Shahadat_Emam-Hasan_Karami_1402_a.mp3
11.86M
◼️ #روضه_امام_حسن مجتبی علیه السلام
🎤حاج علی #کرمی
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی اَحدی دستِ رد نخواهی زد
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیزفاطمه! ازبس که دست و دلبازی
مدینه شاهد حرفم, فقیر سرگشته
همیشه دستِ پُر از محضر تو برگشته
به لطف خنده تان شامِ غم سحر گردد
نشد که سائل تان ناامید بر گردد
در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگیت را سه بار بخشیدی
خدا به شهدِ لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد تو را لقب داده
تبسم نمکینت چه قدر شیرین است!
دوایِ درد یتیم و اسیر و مسکین است
خوشا به حالِ فقیری که چون شما دارد
در این حرم چقدر او بروبیا دارد!
به هر مسافر بی سرِ پناه جا دادی
به دستِ عاطفه, حتی به سگ غذا دادی
گره گشایی ات از کار خَلق, ارث علی ست
مقام اولیِ جود و بخششت ازلی ست
به حجِ خانه ی دلبر چه ساده می رفتی!
همه سواره, ولی تو پیاده می رفتی
شما ز بس که کریم و گره گشا بودی
دلِ کویر به فکرِ پیاده ها بودی
چه قدر مثلِ علی از زمانه رنجیدی
سلام داده, جواب سلام نشنیدی
امامِ برهه ی تزویرهای بسیاری
به وقت رفتن مسجد زره به تن داری
امام رأفتِ دورانِ بی مرامی ها
نشسته ای سرِ یک سفره با جزامی ها
خیال کن که منم یک جزامی ام آقا!
نیازمندِ نگاه و سلامی ام آقا
بگیر دستِ مرا دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم, ورشکسته ام آقا
برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه هایِ در و میخ و کوچه حساسی
چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه؟
بگیر دستِ مرا با خودت ببر کوچه
چه شد؟که بغضِ گلوگیر گوشه گیرت کرد
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد
.
4_5987999655546328108.mp3
34.75M
#امام_حسن
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
"عشق، رسواییِ محض است که حاشا نشود"
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم، هموطنی
این گدا جای غذا، مِهرِ تو را میخواهد
میشود گاهگُداری به دلم سر بزنی؟!
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی
خودمانی بگذارید بگویم اینبار
دست و دل بازِ مدینه بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت
تو گُلِ سر سبدِ شاکِله ی پنجتنی
نقشِ نامِ تو نشستهست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا بشناسید منِ مجنون را:
حسنیام، حسنیام، حسنیام، حسنی
قبر بی زائر تو بازترین روضه ماست
جان کعبه به فدای تو، غریبِ مدنی
زهر... نه..سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت، عجب سوختنی
تیرها گرچه به تابوت، تو را دوختهاند
لااقل پیکرِ خونینِ تو دارد کفنی
#بردیا_محمدی✍
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
اومد توو مدینه، اهل شهر شام بود؛ نمیشناخت امام حسنو از بس که توو شهر شام رو منبرها سَبّ علی میکردند...
وقتی امام حسن رو معرفی کردند هرچی از دهنش در میومد، خیلی بد و بیراه به امام حسن گفت.
آقا همین جوری نگاهش کرد، وقتی حرفاش، دشناماش، ناسزاهاش تموم شد؛ گفت ببینم انگار از لهجهت مشخصه اهل مدینه نیستی. گفت آری! من اهل مدینه نیستم، از شهر شام اومدم. گفت:« وقتی غریبهای جا و غذا نداری میای مهمون من بشی»؟!
دستش و گرفت بردش خونه بهش جا داد، غذا داد.
#روضه_امام_حسن
ادامه 👇
4_5990214398382182615.mp3
23.46M
#روضه_امام_حسن
#روضه_حضرت_زهرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند
شهر من نان مرا خورد و نمکگیر نشد
هیچکس مثل من از زندگیاش سیر نشد
حق ما را سر هر قصه که میشد خوردند
قاتل مادرِ من را روی منبر بردند
باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن
قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من
آن چهل مرد که آتشزن جنت بودند
در صف اول هر وعده جماعت بودند
شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم
سالها قبل در آن کوچه بد جان دادم
سوختن چارهی این خستهی غم پرور بود
از عسل آتش این زهر گواراتر بود
مادرم از دل آزردهی من باخبر است
مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوبتر است
مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده
جگر پاره ی من پارهی مسمار شده
کاش ثانی عوض فاطمه من را میزد
جای مادر لگدش را به تن ما میزد
*شاعران: #سید_پوریا_هاشمی و #حسین_قربانچه
همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد،دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی میرفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی.که به بابا حرفی نزنی،
چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟!
- باید تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه
لحظهای که امام حسن داشت جون میداد، بیبی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد بعد این همه سال نمیخوای به خواهرت بگی چی شد اون روزی که از کوچهها برگشتی ، همون روزی که یکی از گوشوارههای گوش مادر نبود
صدا زد زینبم این پارههای جگر من و میبینی اینا مال زهرنیست....
.
چند خط از #مناجات_شعبان امیرالمومنین علیهالسلام
#ماه_شعبان
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات
من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات
شبای شعبانه و باز شبای عاشقیه
وقت مناجات دل و دعای عاشقیه
من اومدم که از خودم دلم رو پس بگیرم
دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم
الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم
الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم
الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ
و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ
إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فقیرا
الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا
بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن
هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن
بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن
فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن
جدام کن از هرچی من و از تو جدام میکنه
اهل سحر وقتی بشم علی دعام میکنه
هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه
دلارو میبریم حرم دعا که مستجابه
اگر هنوز سنگه دلت خشکه چشات تو شعبان
سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍
#دکتر_حسن_لطفی
#مناجات
📋 گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند
شهر من نان مرا خورد و نمکگیر نشد
هیچکس مثل من از زندگیاش سیر نشد
حق ما را سر هر قصه که میشد خوردند
قاتل مادرِ من را روی منبر بردند
باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن
قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من
آن چهل مرد که آتشزن جنت بودند
در صف اول هر وعده جماعت بودند
شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم
سالها قبل در آن کوچه بد جان دادم
سوختن چارهی این خستهی غم پرور بود
از عسل آتش این زهر گواراتر بود
مادرم از دل آزردهی من باخبر است
مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوبتر است
مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده
جگر پاره ی من پارهی مسمار شده
کاش ثانی عوض فاطمه من را میزد
جای مادر لگدش را به تن ما میزد
*شاعران: #سید_پوریا_هاشمی و #حسین_قربانچه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 راز دل امام حسن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسن (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد، یه جوری مادر زمین خورد، بدجور مادر ما و زمین زدند؛ یه جوری زمینش زدن دیگه نشد؛ دیگه بلند نشد...
دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی میرفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی.
- چی عزیز دلم، قربونت برم مادرجان!
- باید یه قولی بدی به بابا حرفی نزنی، این چیزی که الان توو کوچه دیدی توو دلت بمونه. یه وقت به کسی نگی...
آخه مادر بزار به بابا بگم، آخه اینجوری زدنت، مگه میشه؟! باید جوابشون و بدیم.
- نه حسن جان! من حالم خوبه، چیزیم نشده الحمدالله؛ یکم چادرم خاکی شد، فقط من این دستم تکون نمیخوره نمیتونم این خاکا رو بتکونم؛ اگه میشه حسن جان این خاکا رو از روی چادر مادر پاک کن، الان میریم توو خونه بابات میبینه...
قول داد به مادرش؛ چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟!
- حسن جان! این رازه، تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه، به کسی نمیخواد بگی.
لحظهای که امام حسن داشت جون میداد، بیبی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد:« داداش! بعد این همه سال نمیخوای به خواهرت بگی اون روزی که از کوچهها برگشتی خونه، میدونی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که وقتی مادر اومد، مادر رفت یه گوشهای توو روش و محکم گرفته بود، تو هم رفتی یه گوشه اتاق کز کردی، زانوهات و بغل کردی؛ فهمیدی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که گوشه چادر مادر یکم خونی شده بود؛ همون روزی که یکی از گوشوارههای گوش مادر نبود...
نمخوای بعد این همه سال به زینب بگی چی شد؟! صدا زد:« زینبم! این پارههای جگر من و میبینی، این لختههای خون و میبینی توو این تشت، اینا مال زهر نیست؛ دست به دلم نگذار...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇👇
امام حسین ع
#روضه_امام_حسن #روضه_حضرت_زهرا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه بعد از غم تو طی شده دو
👆
حق مارا سر هر قصه که میشد خوردند
#روضه_امام_حسن علیه السلام
گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند
ما ندیدیم دراین شهر رفیقانی چند
شهر من نان مرا خورد و نمکگیر نشد
هیچکس مثل من از زندگی اش سیر نشد
حق مارا سر هر قصه که میشد خوردند
قاتل مادر من را روی منبر بردند
باخبر نیست درعالم کسی از حال حسن
قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من
آن چهل مرد که آتشزن جنت بودند
در صف اول هر وعده جماعت بودند
شیر غرّان جمل بودم و تاوان دادم
سالها قبل درآن کوچه بد جان دادم
سوختن چاره ی این خسته ی غم پرور بود
از عسل آتش این زهر گواراتر بود
مادرم از دل آزرده ی من باخبر است
مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوبتر است
مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده
جگر پاره ی من پاره ی مسمار شده
کاش ثانی عوض فاطمه من را میزد
جای مادر لگدش را به تن ما میزد
کاش میشد که به بالای سرم شب برسد
خبر طشت مبادا که به زینب برسد
چشم من تا دم مرگ است به دنبال حسین
روضه طشت کجا روضه گودال حسین؟!
#امام_حسن
#حسین_قربانچه✍
#سیدپوریاهاشمی ✍
4_5992430769010648727.mp3
24.51M
📋 زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم
#روضه_امام_حسن (ع)
#گریز_به #روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زهر آن گونه اثر کرده به اعضای تنم
لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم
مَردُم این رسم هواداری پیغمبر بود؟!
من جگر گوشهی پیغمبر خاتم، حسنم
همسرم قاتل من شد به که گویم این غم؟!
آری آن گونه غریبم که غریبِ وطنم
خون شد آن گونه همه عمر دلم از غصه
که برون میشود این لختهی خون با سُخنم
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر
جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچهی غم
آن که یک عمر از آن غُصه نخوابیده، منم
تیر بر پیکرِ من میزند امروز عدو
هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیراهنم
درد دارم ولی از داغ برادر گریهم
من خودم گریهکن کُشتهی خونین بدنم
*شاعر: #عاصی_خراسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
#روضه
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد
آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیشخند همسرت آتش بگیرد
آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی… جگرت آتش بگیرد
آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد
میگریم از روزی که میبینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد
می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد
آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد
آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد
*شاعر: #یاسر_حوتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋دو نفر بودن، توو سن بچگی یه صحنههایی رو دیدن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو نفر بودن، توو سن بچگی یه صحنههایی رو دیدن...
یکی اون لحظهای که دور ابی عبدالله رو گرفتند، هرکسی داره با یه چیزی میزنه. یکی داره نیزه میزنه؛ یکی داره با شمشیر میزنه؛ یکی داره سنگ پرت میکنه؛ یکی از اون دور داره عصا زنان خودش و میرسونه به گودال؛ از قافلهی قاتلای حسین عقب نمونه، داره با چوب میزنه، با عصا میزنه. اما یه عده هم دور گودال حلقه زدند دارن ناسزا میگن.
دم خیمه دخترش داره نگاه میکنه، شاید اونجا بیبی جلو چشای این بچه رو گرفته باشه.
بچه نباید صحنهی بد ببینه، یه صحنهی بد ببینه یه عمر توو ذهنش میمونه، مخصوصا اگه ببینه پدرش یا مادرش زمین خوردن.
