🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺🌼 🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼 🌺🌼 🌼 #معرفی_امامان #امام_یازدهم 🌸امام یازدهم ما شیعیان حضرت امام حسن عسکری ع
🌺🌼🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼🌺🌼
🌺🌼🌺🌼
🌼🌺🌼
🌺🌼
🌼
#معرفی_امامان
#امام_یازدهم
🌸امام یازدهم ما شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 🌸
📝خلاصه زندگینامه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام از ولادت تا شهادت
#قسمت_سیزدهم
💕🍃تبیین معارف دینی
#آموزههای_شیعی
با توجه به پیچیدگیها و ابهامات مربوط به تعیین امام در آن دوران، در سخنان و نامههای امام حسن عسکری، به این آموزه برمیخوریم که زمین از حجت خالی نمیماند و اینکه اگر امامت با انقطاع رو به رو شود و اتصال آن مخدوش گردد، امور خداوند مختل خواهد شد.و حجت خدا بر روی زمین نعمتی است که خدا به مؤمنان داده و آنان را با این هدایت، اکرام کرده است.
یکی دیگر از آموزههایی که به اقتضای فشارهای موجود بر شیعیان در آن عصر به تکرار در سخنان آن حضرت دیده میشود، دعوت به صبر و باور به فرج و انتظار برای آن است. همچنین در احادیث آن حضرت بر تنظیم روابط درونی جامعه شیعه و معاشرت با برادران دینی نیز تاکید ویژهای دیده میشود.
📚منابع
📕ابن ابیالثلج، «تاریخ الائمه»، در مجموعه نفیسه، قم، ۱۳۹۶ق.
📘ابن اثیر، علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، به کوشش کارلوس یوهانس تورنبرگ، لیدن، بی نا، ۱۸۵۱-۱۸۷۱م.
📒ابن حاتم عاملی، یوسف، الدر النظیم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا.
و.....
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌺
🌼🌺
🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺
🌺🌼🌺🌼🌺
🌼🌺🌼🌺🌼🌺
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_دوازدهم #تشییع_و_تدفین_حضرت_زهرا
🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
📝#خلاصه_زندگینامه_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#قسمت_سیزدهم
#عصمت
از نظر شیعه فاطمه(س) به سبب آنکه یکی از مصادیق آیه تطهیر است دارای مقام عصمت است. بر اساس این آیه، خداوند اراده کرده است اهل بیت(ع) را از هرگونه زشتی و پلیدی پاک گرداند و بنابر بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت، فاطمه یکی از مصادیق اهلبیت است.نخستین گزارشهای تاریخی درباره مطرحکردن عصمت فاطمه پس از رحلت پیامبر، به ماجرای مصادره فدک برمیگردد که در آن امام علی به معصوم بودن حضرت زهرا(س) بر اساس آیه تطهیر استناد میکند و اقدام ابوبکر در گرفتن فدک از فاطمه(س) را نادرست و درخواست زهرا برای بازپسگیری فدک را از روی حق میداند. علاوه بر منابع شیعه، در منابع روایی و تاریخی اهل سنت نیز روایاتی گزارش شده که پیامبر(ص) با استشهاد به آیه تطهیر، اهل بیت خود یعنی فاطمه(س)، علی(ع)، حسن(ع) و حسین(ع) را از هرگونه گناه مبرا دانسته است.
#عبادت
فاطمه زهرا(س) همانند پیامبر(ص) علاقه زیادی به عبادت داشت و بخش مهمی از اوقات خود را به نماز و مناجات میگذراند. در برخی منابع گزارشهایی درباره امداد غیبی هنگامی که فاطمه(س) به تلاوت قرآن میپرداخت وجود دارد؛ برای نمونه سلمان فارسی از اینکه زهرا(س) در کنار سنگ آسیاب در حال قرائت قرآن است و سنگ آسیاب به خودی خود میچرخد تعجب کرد و موضوع را با پیامبر در میان گذاشت. پیامبر در جواب فرمود: «...خداوند جبرئیل را فرستاده است تا آسیاب را برای او بگرداند».طولانی بودن نمازها، شبزندهداری، دعا برای دیگران از جمله همسایهها،روزهداری، زیارت قبور شهدا از جمله ویژگیهای رفتاری فاطمه(س) است که در سخنان اهلبیت، برخی صحابه و تابعین بر آن تأکید شده است.بر همین اساس در کتابهای دعا و مناجات برخی از نمازها، ادعیه و تسبیحات به فاطمه(س) منسوب میباشد.
