز جزا خالق من با امت
*تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."*
گفت جبریل که فرموده چنین معبودت
آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت
*خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...*
ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال
بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال
اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل
حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال
کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند
پهلوی فاطمهات را ز لگد آزردند
*هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...*
با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید
*ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...*
به حَسَن از همه کس ظلم فزونتر گردید
*جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...*
به حَسن از همه کس ظلم فزونتر گردید
دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ"
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#رسول_الله #رحلت_پیامبر_اکرم
.👇
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#بیست_و_هشتم_صفر
#رحلت_پیامبر_اکرم
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...
شما خیلی در دنیا اذیت شدید...
خیلی به شما ظلم کردند...
اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...
یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...
یک طرف امیرالمومنین کنارتون بودن...
یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...
دل ها بسوزه...
برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد ببینه...
و الشمر جالس علی صدره
شمر روی سینه حسین
هر کجا نشستی صدا بزن...
ای غریب حسین...
یک نفر دیگه هم اومد کنار ابی عبدالله...
خواهرش زینب کبری اومد کنار برادر...
اما دیر رسید...
از بالای تل زینبیه یه نگاه کرد دید دارن بردارش حسین رو سر میبرن...
چکار کنه بی بی زینب،
یا الله...
دستهاش رو گذاشت روی سر...
صدا زد...
وا محمدا...
واعلیا...
یا رسول الله منو ببخشید آقا...
چیزی نگذشت...
یکدفعه زینب کبری ببینه...
زمین و زمان بلرزه در اومد...
هوا متغیر شد...
نگاه کرد دید...
سر حسینش روی نیزه...
🔸سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_بیست_و_هشتم_صفر
.
.
|⇦•در حسینیه ی جبین....
#روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
در حسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه، چین به چین روضه است
آسمان گریه کرده بالأخره
هر شبی را که در زمین روضه است
به کجا می روی ؟در عالم اگر؛
خبری هست در همین روضه است
در میان اهالی گریه
اولین روضه آخرین روضه است
زهر کم کم بر او اثر می کرد
زردی چهره هم یقین روضه است
لفظِ "اِرْجِع فاِنَّهُ یَهْجُر"
تا قلم خواست بدترین روضه است
*پیغمبر فرمود: برام کاغذ و قلم بیارید که بنویسم براتون. نانجیب گفت این مرد داره هذیان میگه. از همین جا فاطمه آهی کشید...*
با گریزش شکستن دندان
وسط کوچه اولین روضه است
*اگه اون روز دندان رسول خدا رو نمی شکستن، مثل چن روز قبل با چوب خیرزان بر اون دندان ها نمی زد...*
با دلیل شهادت زهرا
لفظ پیغمبر امین روضه است
شتر سرخ در جمل فتنه است
اسب اما بدون زین روضه است
همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
*الهی برات بمیرم. خودش دستور داده محتضر وقتی میخواد از دنیا بره، سینه اش باید سبک باشه. حتی میگن باید دکمه پیراهنم باز کنن. در باز شد، حسنین دویدن، خودشونو رو سینه پیغمبر انداختن. میگن امیرالمومنین دوید بچه ها رو برداره، فرمود: نه علی جان! بذار حسین رو سینه ام باشه. زینب داره این صحنه رو می بینه. تا اون موقعی که اومد نیگا کرد، "یوم علی صدر المصطفی"... آه... "و یوما علی تحت الثری.." یه طوری باید حسینو بگی که پیغمبر بشنوه دعات کنه... حسین آه آه....
الهی برات بمیرم. گفت بذار حسین رو سینه ام باشه. من با او احساس سنگینی نمی کنم. راحت تر جون میدم. یا رسول الله! اینجا حسین رو سینت اومد، من بمیرم برا اون لحظه ای که دیدن عمه سادات مضطربه. هی دستاشو رو سر میزنه، آخه جلو چشم زینب نانجیب وارد گودال شد..*.
