.
#شروع_مجلس
#امام_زمان
غزل اول جلسه ای #شب_تاسوعا
امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست
اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست
تو پیر گریهء مایی، مرا دعائی کن
که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست
بهار بودن من دیده های نمناک است
به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست
چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد
برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست
شباهت من و تو این لباس مِشکی شد
وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست
گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه
هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست
به دستهای عمویت بگیر دست مرا
که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست
بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه
بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست
بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد
ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست
بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست
که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست
مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد
که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست
ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند
صدا زدند که بابای ما کمانے نیست
مجتبی صمدی شهاب
محرم
.
.
#شروع_مجلس
غزل اول جلسه ای شب هشتم
حضرت علی اکبر علیه السلام
هر کَس به کربلا نرود میکند ضرر
شاید نداشته ز معانی حق خبر
صدها کلام حضرت صادق چنین بُود
دوری مکن ز فیض فراعقل این سفر
این راه پُر نشیب رسد تا خودِ خدا
عرش خداست خانهء خورشید وآن قمر
ارباب اگر اراده کند بنده می شوی
ظلمت کنار میرود و میشوی سحر
پا پس نکش اگر به حرم راه دادنت
با سر برو ، نمان که نیفتی تو در خطر
آنقدر گریه کن که تورا هم دهند راه
پا بر زمین بکوب در این خانه پشتِ در
کربُ بلاست خانهء اَمنی که صاحبش
آن کِشتی نجات خدا هست بر بشر
به مادرش بگو که تو را دعوتت کند
باشد دعای فاطمه والله مُعتبر
امّا اگر شدی شب جمعه تو زائرش
روضه نخوان کنار پدر از غمِ پسر
بابا کنار نعش علی خورد بر زمین
جانش به روی لب شد و اُفتاد مُحتضر
گفت ای عزیز من تو چرا تکّه تکّه ای
شد پاره پاره از غم تو از پدر جگر
باید که جسم پرپر تو در عبا نهم
گویی که ضربه خورده ای از هر که در گُذر
این لخته خون اگر بگذارد ببوسمت
گر چه نمانده از لب پُر خون تو اثر
برخیز عمّه را ببر از بین این سپاه
تا کم کنند بر قد و بر قامتش نظر
مجتبی صمدی شهاب
#محرم
#شب_هشتم_محرم
.
.
#شروع_مجلس
#غزل اول جلسه ای شب هفتم
#حضرت_علی_اصغر (ع)
عجب حال خوشی در روضه ها هست
به قدر وسعت عالم صفا هست
در این شهر سیه رو بین روضه
نفس تنگی نمیگیری هوا هست
به دور هم جمعند عاشقان و
به قدر وُسع عشق است و وفا هست
حرم را در حسینیه ببینید
به هر جا روضه باشد کربلا هست
سگ کهف حریم کربلا شو
فنای جای دگر اینجا بقا هست
اگر داری مریض لا علاجی
بیا روضه بیا دارالشّفا هست
به این خانه بیا تا که ببینی
سر این سُفره شاه است و گدا هست
خضاب دیگران رنگی ندارد
در این وادی زخون آری حنا هست
اگر با گوش دل، دل داده باشی
صدای گریهء یک آشنا هست
هزار و چار صد سال است مهدی(عج)
عزادار غمِ خون خدا هست
روایت از امام صادق(ع) آمد
که گریه بهر جدّم کیمیا هست
خدا این اشک را از ما نگیرد
که هر چه خیر از حال بُکا هست
بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم
برای تشنه ای که سر جدا هست
به لطف مادرش زهرا همیشه
میان روضه ها آب و غذا هست
اگر چه آب مهر مادرش بود
ولی شرح غمش پُر ماجرا هست
به منّت بهر طفلش آب خواهد
ز قومی که تماما اشقیا هست
پدر فریاد زد رحمی به طفلم
اگر یک مرد در بین شما هست ...
بگیرد طفل من سیراب سازد
اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست
به جای آب تیر آمد چه تیری
که بهر صید زخمش بی دوا هست
چه تیری اُستخوان حلق بشکست
چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟
علی را تا نبیند مادر او
چه جایی بهتر از زیر عبا هست
به حیرانی بابا خنده کردند
بگو آیا که یک ذره حیا هست
الهی مادرش اصلا نبیند
سرِ ششماهه در طشت طلا هست
مجتبی صمدی شهاب ✍
#محرم
#شب_هفتم_محرم
.
.