#ادامه_دارد..
📚منابع
📘ابنابیالحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
📕ابنابیالحدید، عزالدین، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
📒ابنابیشیبه کوفی، عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
و.....
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🌸 @emamzaman
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه 📝 💟 #قسمت_دوازدهم 🎀 واحدهای مشترک چند لحظه سکوت کرد ... - لالا ... فامیلش ر
#مردی_در_آینه 📝
💟 #قسمت_سیزدهم
🎀 اسمی که هرگز نشنیده ایم ؟!
یه خونه قدیمی ... دو طبقه اما تمییز و نوسازی شده ...
مادرش هنوز گریه می کرد ... به زحمت می تونست حرف بزنه ... برام عجیب بود ... از زمانی که خبر مرگ پسرشون رو شنیده بودن، چند ساعت می گذشت ... و یه بچه شرور، چیزی نبود که این همه به خاطرش گریه کنن ...
پدرش برای بانک کار می کرد ... و مادرش خیاط لباس های مجلسی و پرام ... هر دوشون به سختی کار می کردن تا بتونن پسرشون رو به یه کالج و دانشگاه خوب بفرستن ... تا بتونه آینده خوبی داشته باشه ... چیزی که کریس هم، توی سال آخر عمرش به دنبالش بود ...
دیدن تلاش خانواده باعث شده بود مسیرش رو عوض کنه؟... یا بعد از عوض شدن مسیرش، تلاش خانواده چند برابر شده بود؟ ... هر چند، مادرش بیشتر از سه سال بود که به برای کمک به مخارج خانواده وارد عرصه شده بود ...
چیزی مبهم و گنگ توی ذهنم موج می زد ... چیزی که هیچ سوالی آرامش نمی کرد و نمی تونستم پیداش کنم ... چیزی که توی حرف های پدر و مادرش هم بهش اشاره ای نمی شد ...
تنها اشاره ارزشمند ... اسم ساندرز بود ... اونها حتی به اینکه پسرشون سابقا عضو یه گروه گنگ بوده، اشاره ای نکردن ...
- لالا ... دختری رو به این اسم می شناسید؟ ...
با شنیدن این اسم ... هر دوشون جا خوردن ... چشم های مادرش پرید و نگاهی که توش نگرانی با قدری ترس قاطی شده بود رو، چرخوند سمت همسرش ... ذهن خودش نمی تونست جوابی براش پیدا کنه ...
آقای تادئو کمی خودش رو روی مبل جا به جا کرد ... نسبت به همسرش، کنترل بیشتری روی چهره اش داشت ... اما اون هم ...
- خیر کارگاه ... ما هرگز چنین اسمی رو نشنیدیم ...
با هیچ جمله ای به این اندازه نمی تونستم مطمئنم بشم که اونها دارن خیلی چیزها رو مخفی می کنن ... اما چرا؟ ... چرا باید به افرادی که دنبال پیدا کردن قاتل پسرشون هستن دروغ بگن؟ ...
اوبران هنوز می خواست با اونها صحبت کنه ... اما صحبت باهاشون دیگه فایده ای نداشت ... نمی شد به هیچ حرف شون اعتماد کرد ... نه تا وقتی که به جواب این چرا ... پی می بردم ...
از جا بلند شدم ...
- خانم تادئو ... می تونید اتاق کریس رو بهم نشون بدید؟ ...
نگاهی به همسرش کرد و از جا بلند شد ... انگار منتظر اجازه و تایید اون بود ...
نسبت به همسرش کنترل کم تری روی خودش داشت ... باید از همدیگه جداشون می کردم ... اینطوری دیگه نمی تونست در پاسخ سوال ها به شوهرش تکیه کنه ... و اوضاع آشفته درونش این فرصت رو در اختیارم می گذاشت که جواب اون چرا رو پیدا کنم ...
#ادامه_دارد......