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
*والشمر جالس علی صدره... یه وقت ارباب ما احساس کرد کوهی رو سینش اومده...*
روضه از این به بعد رفت به دشت
روضه دنبال خواهرش می گشت
روضه شد عاطفی دمی که حسین
یک قدم رفت یک قدم برگشت
با غدیر و کریم و بزم شراب
روضه می زد گریز هی بر تشت
*اینم برا اونایی که دلشون امشب پیش امام رضاست ...*
کاش بودم پس از دو ماه عزا
پشت باب الجواد، ساعت هشت
#شاعر: #مهدی_رحیمی ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#حاج_محمد_طاهری
#بیست_و_هشت_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•روضه ها رو دارم میبینم...
#روضه پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
من میرم و ای فاطمه جان
پشت خونه ات هیزم میارن
پا روی حرف مرتضی و
پا روی چادرت میذارن
فاطمه جان!
بهشتو با بال و پرت می سوزونن
به پیش چشم همسرت می سوزونن
ای وای تو رو با پسرت می سوزونن
«فاطمه جان! فاطمه جان!
ای وای من ای وای من ای وای من»
*همه دلشوره های پیغمبرو میخوام بهت بگم...*
می مونه این فاجعهٔ تلخ
برا همیشه توی تاریخ
درد تو رو باید بپرسن
از پنجه های سرخ یک میخ
زهراجان!
قامت کمون دنبال مرتضی میری
نفس نفس زنون تو کوچه ها میری
زهرای من به زیر دست و پا میری
«ای وای من ای وای من ای وای من»
*دور بستر همه دارن گریه میکنن.پیغمبر تو بستر افتاده، امیرالمومنین حضرت صدیقه، اسما همه دارن اشک میریزن. یه وقت دیدن در باز شد حسنین اومدن خودشونو رو سینه ی پیغمبر انداختن. حال رسول خدا حال خوبی نیست. محتضره. خودش فرموده محتضر یه حالی داره که یه دکمه پیراهن رو سینش سنگینی میکنه. روایت میگه دکمه پیروهنم باز کنید محتضر آروم جون بده راحت تر جون بده. تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو برداره یه وقت اشاره کرد بذارید باشن. اونا رو سینه من باشن من راحت جون میدم. اما دیدن همینطور که عرق سرد کرده پیغمبر، هی نگاه به ابی عبدالله میکنه. زیر گلوشو می بوسه، هی میگه "ما لی وَ لِیزید.....؟"
ما رو به یزید چیکار؟ لعنت کرد پیغمبر قاتلای ابی عبدالله رو. آه آه... گفت...*
روضه ها رو دارم می بینم
دلم از این غصه ها خونه
این دم آخری بذار تا
حسین روی سینه ام بمونه
*آخ بمونه.چرا رو سینت بذارن؟ آخه..*
یه روز میاد که با پا رو سینه اش میذارن
پیرهنشو از پیکرش در میارن
کاشکی برن براش یه کم آب بیارن
«ای وای حسین ای وای حسین »
*روضه امشبم داره به آخر میرسه...
ای خدا ای خدا...*
حسینمو آبش ندادن
حسینمو خاکش نکردن
*همه اینا رو داره می بینه پیغمبر...*
هنوز دارن این نانجیبا
میون گودالو میگردن
سرش رو می برن به روی نیزه ها
تنش می مونه زیر سمّ مرکبا
واویلا مَن دَفَنَهُ أهلَ القُری
*وقتی امیرالمومنین بدن رسول خدا رو داره غسل میده، مولا میگه خواستم پیراهن از تن بیرون کنم، ندا اومد علی جان! پیراهن از تنش بیرون نیار. از زیر پیراهن بدنو غسل بده. وقتی بدنو به صورت میخواست بخوابونه، پشت حضرتو غسل بده. باز خطاب اومد رسول خدا رو به صورت روی زمین نگذار. بدنو روی شونه قرار داد. بدنو غسل داد. باید بگیم یا امیرالمومنین حقم همینه. اما الهی بمیرم برای اون آقای که امام زمان «عج» میگه" أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ..."قربون اون صورتی که با خاک یکسان شد..أَ"لسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ" قربون اون بدنی که پیراهن از تنش بیرون کردن. بدنو عریان کردن. ای حسین ...