#شروع_مجلس
#شب_ششم_محرم
#غزل اول جلسه ای شب ششم محرم
در بین روضه ایم و به ما شد عنایتی
جز گریه بر حسین نداریم عادتی
ما وارثان گریه ء آدم شدیم پس
داریم تا ابد به خلائق شرافتی
این افتخار ماست که در زیر آسمان
فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی
در نامه ء عمل چه هراسی است روز حشر
که غیر آه و گریه نباشد عبادتی
این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست
اشکی ببار تا که نماند جراحتی
جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده ایم
در این بساط شامل خیر و محبّتی
این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو
گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی
آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت
بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی
این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن
بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی
قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود
تا که حسن به جلوه نماید قیامتی
قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد
اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی
پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب
شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی
با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست
دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی
بالا سرش صدای شکستن زیاد بود
شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..
مجتبی صمدی شهاب
#محرم
.
.
#شروع_مجلس
#شب_ششم_محرم
#امام_حسین
#حضرت_قاسم
شکر خدا که نور ولایت به ما رسید
الطاف خاندان کرامت به ما رسید
وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم
بالاترین مقام عبادت به ما رسید
اسلام را محرم او زنده کرده است
این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید
روز ازل که موسِم تقسیم رزق بود
از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید
اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت
تا قطره ای ز زمزم تربت به ما رسید
ذکر لبان ما صف محشر بوَد: حسین
بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید
ما نوکران فاطمه ایم و عجب مدار
روزی اگر مقام شفاعت به ما رسید
مَستیم ما ز بادۀ "احلی من العَسل"
اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید
از نالۀ یتیم حسن زیر سمّ اسب
راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید
شاعر: عباس احمدی
.
.
#شروع_مجلس
#حضرت_عبدالله
#غزل اول جلسه ای شب پنجم محرم
هر کَس برای تو به تن خود کند سیاه
او را خدا ز عرش مُعلّی کند نگاه
اشکِ برای توست همانند کیمیا
سازد سفید ، رویِ هر آنکه بود سیاه
این خانه مأمنی ست که زهراست صاحبش
چادُر سیاه او به همه هست جان پناه
شوینده تر ز آب بهشتی ست گریه ها
گردد ثواب بار تو باشد اگر گناه
بردار یک قدم تو برای حسین و بعد
بنشین ببین که کوه بخشد خدا به کاه
شانه به شانه مهدی زهرا کنار توست
در بین روضه میکشد او همره تو آه
امشب خدا کند ببرد همره خودش
ما را کنار تشنهء گودال قتلگاه
عبدالله آمده که عمو را کند کمک
جای پدر رسیده سرآسیمه در سپاه
او آمده که دست خودش را سِپَر کند
بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه
شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این
با نیزه جا بجا نشود جسم پادشاه
با نیزه بر گلوی عمو ضربه میزنند
بازیچه گشته گیسوی یوسف میان چاه
بیرون زده زبین سِپَر دندهء حسین
یا رب برای هیچ شهیدی چنین مخواه
مجتبی صمدی شهاب
#محرم
#شب_پنجم_محرم
.
.
#غزل_مصیبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
من آمدم عمو نگرانی برای چه؟
فکر خیام و فکر زنانی برای چه؟
من آمدم تا که نگویند بی کسی
در زیر تیغ و نیزه نهانی برای چه؟
گویند زینت سَرِ دوش پیمبری
بر روی خاک و رمل روانی برای چه؟
من آمدم به نام حسن جلوه ای کنم
خواهی مرا ز خویش برانی برای چه؟
برخیز مثل ظهر نمازت اقامه کن
اینجا نماز عصر بخوانی برای چه؟
درگیر عقل و عشق شدم تا که آمدم
با من مگو تو تازه جوانی برای چه؟...
اینجا رسیده ای بخدا عشق من توئی
هستی شکار نیزه پَرانی برای چه؟
از شعلهء لبت جگرم سوخت چون پدر
مانند تشنهء رمضانی برای چه؟
فوّاره میزند زتنت خون چه سازمت؟
از هم گسیخته شریانی برای چه؟
این دست ها به درد من اصلا نمیخورد
از علقمه تو خون به دهانی برای چه؟
شمشیر و تیر و نیزه و زخم زبان و سنگ
بر کشتن تو کرده تبانی برای چه؟
با نیزه جسم تو به زمین دوخته مگر؟
آخر نمیخوری تو تکانی برای چه؟
یک نیزه در گلوی تو بد گیر کرده است
خون میرود ز تو فَوَرانی برای چه؟
اجزای پیکرت به زمین ریخته شده
چون برگِ پای دارِ خزانی برای چه؟
دُزدیدن سرِ تو زده بر سر کسی
اسباب خنده های سنانی برای چه؟
مجتبی صمدی شهاب
#محرم
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#نوحه
#حضرت_عبدالله (ع)
#سبک_حاج_ناظم
من آخرین جانبازثارللهم
پورحسن بنام عبداللهم
گرچه طفلم صغیر
ولی شیر دلیر
من برحسن نوردوعینم
فدائی عموحسینم
واویلتا آه وواویلا۴بار
عموی من تنهابقتله گاه است
چشمان برسوی خیمه گاه است
غرق خون بی معین زیرشمشیرکین
جزمن کسی یاورندارد
حنجربه خنجرمیسپارد
واویلنا
دست ازکف عمه کشم من زار
یاری نمایم من عموی بی یار
عموازتیغ کین شده نقش زمین
چه غم گردستم جداشد
بهر عمو جانم فداشد
واویلتا
یتیم مجتبی وبی سلاحم
به یاری عموبه قتله گاهم
عموجان فدایت بمیرم برایت
درراه توآخرشهیدم
به آرزوی خودرسیدم
واویلتا
(عبدالحسین محبی)
.