همچین که از اسب رو زمین افتاد؛« بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه». این صورت و خواست رو خاک بزاره، دم خیمه بچهها دارن میبینند هی به همدیگه میگن:« بابامون زمین خورد»...
تا صدا اومد بابا زمین خورد عمه دوید چشا رو گرفت.
- برید توو خیمه، برید توو، خیمه کسی بیرون نباشه...
شاید به خواهرش فرموده باشه خواهرم! ام کلثوم دم خیمه وایسا کسی از این بچهها بیرون نیاد. مگه نمیبینی دور داداش و گرفتند میزنند داداش و...
انشاءالله ندیده اون لحظهای که نیزه توو حلقوم باباش زدن.
انشاءالله ندیده اون لحظهای که نیزه رو توو پهلوش زدن.
انشاءالله ندیده اون لحظهای که اون نامرد رو سینهی باباش نشست. انشاءالله ندیده...
منم معتقدم ندیده چون اگه دیده بود همونجا جون میداد. اما آخرش اون لحظهای که سر و آوردن توو خرابه هرچی عمه تلاش کرد نبینه نشد، همچین که سر بابا رو دید جون داد...
دست توو دست مادر دارن از مسجد برمیگردن، نزدیک خونه که رسیدن اون نانجیب جلوی بیبی رو گرفت؛ همچنین که رسید به مادر ما، اول یه سیلی توو صورت مادر زد. نامه رو از دست مادر گرفت پاره پاره کرد یه سیلی دیگه...
مادر ماست، قَویه به این راحتی که نمیوفته؛ اما نمیدونم چه جوری توو صورت مادر زد یه طرف صورت به دیوار خورد یه طرف صورت به زمین خورد. گوشواره از گوش دراومد...
دست مادر و گرفت:« خونهمون این طرفه، اینقده رو خاکا نشین»...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
#روضه_امام_حسن
حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است
اشک او راوی یک عمر غم و آزار است
روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است
قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است
داغهایی که کشیده است همه معروف است
پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است
در نماز شب و هنگام دعا می گرید
صبح با گریه او باد صبا می گرید
یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید
بعد چل سال بیادش همه جا می گرید
قصد این بار من از شعر که آقا بوده
قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده
زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد
یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد
غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد
از همان روز حسن با پدرش می سوزد
کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد
غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد
نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده
زهر در بین غم و غربت او گم بوده
قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده
دست سنگین همان کافر دوم بوده
ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود
بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود
داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند
قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند
داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند
بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند
چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه
گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا...
((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))
قصه کرببلای تو کمر می شکند
دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند
بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند
صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد
چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد
#مهدی_چراغ_زاده✍
........
📋 از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد حسین
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گذاشت جلوی امام حسن تشت و آقا زهر و بالا بیاره راحت بشه اما پارههای جگر امام حسن داخل تشته؛ تا این صحنه رو بیبی نگاه کرد، شروع کرد داد زدن؛ زَجه زدن؛ حسین اومد، عباس اومد، دوتایی زیر بغلای زینب و گرفتن.
خدا رو شکر اینجا یه عده بودن زیر بغلای زینب و بگیرن.
دلا بسوزه برای اون لحظه و ساعتی که از بالای تَل داره نگاه میکنه، دورِ حسینش و گرفتن؛ یه عده دارن با نیزه میزنند؛ یه عده با شمشیر میزنند؛ یه عده دوره کردن گودال و دارن با سنگ میزنند؛ یه عده هم هیچی گیرشون نیومد شروع کردند ناسزا بگن، فحش بدن. بدو بدو زینب از بالای تَل دوید سمت گودال، دست به سرش گذاشته« آه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا...
اومد توو گودال، نیزه شکستهها رو کنار زد؛ شمشیرها رو از رو بدن یکی یکی درآورد. نشست کنار این بدن، دید دلش آروم نمیشه، یاد حرف مادر افتاد؛ سفارش کرده زیر گلوش و ببوس، وقتی میخواست بره میدان زیر گلوی حسینش و بوسه زد. هنوز به دل زینب یه بوسهی دیگه مونده. یه مرتبه دیدن دست برد زیر این بدن، بدن و بلند کرد:« ای خدا! این قربانی رو از ما قبول کن»؛ بدن و زمین گذاشت. یه کاری کرد دیگه این قامت راست زینب خمیده شد؛ یه مرتبه همه دیدن خم شد این لبهاش و گذاشت به رگهای بریده...
از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد:« حسین!»
دست و پا میزد زینب صدا میزد:« حسین!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
4_6003586267957172316.mp3
32.88M
📋 آتش نشسته بر جگرم واى مادرم
#روضه_امام_حسن (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آتش نشسته بر جگرم واى مادرم
خون مىچکد ز چشم ترم واى مادرم
از بس که بال بال زدم در شرار زهر
خواهر شکسته بال و پرم واى مادرم
موی سیاه بر سرم از غم نمانده بود
خاک عزا نشسته بر سرم وای مادرم
آه اى عجل بیا که بلایاى کوچهها
آمد دوباره در نظرم واى مادرم
قدم نمىرسید برایش سِپَر شوم
او شد به چادرش سپرم واى مادرم
از آن زمان که شانه من شد عصاى او
دردى نشسته بر کمرم واى مادرم
روزى به زیر سُم سُتوران تو قاسمم
فریاد مىزنى پسرم واى مادرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 اگر این است تاثیر شنیدن
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
به کوچه دست مادر را کشیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
زنی دنبال مظلومی دویدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
دَرِ یک خانه را آتش کشیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
ز لبها لختههای خون چکیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
به پیش چشم خواهر سر بریدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
.