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🌸 @emamzaman
🍃
🌺
🎉🌼🍃
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
⛅️🌺⛅️ 🌺⛅️ ⛅️ #سبک_زندگی_مهدوی😊 🖇 #قسمت_دوازدهم 📌 #آراستگی_درمنزل شخصی که قصد یاری امام زمان را دا
⛅️🌺⛅️
🌺⛅️
⛅️
#سبک_زندگی_مهدوی😊
🖇 #قسمت_سیزدهم
📌 #روزه و #شب زنده داری در منزل
✨ حضرت علی می فرمایند: روزی رسول خدا بر ما وارد شد و فاطمه کنار دیگی نشسته بود و من هم عدس پاک می کردم.
فرمود : یا ابالحسن! از من بشنو و من سخن نمی گویم مگر از جانب پروردگارم؛ هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه یاری دهد، مگر اینکه برای او عبادتی بسیار فراوان از روزه و شب زنده داری به شمار می آید و در پایان فرمود:
✨ ای علی ! به همسرش خدمت نمیکند مگر صدّیق یا شهید یا مردی که خدا برایش خیر دنیا و آخرت را خواسته باشد.
📕 کتاب شریف جامع الاخبار ص۱۰۳
💠 یکی از روایاتی که #منتظران حضرت باید به آن عمل کنند، همین روایت است که یکی از وظایف منتظران برای سبک زندگی خانوادگی ایشان را بر میشمارد.
🌤السلام علیک یاصاحب الامر🌤
✨ @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 #رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖 🖇 #قسمت_دوازدهم 🖇 ✨ #ماشین🍃 ✔️راوی: یک از دوستان مسجد شخصيت ها
🌈🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
🖇 #قسمت_سیزدهم 🖇
#فتنه
سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت!
بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را نقش بر آب كرد.
اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي انتخابات شنيده شد.
يك باره خيابان هاي مركزي تهران جولان گاه حضور فرزندان معنوي بي بي سي شد!
هادي در آن زمان يك موتور تريل داشت. در بازار آهن كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به فتنه بود.
غروب كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه بسيج مي آمد و از رفقا اخبار را مي شنيد.
هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان مسجد راهي خيابان هاي مركزي تهران بود.
مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود تقلب كرد آن هم به اين وسعت؟!
يك روز هادي همراه سيد علي مصطفوي جلوي دانشگاه رفتند.
جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي دانشگاه پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.
هادي و سيد علي از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود.
اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل تصاوير رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.
قبل از اين كه جمعيت فتنه گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب بي بي سي اين صحنه را نشان داد.
٭٭٭
در ايام فتنه يكي از كارهاي پياده نظام دشمن، كه در شبكه هاي ماهواره اي آموزش داده مي شد، نوشتن اهانت به مسئولان و رهبر انقلاب روي ديوارها و ... بود.
هادي نسبت به مقام معظم رهبري(مدظله العالی) بسيار حساس بود. ارادت او به ساحت ولايت عجيب بود.
يادم هست چند ماه كه از فتنه گذشت، طبق يك برنامه ريزي از آن سوي مرزها، همه ي اتهامات، كه تا آن زمان به رئيس جمهور وقت زده مي شد به سمت رهبري انقلاب رفت!
آنها در شبكه هاي ماهواره اي تبليغ مي كردند كه چگونه در مكان هاي مختلف روي ديوارها شعارنويسي كنيد. بيشتر صبح ها شاهد بوديم كه روي ديوارها شعار نوشته بودند.
هادي از هزينه ي شخصي خودش چند اسپري رنگ تهيه کرد و صبح هاي زود، قبل از اين كه به محل كار برود، در خيابان هاي محل با موتور دور مي زد. اگر جايي شعاري عليه مسئولان روي ديوار مي ديد، آن را پاک مي کرد.
يکي از دوستانش مي گفت: يک بار شعاري را گوشه اي از پل عابر ديده بود. به من اطلاع داد که يک شعار را در فلان جا فلان قسمت نوشته اند و من دارم مي روم که آن را پاك کنم.
گفتم: آخه تو از کجا ديدي که اونجا شعار نوشته اند!؟
گفت: من هر شب اين مناطق را چک مي کنم، الان متوجه اين شعار شدم.
بعد ادامه داد: کسي نبايد چيزي بنويسد، حالا که همه ي مردم پاي انقلاب ايستاده اند ما نبايد به ضد انقلاب اجازه ي جولان دادن و عرض اندام بدهيم.