.
#شب_پنجم_محرم
کودکی در خاک و خون
#نوحه
#سبک_حاج_ناظم
--------------
عبدالله حسن چون شیر غُران
ناگه از خیمه گاه آمد به میدان
آمد به میدان
شد روز محشر
گفتا عمو جان
حالم تو بنگر الله اکبر .....
دارد در بر حسین عبداله اش را
بوسد در موخ خون روی مه اش را
ای وای ازین غم
طفل برادر
گردیده چون گل
در خون شناور الله اکبر .....
دست طفل صغیر افتاده از تن
خفته در خاک و خون از تیغ دشمن
آتش گرفته
باغ پیمبر
آنجا فدا شد
طفل دلاور الله اکبر .....
میدان ، میدان غم میدان ماتم
صحرا ، صحرای خون دریایی از غم
آن طفل زیبا
آن یاس پرپر
جانش فدا شد
همچون برادر الله اکبر .....
**
محمود تاری «یاسر»
.
.
#نوحه
#روز_عاشورا
#سبک_حاج_ناظم
---------
به قتلگه فتاده خون خدا
شود ز پیکر سر پاکش جدا
قتلگه غرقه خون
روی او لاله گون
به نیزه می رود سر او
عریان فتاده پیکر او
مظلوم کربلا حسین جان...
به لرزه آمده زمین ای خدا
به خون فتاده جسم دین ای خدا
تیغ کین بر گلو
زینب اش روبرو
به خون فتاده نور عین اش
شود جدا سر حسین اش
مظلوم کربلا حسین جان ...
آتش کین به خیمه ها فتاده
روی زمین خون خدا فتاده
باغ دین شد خزان
اشک زینب روان
شعله به خیمه ها رسیده
قامت باغبان خمیده
مظلوم کربلا حسین جان...
تمام دین به خاک و خون فتاده
خورشید قرآن لاله گون فتاده
می رسد بی امان
ناله ی کودکان
یارب دل زهرا غمین است
خونین دو چشم اهل دین است
مظلوم کربلا حسین جان...
درون مقتل مه به خون تپیده
بالای مقتل خواهرش رسیده
ناله از دل کشید
جسم بی سر که دید
گفت ای تن بی سر برادر
بر لب رسیده جان خواهر
مظلوم کربلا حسین جان...
نشسته روی سینه قاتل او
حسین و زینب در مقابل او
می زند ای خدا
حسینش دست و پا
خنجر به حنجری نشسته
قامت خواهری شکسته
مظلوم کربلا حسین جان...
اگرچه نخل دین خزان ندارد
زینب ولی تاب و توان ندارد
شد خزان گلشنش
گلشن روشنش
آن که چراغ عالمین است
تمام هستی اش حسین است
مظلوم کربلا حسین جان...
**
محمود تاری «یاسر»
.
.
#واحد سنگین
#شب_هفتم_محرم
سبکِ دلم با تو مهمونه....
تو گوشم صدا زوزهیِ تیره
گلوشَم یه آهِ نفسگیره
عَبامو کشیدم رو پیکر
دارم قبر میکَنَم با خنجر
لالایی لالایی/۲/
وای بدجوری زدنِش
وای قنداقه کفنِش
وای از اون غروبی که.....
وای رونیزه بستنِش
لالایی بخواب رویِ نیزه
لالایی چه سنگینه روضه
لالایی چرا سر میلرزه
لالایی لالایی لالایی/۴/
به غارت میره حتّی گهواره
پایِ سر میشه مادر آواره
به دستِ ربابه طنابه
تو دستایِ قاتل شرابه
واویلا واویلا/۲/
وای از روضهیِ عذاب
وای از بام و اضطراب
وای تو مجلسِ شراب
وای دِقمرگ میشه رباب
قافله چیا که میبینه
سلسله رو پایِ سکینه
حرمله اون بالا میشینه
واویلا......
#محرم #واحد_سنگین #هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.👇