4_6003586267957172311.mp3
23.02M
📋 سخت است چگونه بنویسم محنت را
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخت است چگونه بنویسم محنت را
آتش زده این زهر تمام بدنت را
آن روز دوشنبه که در خانهیتان سوخت
سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را
از بغض گلوی تو کسی نیست خبر دار
نشنیده از ان روز کسی هم سخنت را
از کودکیت سوختی و شِکوه نکردی
حالا همه دیدند ولی سوختنت را
هر پاره جگر تکهای از غصهی کوچهست
مادر تو کجایی که ببینی حسنت را
تشیع تو هر تیر که از چله برون شد
میدوخت به تابوت نخی از کفنت را
*شاعر: #امیر_علوی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 عبد الزهرا چرا روضهی ما رو نمیخونی؟!
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسن (ع)
به عبد الزهرا فرمود:« عبد الزهرا! چرا روضهی ما رو نمیخونی؟!
- آقا من که بارها روضهی شما رو خوندم؛ اصلا من کارم روضه خونیه. مگه روضهی شما تشت و پارههای جگر شما نیست؟!
- فرمود:« نه عبد الزهرا، روضهی ما این حرفا نیست؛ اینا ظاهره مائه عبد الزهرا. روضهی ما اون لحظه و ساعتیه که عبد الزهرا دستم توو دست مادرم، از کوچههای بنی هاشم رد میشدیم دیگه نزدیکای خونه رسیدیم؛ چیزی راه نبود تا خونه اما یه مرتبه دیدم چند نفر جلو مادرم و گرفتند. عبد الزهرا من یه مرتبه نفهمیدم چی شد فقط دیدم مادرم نقش زمین شد؛ دیدم هی داره با دست دنبالم میگرده؛ حسنم! بلند شو
خود ابی عبدالله فرمود:« هفتاد چوبهی تیر از تابوت برادرم حسن بیرون کشیدم؛ بغضی از این تیرا از تابوت رد شده بود به کفن رسیده بود، به بدن رسیده بود. اما خدا رو شکر تابوت داشت، خدا رو شکر کفن داشت.
.
🔊 #مناجات شعبانیه l شب دهم
📆 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 #مناجات | گرچه گنه کاریم اما عشق خوی ماست
🔊 #مناجات_شعبانیه / اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُک
🔊 #روضه l هر که دیدار من سوخته جان می آید
👇👇👇
📋در بسته بود اما در را کریم وا کرد
#مناجات
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در بسته بود اما در را کریم وا کرد
از بس گدا بر این در هرشب خدا خدا کرد
با یا کریم و یا رَبّ حاجت گرفت سائل
از بس نشست اینجا، از بس که پا به پا کرد
مولا به عبد رو داد تا بنده رو نگیرد
بنده فقط جفا و مولا فقط وفا کرد
دست مرا گرفت و با خود به خانهاش بُرد
او این غریبه را هم با خویش آشنا کرد
روراست باشم اصلا، خیلی به ما بهاء داد
بیقیمتیم و ما را با اشک پُر بهاء کرد
از او مدام دعوت، از ما نشد اجابت
بیاعتنا شدیم و او باز اعتنا کرد
با او وفا نکردیم، او را صدا نکردیم
با این وجود ما را راهی به کربلا کرد
ما را به هیئت آورد، بین رعیّت آورد
ارباب دید ما را، در را دوباره وا کرد
با این که سر جدا بود، بر روی نیزهها بود
دید اشکمان درآمد خیلی به ما دعا کرد
مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین
از اسب سیدالشهدا خورد بر زمین
او بیشتر ز تشنگی خود گرسنه بود
اصلا نخورد آب و غذا خورد بر زمین
هر نیزه رفت خدمت یه عضو از تنش
آقای میان معرکه تا خورد بر زمین
شاعر: #محسن_ناصحی
........
📋 خواهر! از زهر جفا بال و پرم میسوزد
#روضه_امام_حسن (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهر! از زهر جفا بال و پرم میسوزد
با تو آن قدر بگویم جگرم میسوزد
جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود
جگرم از غم مادر - پدرم میسوزد
لحظهای هم نرود از نظرم آتش در
دائما فاطمه، پیش نظرم میسوزد
زینب! از غم من اشک مریز و بنگر
وز غم کرب و بلا چشم تَرَم میسوزد
*شاعر: #محمود_اسدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 هی میگفت جگرم! جگرم!
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی بیبی برادراش و و صدا کرد:« بیاید؛ حسنم داره جون میده». سریع حسین و اباالفضل اومدن بالا سر امام حسن نشستن، شروع کرد ابی عبدالله گریه کنه بالا سر این آقامون. روایت میگه: اشک از چشمای امام حسین جاری شد. ولی نمیخواست کسی اشکش و ببینه. با یه دست افسار اسب رو گرفته بود؛ یه دستم به کمرش گرفته بود. هر دفعه هی این افسار و رها میکرد، با این گوشه آستینش اشکاش و پاک میکرد. شروع کرد ابی عبدالله گریه کنه...
آقا بیحاله؛ آروم آروم چشماش و باز کرد! دید ابی عبدالله داره گریه میکنه، هیشکی گریه حسین رو نمیتونه ببینه؛ مادرش هم نمیتونست گریهش و ببینه؛ به علی سفارش کرد: علی جان! حسینم و بین این همهی این یتیما حسین و بیشتر هواش و داشته باش؛ این شبا از خواب بیدار میشه، کاسه آب بالا سرش بذار؛ این وقتی در رحم من بود هی از اون موقع میگفت:« جگرم!». اینقدر ابی عبدالله بالا سر امام حسن گریه کرد، آخه امام حسن میگفت:« جگرم! جگرم! و به خودش میپیچید». ابی عبدالله خب نمیتونه ببینه؛ داداشه، برادره؛ یهو آقامون یه نگاهی به ابی عبدالله کرد گفت:« حسین جان! از جگرم جگرم من داری گریه میکنی؟! «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله»...
الآن شما هستید به من آب میدید؛ هوای من و دارید؛ منو رو به قبله خوابوندید؛ یه روزی میاد یه عده دورت و میگیرن هرچی هی داد میزنی:« جگرم! جگرم!»...
