eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بند1⃣ یادم نمیره کربلا غوغا بود محشر کبری بود دور سر بابام دعوا بود به زحمت اومدم دم خیمه اما چشای من سیاهی رفت فقط میدیدم وسط گودال نیزه هایی روکه بالا میرفت پیچید میون صحرا آه زهرا آتیش وقتی که رفت از خیمه بالا موندن بچه ها زیر پای اسبا میگفتم با حال زار علیکن باالفرار ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بند2⃣ یادم نمیره انگار سر آوردن همه چی رو بردن دلم رو از این غم آزردن به عمه گفتم زیر لب آروم من دیگه دارم میمیرم کم کم نامحرا دارن میان از دور گره بزن معجرارو محکم انگار روی سرم دنیا خراب شد وقتی که زیر پا گلها گلاب شد سوختم دل من از غصه کباب شد میگفتم بی اختیار علیکن بالفرار ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بند3⃣ یادم نمیره گلامونو چیدن بچه ها ترسیدن به اشک چشمامون خندیدن صدای پای مرکبا اومد دنیا برام مثل جهنم شد خیلی به فکر بوریا بودم برای پیکری که درهم شد دیدم پیکری زیر دست و پا بود گودال تازه شروع ماجرابود سرها مقابلم رو نیزه ها بود میخوندم با اضطرار علیکن بالفرار شعر و سبک:حسین نوری 〰〰〰〰〰〰〰〰
Shab10_Moharam_Salahshour.mp3
5.45M
🔊رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها... ▪️ 🎤حاج مهدی ☑️متن شعر روضه حضرت سیدالشهدا علیه السلام - شب عاشورا - حاج مهدی سلحشور: رفتن تو می زند آذر به خیلی چیزها زل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمی دانی مگر می شود حبّ علی منجر به خیلی چیزها دیده جای خالی ات را آن سوار و دوخته چشم بر گهواره، بر معجر، به خیلی چیزها روی پیشانی ز جای مهر خون جاری شده سنگ دارد می زند لشگر به خیلی چیزها تیر را جای جلو از پشت در می آوری گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیزها آنطر ف از دور دیدم سارقی را در کمین چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها جا گرفته روی سینه آن سگ هار از قفا می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها با قد خم مادرت آمد عیادت، کرده ای یاد پهلو یاد میخ در به خیلی چیزها داخل گودال حالش را رعایت می کنی چونکه حساس است یک مادر به خیلی چیزها
من و این روضه ها الحمدلله  من و یاد شما الحمدلله من و ماه محرم زنده بودن  بود حسن عطا الحمدلله  نبودم، حق مرا سینه زنت کرد  شدم اهل بکا الحمدلله  من از دامان پاک مادر خود  تو را گشتم گدا الحمدلله  من از هیئت هزاران خیر دیدم  شدم حاجت روا الحمدلله  سیاهی عزایت نور محض است  که گشته رزق ما الحمدلله رسد روزی که در سجده بگویم  رسیدم کربلا الحمدلله؟ .
سری به نیزه شد و آفتاب را گریاند نبی و فاطمه و بوتراب را گریاند صدای مویه ی زلفش که دست باد افتاد چقدر حضرت ختمی مآب را گریاند لباس تیره به تن کرد آسمان بعدش ز بام، بارش سنگین، سحاب را گریاند کسی مقابل نی آب را زمین میریخت اشاره بر لب او کرد و آب را گریاند سوال "أین ابی" بین کاروان پیچید رسید بر سر نیزه، جواب را گریاند کمان حرمله بر قامتی کمان خندید کمان حرمله خیلی رباب را گریاند به آستین نزارش گرفت رو زینب وقار پوشیه ی او حجاب را گریاند شراب تا به سر گیسوی حسین رسید دو چشم عنبر و مشک و گلاب را گریاند قلم شکست و ... در آخر فقط نوشت، کنیز ورق ورق صفحات کتاب را گریاند
لطف حسین بوده که اهل سحر شدم شکر خدا که شیعه ی اثنی عشر شدم مدیون لطف حضرت زهرا و حیدرم سینه زنه امام شهیدان اگر شدم در روضه اش همين كه شبى پا گذاشتم قيمت گرفتم و ديدم كه زر شدم فورأ رسيد و دست نوازش سرم كشيد وقتى كه ديد زخمى و بشكسته پر شدم آنقدر گریه کردم و گفتم فقط حسين زهرا شبی خرید مرا، معتبر شدم از داغ کربلا و نجف بوده این چنین شوریده حال گشته ام و خونجگر شدم یک گوشه ای نشستم و گفتم که وای وای وقتی ز ماجرای غمش با خبر شدم آهى كشيد زينب و ميگفت يا اخا از عشق توست اگر در به در شدم در شام و كوفه و در كوچه ى يهود ديدى براى تك تك زن ها سپر شدم
غرق خون وقت صحنه ی آخر بین گودال داشت جان می داد با نفس های گرم و بی رمقش دل حضار را تکان می داد مادری در میان هق هق و اشک مشت بر سینه می زد و با درد یک نگاهش به سمت مقتل بود یک نگاهش به چهره هایی زرد آتش از خیمه ها که بالا رفت روضه خوان داشت نغمه سر می داد گفت:او می دوید و من...انگار از غمی بی امان خبر می داد دانه های سفید برف آرام... مثل یک دسته ی عزا از راه... آمدند و شدند تسکین... عطش کودکان ثارالله! آتش خیمه ها فروکش کرد دل ولی همچنان تلاطم داشت مرد قصه میان خون ،اما گوشه چشمی به سمت مردم داشت بوق شیپور و طبل ماتم را هرکسی می شنید می لرزید شمر آمد ...ولی همه دیدند دست هایش شدید می لرزید شمر تعزیه بغض کرد و گریست گفت : لعنت به من اگر که تورا.... خنجر از دست او زمین افتاد گفت دستم بریده باد آقا تعزیه ختم شدهمه رفتند باز اوماند و صحنه ی گودال بعداز آنکه سکوت جاری شد ساربان آمد و زبانم لال . .
خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انگار نه انگار عزاداری هست آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست …و زنی باز سوی علقمه میکرد نگاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد از فرات سخنش ناله سرشاری هست : مبریدم که در این دشت مرا  کاری هست گل اگر نیست ولی صفحه ی گلزاری هست ساربانا مزن این همه آواز رحیل آخر این قافله را قافله سالاری هست به امیدی شوم از کشته مظلوم جدا که سوی کوفه مرا وعده ی دیداری هست
چند بیت روضه سادات حلال فرمائید 😭 غیرتی ها ببخشید 😔 ▪️😭▪️ مَحرمان را همه کشتید و زبان دار شُدید حال این رخت اسیری است که در بر دارم😭 بزنیدم ببَریدم به همه میگویم من در این دشتِ بلا چند برادر دارم 😭😭 بار بستید و برفتید ولی من چه کنم؟! من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم یا اجازه بدهید این همه را دفن کنم یا گذارید که انگشتِ جدا بر دارم😭 رأسها را که بریدید و سرِ نیزه زدید دستها را چه کنم؟! این همه دارم😭 یکطرف غنچۀ نشکفته که پرپر کردید یکطرف مانده دوتا گمشده دختر دارم.، 😭 امان از دل زینب س 😭😭😭😭😭😭😭😭 الا لعنت الله علی القوم الظالمین یا رب الحسین ع بحق الحسین ع اشف صدر الحسین ع بظهور الحجه .
ِ🔲◾️▪️سه كفن را دادي و كردي وصيت (بيشتر) زينبم باشد حواست به حسينم (بيشتر) 🔲◾️▪️من زمين خوردم ميان كوچه ها اما تورا ميزنند در بين بازار بر زمين ها (بيشتر) 🔲◾️▪️من كه چادر از سرم، ذره اي تكان نخورد اما تو باشد حواست به معجرها (بيشتر) 🔲◾️▪️در ميان كوچه آن روز چهل نفر بودند ولي قتلگاه پر مي شود از حرامي ها (بيشتر) 🔲◾️▪️وقت رفتن سمت ميدان، زير گلويش را ببوس همه جايش مي برند، اما گلو را (بيشتر) 🔲◾️▪️دوخته ام پيراهني، از براي محسن،ولي به گمانم كه بيايد به اصغر، (بيشتر)
‌⭕️«انحراف_مردم_کوفه» ‌ ‌ 🔸جامعه_کوفه، جامعه بی‌تقوایی بود. شیعه بودند اما ضعف_ایمان داشتند. به همین خاطر در وقت امتحان فرار کردند. این فرارشان به خاطر ضعفِ باور بود. اگر ایمان بالایی داشتند، به شهادت افتخار می‌کردند. ‌ 🔹اصلا علت وقوع ماجرای کربلا بی‌دینی بود. یزید بی دین بود؛ سلطنت میخواست. دید اگر امام حسین(ع) بیعت نکند، دیگران هم ممکن است بیعت نکنند. لذا سخت گرفت. امام حسین(ع) هم دید اگر بیعت کند، دیگر اسلام از بین رفته است، چون یزید علناً دین را قبول نداشت. ‌ 🔸امام_حسین(ع) چون ایمان‌ش قوی بود، دستور_خداوند را پذیرفت: که باید تو کشته شوی تا اسلام سالم بماند. اگر امام(ع) این کار را نمی‌کرد اسلام از بین می‌رفت. ‌
✨﷽✨ 💢هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... ✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 📚برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی ‌‌‌‌✅ کانال استاد دانشمند ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
. سینه زنی زیبا ویژۀ ایام محرم و صفر و شب هایِ جمعه به نفسِ کربلایی حمید علیمی •┄┄┅═══••↭••═══┅┄• دوباره مُضطرم ، حَرم حَرم حَرم الهی کم نَشه یک لحظه سایه ات از سَرم یه رَحمی مادرت کنه به اشکِ مادرم منم بیام حَرم .. منم بیام حَرم .. آقا دلم پر از شِکایت امیر سَر جدا دلَم گرفته و میخوام بیام به کربَلا بیام و آبِرو بخر ، به حقِ مادرت ببین تو اَشک و التماسِ نوکر آقا دوباره بغضِ تو گلو ، بازم خیال آرزو تا چِشم بهم زدم حرم دوباره اومَد روبرو امیر کربلا حُسین … امیر کربلا حُسین … به جون مادَرت ، آقا فدا سَرت اگه میخَنده عالمی ، به حالِ نوکرت اگه برام حرم نرفتن مُقدره ، آقا فدا سَرت تویی فقط تمومِ دل خوشیِ نوکرات هوایِ شور مستیِ هوایِ روضه هات ولی بیا حاجَت منو بُکن روا پیاده اَربعین بیام ، دوباره کربَلا .. زیاده از سَرم هَمین که مادر شما لیاقتَم داده بیام ، بازم میونِ روضه ها امیرِ کربلا … امیرِ کربلا … @emame3vom بریده سر زِ تن شَهید بی کفن آقا بمیره از غَریبیِ تو ، سینه زَن آقا برات نذاشتن حَتی کهنه پیراهن شَهید بی کفن ... شَهید بی کفن غمات غمایِ نوکرِ داره میبینه خواهَرت ، که شِمر با خنجرِ یه نا نجیب داره ، سَری به نیزه میبَره صدایِ ناله ای میاد ، صدایِ مادرِ غریبِ مادر … غریبِ مادر … 🔴