* این دست گداییتو بالا بیار هرچقدر کار داری با ابی عبدالله... ای حسین...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#حاج_محمد_طاهری
#بیست_و_هشت_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•لحظهٔ وداعه...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج مهدی رسولی
●━━━━━━───────
لحظۀ وداعه دیگه بیقرارم
دم آخری سر رو پای علی میذارم
گریه میکنه فاطمه کنارم
میشینه غمی باز به روی سینه ام
وصیتای آخرمو میگم
انگاری دارم کوچه رو میبینم
إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین
قرآن و علی و حسن، زهرا و حُسَین
لحظۀ وداعه دیگه بیقرارم
میسوزه دلم با دیدن دو یادگارم
میمونه حسن تو مدینه غریب
کشته میشه با زهر غم و جفا
میمونه حسینم بییار و حبیب
کشته میشه تشنه تو کربوبلا
إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین
قرآن و علی و حسن، زهرا و حُسَین
#شعرا: #یوسف_رحیمی و #محمدرضا_رضایی
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#بیست_و_هشت_صفر
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#کربلایی_مهدی_رسولی
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•باز دوباره ام سفر....
#قسمت_اول #روضه_پیامبر_اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
باز دوباره ام سفر سوی مدینه آرزو ست
تا که ز کام دل زنم بوسه به خاک پای تو
از سرا پای مدینه گِل غم میریزد
اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد
خوب پیداست که باران ستم میریزد
آه! آرامش زهراست به هم میریزد
سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود
یا قرار است که پیغمبر اکرم برود
نور از خنده ی لبهای ترش میبارید
از گرفتاری امت به جزا میترسید
*این ترس، ترس و دل شوره است. گفتن اگه یک سال قبل مرگشون، یکماه قبل از مرگ،یک هفته قبل مرگ، یک روز، یک ساعت قبل مرگ توبه کنن مابخشیدیم .پیغمبر یه نفس راحت کشید.هی گفت: شیعیانم، امتم،قربونت برم که یه بار ما رو نفرین نکردی..انبیاء سَلف همه نفرین که کردند..خدایا اینارو.. سیل اومد و عذاب اومد و زیر ورو شدن و گرفتار شدن. اما خدا به رسول اکرم فرمود: خب نفرینشون کن گفت: نمی فهمند گناه دارن..پیشنهاد نفرین روخدا به پیغمبر داد.
همون طور که امیرالمومنین فاطمه از دست داده بود.عطر نزد بعد از بیست و پنج سال گفتن آقا عطر میزنی؟فرمود:نه من عزا دارم فاطمه ام رو از دست دادم. نفرین امیر المومنین رو هم بشنوید..
پیغمبر رو در حال رویا دیدم پرسید:علی جان چطوری ؟گفتم: آقا خسته شدم از دست اینا انقدر لج بازن. فرمود: نفرینشون کن. خدا من و از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده ... *
در بدر در پی ارشاد بشر میگردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبی ست نمی دانم چیست
در گلو بغض غریبی ست نمیدانم چیست
دخترت زار به سر میزند ای وای دلم
در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
پدرم حرفِ سپر میزند ای وای دلم
حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم
یک نفر آمده در میزند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست
بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست ؟
این جوان کیست که از دیدن رویش در دل
غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل
*عزارئیل در اینخونه رو میزنه بی اذن وارد نمیشه..*
آه یارب شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل :
با اجازه بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است
شبِ بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی هم برسان روز خطر نزدیک است
وقتِ آتش زدن یاس و تبر نزدیک است
پدر آمادهٔ رفتن به سماوات ولی
نگران است برای غمِ فردای علی
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه! از سینه ی افلاک بر آمد هیهات
به علی فاطمه را باز امانت میداد
داشت اما خبر از قصهٔ زهرا ای داد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#حاج_محمود_کریمی
#بیست_و_هشت_صفر
#بیست_و_هشتم_صفر
#هفتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#قسمت_پایانی #روضه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