یه نفر تا دید ابی عبدالله داره میگه:« جگرم! یه ظرف آبی برداشت. بچهها دارن نگاه میکنن، خواهرش داره نگاه میکنه؛ گفتن الآن آب به ابی عبدالله میدن؛ یه مرتبه دیدن اومد تو گودال، حسین! تشنته؟! آب میخوای؟! اینم آب.
دیدن جلو چشمای ابی عبدالله این آبا رو ریخت رو زمین ریخت؛ گفت:« آب هست و بهت نمیدیم».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
Fadaeian_MonajatShabaniyeh_14021219_02.mp3
34.26M
📋 هرکه دیدار من سوخته جان میآید
#روضه_امام_حسن (ع)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکه دیدار منِ سوخته جان میآید
یار من نیست، پیِ لقمهی نان میآید
بین این مردم بد، گریه رفیق خوبیست
بَهر دلداری من اشک روان میآید
این همه خوبیشان کردم و راضی نشدند
همه انگار که از من بدشان میآید
بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
حسن آن است که با قد کمان میآید
مادرت را وسط کوچه دو دستی بزنند
در بهار تو همان وقت خزان میآید
قاتل مادر من پیش رویم میخندد
صبر از صبر عجیبم به فَغان میآید
تا به امروز از آن کوچه نگفتم به کسی
مگر آن فاجعه راحت به زبان میآید؟!
جعده برخیز مرا زَهر بده خسته شدم
دم افطار شده صوت اذان میآید
برو از خانهی من، من که حلالت کردم
دارد عباس به اینجا نگران میآید
طشت خونین مرا از نظرش دور کنید
خواهر سوختهام سینهزنان میآید
اگر امروز حسین آمده دور و بر من
پیش او گوشهی گودال سنان میآید
*شاعر: #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇صوت فایل زیر است
امام حسین ع
اینجا داره تشت خونی میبینه، امام حسن طاقت نداره خواهرش تشت خونی رو ببینه،اون لحظهای که ابی عبدالله
👆
هرکه دیدار من سوخته جان می آید..
یار من نیست،پی لقمه نان می آید
بین این مردم بد گریه رفیق خوبیست
بهر دلداری من اشک روان می آید
اینهمه خوبیشان کردم و راضی نشدند
همه انگار که از من بدشان می اید
بین هر جمعیت از دور مشخص هستم
حسن آن است که با قد کمان می آید
مادرت را وسط کوچه دودستی بزنند
در بهار تو همان وقت خزان می آید
قاتل مادر من پیش رویم میخندد
صبر از صبر عجیبم به فغان می آید
تا به امروز ازآن کوچه نگفتم به کسی
مگر آن فاجعه راحت به زبان می آید؟!
جعده برخیز مرا زهر بده خسته شدم
دم افطار شده صوت اذان می اید
برو از خانه من ،من که حلالت کردم
دارد عباس به اینجا نگران می اید
طشت خونین مرا از نظرش دور کنید
خواهر سوخته ام سینه زنان می آید
اگر امروز حسین آمده دور و بر من
پیش او گوشه گودال سنان می آید
#امام_حسن
#سیدپوریاهاشمی ✍
#روضه_امام_حسن
..........
#زبانحال_حضرت_زینب س:
#عاشورا
سِپُردَمت به خدا و به ریگهای بیابان
سپردمت به غبار به خارهای مغیلان
سپردمت به وحوش،به شیرهای درنده
به مردمان دهات و به آهوان پریشان
به باد گفتم اگر شد مَرتبت بکند
که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان
به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند
مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان
سپردمت به هر آنکس که بود ، اما تو
سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان
سپردیم به دو صد چشم پست نامحرم
به شمر و خولی و اَخنس به حرمله به سنان
...........
هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای رو که...
شمر نانجیب با خنجر برهنه وارد قتلگاه شد...
یه ظریفی میگفت شاید شمر و سنان هم اون لحظه ی وداع بی بی رو دیده بودن که زیر گلوی حسین رو بوسید، لذا قبل از شمر ، سنان وارد قتلگاه شد و اول کاری که کرد ؛ نیزه اش رو توی گودی گلوی حسین فرو کرد.... و بعد هم شمر با خنجر اومد ....
🔸آندم بریدم از زندگی دل
🔸که آمد به مسلخ شمر سیه دل
🔸او می دوید و من می دویدم
🔸او سوی مقتل من سوی قاتل
🔸او می نشست و من می نشستم
🔸او روی سینه من در مقابل
🔸او می کشید و من می کشیدم
🔸او از کمر تیغ من آه باطل
سادات منو ببخشید..
امام زمان منو ببخشید...
🔸او می برید و من می بریدم
🔸او از حسین سر من غیر از او دل
.
.
📋برکت نان بخاطر حسن است
#مناجات
#روضه_امام_حسن (ع)
#تخریب_بقیع
............................................
برکت نان بخاطر حسن است، شاطران از قدیم می گویند
تاجران بزرگ،صبح به صبح، زیر لب "یاکریم" می گویند
سائل از شرم در زدن بیگاه، خادم از خاکروبی درگاه
بی نیازند، من نمی گویم! آفتاب و نسیم می گویند
نه دری داری و نه دربانی، نه پس هفت پرده پنهانی
زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می گویند
مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی
.( گفت اومده بود مقابل بقیع ، پشت این دیوارههای آهنی ، میگفت آقا تازه قالی امامزاده روستاه رو بریدیم ، اگه میدونستم اینجا اینقدر خاکیه قالی خونمو برات میآوردم یا امام حسن).
از تو با این وجود می ترسند! نرده های ضخیم می گویند
.( میگفت این عالم شیعه مدینه ، علامه عمری ، خودش تعریف کرده : من بودم اون زمانی که حکم کردند باید قبور ، باید حرم خراب بشه ، همه مقاومت کردند اینقدر به شیعیان سخت گرفتن تا یه وقت یکی از شیعیان اومد گفت : دیشب خواب امام حسن و دیدم خودش فرمود : شیعیان خودشون این کار رو بکنند ، و الا اگر اینا بخوان این کار رو کنن هتک حرمت میشه.
خود ایشون میگه بعد ۵۰ سال تبلیغ تو دل وهابیت منو گرفتن حکم اعدام ، پای چوبه دار ، طناب و تا زیر گردنم انداختن توسل کردم به حضرت زهرا ، گفتم خانم من پای شما اومدم وسط ، آبرو گذاشتم ، جون گذاشتم ، میگه زیر پامو زدن اعدامم کردن ، اما ۳۵ روز بعد به هوش اومدم فهمیدم خانوم عنایت کرده ، شاید علتش اینه؟).
خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا
پس تو هم یک مدافع حرمی، عقل های سلیم می گویند
شاعر : #محمد_حسن_ملکیان ✍
.............................................
مسعود پیرایش 🎤
📋لکنت افتاده میان سخنم می بینی؟
#روضه_حضرت_رقیه (س)
............................................
یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دردی که گیسوان حسن را سپید کرد
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
همه امیدش بودم / پسر رشیدش بودم
اما نشد یارت شم
بهش نرسید فریادم / هر جوری بود وایسادم
ولی نشد یارت شم
به خودم اومدم دیدم / افتاده رو زمین مادر
رو دیوار جای خون مونده/ رو صورت جای انگشتر
اون کوچهی لعنتی پیرم کرد
از زنده بودن دیگه سیرم کرد
تا آخر عمر زمین گیرم کرد
(آه رو لب من، دیگه شد کوچه)۲
کابوس شب من، دیگه شد کوچه
دلیل تب من، دیگه شد کوچه
. ( اما واسه امام حسن میدونم داغه تخریب قبور سخت تره یا داغ خرابه نشینی «آل الله»؟).
شرطه های مدینه بد بینن
دلشان سنگ و دست سنگینن
کارشان بی گناه زدن است
زائر بی پناه را زدن است
.( ای روزگار دیدی زینب و بردن خرابههای شام ، امام رضا فرمود : میخواستند عزیز خدا رو ذلیل کنند ناموس آل الله «أذَلَّ عَزيزَنا»
امام سجاد فرمود : « شبا سرما ما رو اذیت میکرد و روز ها گرما ، اینقدر که این بدنها و پوستها خشک شده بود خون جاری میشد.).
لکنت افتاده میان سخنم می بینی؟
اصلا انگار که یک پیر زنم میبینی؟
زخم های تن من میخ دری کم دارد
مثل زهرا شده وضع بدنم می بینی؟
نکند مثل من امروز تو سیلی خوردی؟
شده چشمان تو هم تار…منم! می بینی؟
کعب نی ها چه در این قائله گُل می کارند
لاله افتاده روی پیرهنم میبینی؟
با لبِ لب پرت اینبار مرا بوسه بزن…
.( سوالم اینه تخریب قبور بقیع خرابهنشینی آل الله یا با چوب خیزران جسارت به لب ولی خدا ! واسه کدوم باید جون داد ؟
خودم دیدم نامرد با چوب خیزران به لبت میزد ، بابای قاری قرآن من).
جای سالم تو اگر روی تنم می بینی
شاعر : #یاسین_قاسمی✍
اونی که برید گلوتو
.(دست کوچیکشو دراز کرد سر بابا رو به آغوش گرفت ، گفت بابا تا دیروز تو رقیه رو بغل میکردی ؛ بیا بغلم بابا ! نگاه کرد به بابا بالای نیزه، به عمه گفتم یک بغل بدهکاری ).
نمی گفت که من می میرم
پاهاتم که جا گذاشتی ، حالا من کجا بشینم
به دخترای شامی گفته بودم من پدر دارم
حیف شد شب آمدی خوابن دختر ها
.............................................
.👇
امام حسین ع
#اربعین #حسین_پویانفر #جامانده من غلام نوکراتم ، عاشق کربلاتم ، تا آخرش باهاتم…! تو همونی که میخو
📋 درخت های امیدیم، از دیار حسن
#مناجات
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسن (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درختهای اُمیدیم، از دیار حسن
پُر از شکوفهی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبیام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تَبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفرهی ما رنگ از اعتبار حسن
کریم بودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟!
کدام شاه نشسته است با جُذامیها؟!
بلند میشوم از جا به افتخار حسن
شنیدهام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بیشمار حسن
بنازمش که چنان شیر از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی، حسن جلودار است
قدم زدم همهی جاده را کنار حسن
عمودِ یکصد و هجده، بهشتِ مشّایه است
خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن
حسین با همهی دلرُباییاش، حسنی ست
ببین دل از همه بُردن شده است کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما میشود مزار حسن
میان معبری از نور، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه، چشم تار حسن؟!
حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
#بردیا_محمدی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #کرامات آقا #امام_حسن (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رد میشدم دیدم امام حسن نشسته، یه سگی هم کنار آقا؛ آقا یه لقمه دهن این سگ میذاره، یه لقمه هم خودش میخوره. اومد جلو:« آقا! این کارا چیه؟! به این سگ غذا میدین، میخواین ردش کنم بره اگه شما رو اذیت میکنه. یه نگاهی به اون فرد انداخت آقا؛ من خجالت میکشم جانداری کنار من باشه من جلوش غذا بخورم؛ مگه چیزی از من کم میشه من یه لقمه هم به این سگ بدم؟!
امام سجاد فرمود:« بابای من هم گرسنه بود هم تشنه...
کشتی میگرفتند، وارد شد بیبی دید حسن و حسین دارن بازی میکنند کشتی میگیرند. دید پیغمبر، امیرالمومنین دوتایی ایستادن دارن حسن و تشویق میکنند؛ تعجب کرد بیبی...
فاطمه جان! مگه نمیشنوی همه عالم و آدم دارن میگن جانم حسین، من دیدم کسی حسنم و تشویق نمیکنه؛ به علی گفتم بیا ما دوتا اصلا حسن و تشویق کنیم؛ همه ملائکه این ور بگن حسین، من و علی میگیم حسن...