ای همه این همه بی کسی
ای وای سرم درد گرفت
دلِ سرشارِ غم شعله ورم درد گرفت
او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غمِ حیدر خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی سرش داشت خبر
اشک، از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
بگم روشنت کنم بصیرت در روضه بدونی شیعه از کجا ضربه میخوره.."ان الدین عندالله السلام" و این اسلام با محرم و صفر زنده است.یه معادله است.یهود میدونست اسلام میاد همهی دنیا رو میگیره،یهود میدونست یه پیغمبر میاد کاری میکنه کارستون همه ی دینها در دینش خلاصه میشه. اینا میدونستن بشارتها در تورات و انجیل و و زبور داده شده بود. میدونستن پیغمبر فعالیتش تو مکه نمیگیره.. چند صد ساله قبلش رفتن تو مدینه جا گرفتن..اوس و خزرج و... اینا آمدن آماده بودن به موقع ضربه رو بزنن.. از علی هم نقره داغ شده بود درِ خیبر رو کنده بود، بیچاره اشون کرده بود.با هوچی گری حمله کردن و با هوچی گری بیعت گرفتن.همه میگن چرا دوشنبه؟ چون بیشتر جمعیت یهود روز دوشنبه در مدینه بودند.دوشنبه بازارشون بود.اون روز رفتن در خانه رو آتیش زدن..همه جا پیغمبر فرمود:"فاطمة بضعة مني"
جمعیت زیادی از یهودیا جمع شدن دیدن علی رو دارن میبرن همچین که کمربند علی روکشید از یه طرف فاطمه با قوت الهیه نه قوت بشری کمربند مولا رو مشید همه ی نامردا رو زمین ریختن..آی کینه به دل گرفتن علی رو رها کردن.. با غلاف و با تازیانه با تمام کینه ها زدند..مادر زیر دست و پا گم شد.. یه جام زینب تو محله ی یهودیها همه سنگ برداشتن ..
الشام ،الشام، الشام.. فرمود: هفت تا مصیبت تو شام بر ما وارد شد. بالاترینش این بود ما رو از محله ی یهودیها آوردن..
یه عجوزه ای بلند شد گفت:آی یهودیا حالا موقع انتقام خیبره.. اون سری که میبینید سرِ پسر کنندهٔ در خیبره.. انقدر سنگ زدن سر بابام از روی نیزه افتاد....
«حسین..»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#رحلت_پیامبر_اکرم
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#حاج_محمود_کریمی
#آخر_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•ملک وجود غرق....
#روضه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ سید مهدی #میرداماد
●━━━━━━───────
"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا"
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه از این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشته اند انبیاء همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا بهوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غَصب خلافت شدند جمع
یاللعجب وصی پیمبر علی کجاست؟
کجاست مولا؟
دارالولا محاصره زهراست پشت در
دود و شراره بر فلک ازبیت کبریا
آتش زدند به خانه ی ریحانه ی رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفی
*فرمود:هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد.
بیست وسه سال هر جوری خواستن
اذیتش کردن ،هر تهمتی خواستن بهش زدن، مگه نمی گن کسی برات کاری میکنه هنوز عرقش خشک نشده باید مزدش رو بدی ..مردم مدینه آب غسل پیغمبر خشک نشده مزدش رو دادن، کاری کردن مادر ما بین در ودیوار صداش بلند شد..*
"قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ" ذَوِیالْقُربیٰ کیان ؟مگه غیر از فاطمه و بچه های فاطمه ذَوِیالْقُربیٰ بودن..یادتون رفت پیغمبر چقدر حسن رو بغل می کرد چقدر حسین رو، رو دوشش سوار می کرد؟ یادتون رفت چقدر نوه هاشو می بوسید؟پیغمبر می بوسید گریه می کرد
امام مجتبی رو بغل می کرد لبهاشو می بوسید هر وقت ابی عبدالله رو بغل می کرد زیر گلوش رو می بوسید آقا چرا؟ می فرمود: این لبها یه روز از زهر کبود میشه..*
آقا جان شما یه غریبی امام رضا هم یه غریبه..اینقدر این شبها تو حرمش شلوغه عربی وارد حرم امام رضا شد اول یه نگا به در ودیوار کرد یه نگاه به ازدحام جمعیت وزائرا ، این همه چراغ..برگشت عقب گفت آقاجان اگه غریب میخوای بیا مدینه بیا ببین چهارتا سنگگذاشتن ...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#رحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#سید_مهدی_میرداماد
#بیست_و_هشتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