توو روایت میگه وقتی اومد جلو خواست اون برگه رو از مادر ما بگیره، مادر امتناء میکرد بهش نمیداد. روایت میگه دو دستش و بالا برد...
ایستادم به روی پنجهی پا اما
دشتش از روی سرم رد شد و...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 عباسم من و نشناختی مادر ؟!
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه حضرت عباس اینه، خودش فرموده:« شب تاسوعا این روضه رو بخونید. هر شخصی میخواد از بالا بلندی رو زمین بیوفته، دستاش و سپر بدنش میکنه؛ صورتش آسیب نبینه، بدنش آسیب نبینه، تیر توو سینه فرو رفته، تیر توو چشم فرو رفته، این تیر توو چشمه.
همچین که رو اسب نشسته، دید این تیر داره اذیتش میکنه؛ تیر و بین دو زانو قرار داد تا سر و خم کرد کلاهخود از سر عباس زمین افتاد. فرق عباس مشخص شده، اون نامرد اومد جلو، چنان با عمود به فرق عباس زد؛ از بالای اسب چنان زمین خورد...
این تیر تا نیمه توو چشم فرو رفته بود، ولی همچین که زمین افتاد دیگه تا ته تیر توو چشم فرو رفت. دیگه چشم عباس جایی رو نمیبینه، فقط یه بویی به مشامش میرسه.
- چقدر این بو برام آشناست؛ یه مرتبه دید یه خانمی دید داره میگه:« مادرم! عباسم!».
آخه مادر من که اینجا نبوده، ام البنین که کربلا نبوده، این صدا صدای کیه؟!
- عباسم! من و نشناختی مادر؟!
نه بیبی جان! نشناختمت؛ چشمامم که نمیبینه کی هستی؟!
دست به کمر گرفته عباسم! قربونت برم؛ دستات و که بریدن، تازه مثل من شدی؛ تازه دستات مثل دست من شده. عباسم! درد که نداری قربونت برم؟! نه خانم جان؛ نمیخوای معرفی کنی خانم جان؟! آخه بین این همه لشکر شما اینجا چی کار میکنی؟! کی هستید شما؟! چقدر صداتون مثل خواهرم زینبه.
صدا زد:« عباسم! من مادر حسینم. اینقدر عباس خجالت کشید.
- من جلو حسینم پاهام و تا حالا دراز نکردم، جلو مادر حسین...
هی با خودش میگفت:« خدایا من و داری امتحان میکنی»؟!
هی این پاها رو رو زمین میکشید.
- مادرم! قربونت برم چته؟!
مادر جان ببخشید من و طاقت ندارم از زمین بلند شم و اِلا جلوی پای شما باید بایستم.
- قربونت برم عباسم! منم مثل تو سه ماه توو بستر افتاده بودم، تو یه ضربه خوردی عباسم من اون نامرد انقدر یه بازوم زد...
........
#روضه_امام_حسن (ع)
دو نفر در این عالم با غم ناموس کشته شدن، یکیشون امام حسن بود. توو کوچهها وقتی دید مادرش و دارن میزنند دیگه تا آخر عمر با همین غم سر میکرد، آخرم با همین غم کشته شد. یکیم عباسه، همچین که رو زمین افتاده دید ابی عبدالله داره بهش نزدیک میشه...
اکبر ناظم روضه میخوند شب تاسوعا رو منبر، داشت داد میزد:
سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل
ام البنین در کربلا نبودی واویلا واویلا
بر فرق عباست زدند عمودی واویلا واویلا
قد حسین بن علی تا شده واویلا واویلا
پای عدو به خیمهها وا شده واویلا واویلا
داشت این حرفا رو میزد، اکبر ناظم بالا منبر داره شعر میخونه شب تاسوعا برا عباس، بچهش مریض بوده؛ یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!»
- گفت:« جونم؛ وسط نوحه»
- حاج اکبر! دخترم مُرد، از دنیا رفت، تموم کن بریم خونه»
- چی؟! شب عباسه. دخترم مرده مرده، کار من برا عباس نوحه خوندنه؛ کار عباسم مرده زنده کردنه. چند لحظهای گذشت نوحهش و خوند، خم به ابروش نیومد یهو یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!»
- گفت:« جونم»
- گفت:« بچهت زنده شده»
کار دست عباس امشب
4_5992430769010648727.mp3
24.51M
#روضه_امام_حسن
#سید_رضا_نریمانی
زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم
لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم
مَردُم این رسم هواداری پیغمبر بود؟!
من جگرگوشه پیغمبر خاتم، حسنم
همسرم قاتل من شد به که گویم این غم؟!
آری آنگونه غریبم که غریبِ وطنم
خون شد آنگونه همه عمر دلم از غصه
که برون می شود این لخته خون با سُخنم
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر
جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچه غم
آنکه یک عمر از آن غُصه نخوابیده، منم
تیر بر پیکرِ من می زند امروز عدو
هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیرُهنم
درد دارم ولی از داغ برادر گریم
من خودم گریه کن کُشته خونین بدنم
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم✍
.
#روضه_امام_حسن گریز به حضرت علی اصغر
🔸در کرم خانه ی حق سفره به نام حسن است
🔸عرش تا فرش خدا، رحمت عام حسن است
قربونت برم آقای کریم...
عزیز زهرا...
یا حسن...
🔸بی حرم شد که بدانند همه مادری است
میدونی چرا امام حسن حرم نداره...
این تعبیر منه...
آخه مادرش زهرا حرم نداره...
ای...غریب حسن...
ای...غریب حسن...
((اگه قراره مادرم زهرا حرم نداشته باشه...
بزار قبر منم با خاک یکسان باشه...))
🔸بی حرم شد که بدانند همه مادری است
🔸ور نه در زاویه ی عرش مقام حسن است
🔸هرکه آمد به در خانه او آقا شد
🔸ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
آی اونی که گفتی مریض دارم...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم...
خدا ميدونه...
سفره امام حسن با بقیه فرق داره...
کسی رو بی جواب بر نمیگردونه...
امشب اگه از این مجلس دست خالی بری تقصیر خودته...
آی اونایی که میخواستید برید کربلا و جا موندید...
اگه برات کربلا هم میخواهی...
از امام حسن بگیر...
🔸ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
دلت آماده شد... بسم الله...
🔸حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین
🔸هر حسینیه که برپاست خیام حسن است
تا به آقا زهر دادند...
صدای ناله اش بلند شد...
فرمود...
بگید برادرم حسین بیاد...
ابی عبدالله اومد کنار بالین برادر...
یک نگاه کرد...
دید رنگ از صورت قشنگ برادر حسن، پریده...
صورت قشنگش از شدت زهر زرد شده...
طاقت نیاورد...
عرضه داشت...
آخ برادر خوبم... حسنم...
چه بلایی سرت آوردند داداش...
همین جا بود...
اشک های قشنگ ابی عبدالله جاری شد...
یدفعه امام حسن چشمان مبارک رو باز کرد...
دید حسینش داره گریه میکنه...
صدا زد...
حسینم... برادرم...
گریه نکن حسین جان...
(یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا)
حسین جان... برادرم...
هر کس برا من گریه میکنه...
تو ديگه برا من گریه نکن حسین...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
هیچ روزی مثل روز عاسورای تو نیست..
آقا جان مظلوم گیر آوردنت ....
و سند مظلومیت امام حسین، هم طفل شیرخوارشه
🔸شیرخواری با پدر همدرد بود
🔸آخرین سرباز و اولمرد بود
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام
🔸با دو دست بسته عباس توام
چه خوب خودش رو فدا کرد...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد...
«فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن»
🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان
🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان
مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه...
اگه بچه شش ماه دارین...
الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه...
فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه...
گوش تا گوش علی رو دریده...
علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده...
خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم...
جواب رباب رو چی بگم...
خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه...
دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده...
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
.
.
هشتک
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
👈 #روضه_امام_حسن
👈 #روضه_امام_رضا
.
👈 #رحلت_رسول_اکرم
👈 #شهادت_امام_حسن
👈 #شهادت_امام_رضا
.
👈 #امام_زمان
هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت راست، علامت ۸یا ۷ بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید
.
امام حسین ع
. 🔊 #مناجات شعبانیه l شب دهم 📆 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ 🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی 🔊 #مناجات | گرچه گن
#روضه_امام_حسن 👆
مربع ترکیب شهادت آقا امام حسن علیه السلام
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین
اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین
ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین
ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین
اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن
کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل
ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل
عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند
روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند
پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی
هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی
بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی
سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می کند
مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند
مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند
دل پریشان های این آقا پریشان نیستند
گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند
اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین
میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین
سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن
سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن
ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری
در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری
بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش
خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش
وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش
گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین
وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین
آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت
خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت
کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت
قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت
وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند
که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند
ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن
من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن
کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن
بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن
ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد
شهریور ۱۴۰۳
#محمد_حسین_رحیمیان ✍
#شهادت_امام_حسن
Fadaeian_Shahadat Peyambar_Imam Hasan1403_03.mp3
55.04M
تیرها گرچه به تابوت تو را دوخته اند
لااقل پیکر خونین تو دارد کفنی
#روضه_امام_حسن
.
📋تنها حرمی که روضه خون نداره - حرم کریمه
#زمزمه
#روضه_امام_حسن (ع)
....................................................
.(بند اول).
اون جا که غم از آسمونش میباره - حرم کریمه
تنها حرمی که روضه خون نداره - حرم کریمه
اومدم زیارتت بیگریه / بی زاری
چرا هر چی غربته تو داری
حتی توی خونتم بییاری / وای
سلام آقا
میشه به ما بگی چشات چی دیده
ای پسر مادر قد خمیده
موهات چرا از بچگی سفیده
.(بند دوم).
اونجایی که حتی سایه بون نداره - حرم کریمه
از گنبد و بارگاه نشون نداره - حرم کریمه
هنوزم صحن و سرات خاکیه / ای آقا
هنوزم غریبی مثل مولا
توو بقیع میگیره غربت معنا / وای
سلام آقا
سلام ما به بغضای شبونت
سلام به گریه های بی بهونه ت
حتی غریب بودی میون خونت
شاعر : #بهمن_عظیمی ✍
....................................
حاج مسعود پیرایش
📋ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
#مناجات
#مدح_امام_حسن (ع)
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
🏴مراسم عزاداری #امام_حسن (ع)
....................................................
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
شاعر : #بردیا_محمدی ✍
....................................
📋غرور کودکیم هنوز دلگیر کوچههاست
#زمزمه
#روضه_امام_حسن (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
....................................................
.(بند اول).
غرور کودکیم هنوز دلگیر کوچههاست
شب گریههای من پر از تصویر کوچههاست
موهام اگه سفید شده تقصیر کوچههاست
یه روزی تو کوچهها ، یه مادری نشست
غرور چند نفر ، سر گوشوارهای شکست
یه سیلی بیحیا به مادرم زدش
از اونجا تا به خونمون نشسته اومدش
تو کوچهها خورد اون روز ، به صورت ما سیلی
یکی زد اما اومد ، صدای چند تا سیلی
.(بند دوم).
دلیل بغض هر شبم یه خاطر است فقط
یک سیلی زد یک عمر حسن شرمنده شد ازم
آتیش میگیره صورتم حرفش میاد وسط
هیشکی بهش نگفت ، اونکه زدی زنه
گوشواره با یه سیلی ساده نمیشکنه
دنیا تو حسرته ، روزای روشنه
دوران کودکیم ، شرمنده منه
....................................
👇
shahadat imam hasan s-2.mp3
20.38M
🎧 #روضه_امام_حسن
🔊 | مراسم عزاداری امام حسن مجتبی (علیه السلام)
🎤 #حاج_مسعود_پیرایش