هادي خيلي روي حضرت آقا حساس بود.
يک بار به او گفتم اگر شعاري ضد حکومت روي ديوار بنويسند و ما برويم آن را پاك کنيم، چه سودي داره چرا اين همه وقت مي گذاري تا شعار پاک کني؟ اين همه پاک مي کني، خب دوباره مي نويسند!
گفت: نه، اين كساني كه مي نويسند زياد نيستند. اما مي خوان اينطور جلوه بدهند كه خيلي هستند. من اينقدر پاک مي کنم تا ديگر ننويسند.
در ثاني اين ها دارند يه مسئله را كه به قول خودشون به رئيس جمهور مربوط مي شه به حساب رهبري و نظام مي گذارند. اين ها همه برنامه ريزي شده است.
#ادامــه_دارد.....
✍نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیت شهید ذوالفقاری برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🍃💐همانا برترین کارها
کار برای امام زمان است💐🍃
🆔 @EmamZaman
🌸
🍃🌸
🌈🍃🌸
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت_دوازدهم استادپناهیان: یه جوانی بهم میگفت: حاج آقا یه روز نماز ص
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 13
#قسمت_سیزدهم
استاد پناهیان:
قدم اول برای اینکه خوب نماز بخونیم اینه که
باید نگاهمون رو به نماز درست کنیم..
👀
ببین خدا میخواد با نماز حالتو بگیره.
"تو هم حالتو بده به خدا"
💠 بگو خدایا حالمو بگیر قبولت دارم
💠 میخواد بزنه بذار بزنه
🚩تازه مگه چقدر سختی داره نماز ..؟
❗چقدر سختی داره به موقع بلند شدن و نماز خوندن؟!
مگه چقدر سختی داره از نماز دزدی نکردن...
"به اندازه کافی وقت بذار.."
آقا عجله دارم!
وایسا ! کجا میخوای بری..؟
🔹 بترس از خدا
🔸یکی به من گفت: حاج آقا شما قبلا از عشق به خدا و اینجور چیزا حرف میزدید
حالا دیگه افتادید رو اینکه بترس از خدا و پا بکوب و...
گفت روال رو عوض کردید !!!
💢گفتم : آخه هرچی از عشق خدا صحبت کردیم مردم فقط لذت بردن اما رفتارشون تغییر پیدا نکرد.
❗💠❗
😯 بابا "خدایی که ازش حساب نبری رو نمیتونی عبادتش کنی...."
نمیتونی عبادتش کنی....
متاسفانه بعضیا هستن که خدا پیششون بزرگ نیست...
ادامه دارد ...
🍃💐همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است💐🍃
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
📜📖📜 📖📜 📜 #رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀 #قسمت_دوازدهم ↩️ گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با ش
📜📖📜
📖📜
📜
#رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀
#قسمت_سیزدهم ↩️
چیزهایی در من بود که خودم نمی فهمیدم و چیزهایی بود که خجالت می کشیدم پیش خودم حتی فکرش را بکنم یا بگویم ، ولی به مصطفی می گفتم . او نزدیکتر از من به من بود . بچه های مدرسه هم همینطور . آنها هم با مصطفی احساس یگانگی می کردند. آن موسسه پایگاه مردم جنوب بود، طوری که وقتی وارد آن می شدند احساس سکینه می کردند. مصطفی حتی راضی نبود مدرسه ، مدرسه ایتام باشد. شب ها به چهار طبقه خوابگاه سر میزد و وقتی می آمد گریه می کرد ، می گفت: ما به جای اینکه کمک کنیم که اینها زیر سایه مادرشان بزرگ شوند، پراکنده شده اند. خوابگاه مثل زندان است ، من تحمل ندارم ببینم این بچه ها در خوابگاه باشند . یادم هست اولین عید بعد از ازدواجمان که لبنانی ها رسم دارند و دور هم جمع می شوند، مصطفی موسسه ماند ، نیامد خانه پدرم .
آن شب از او پرسیدم: دوست دارم بدانم چرا نرفتی ؟ مصطفی گفت: الان عید است . خیلی از بچه ها رفته اند پیش خانواده هاشان . اینها که رفته اند، وقتی برگردند ، برای این دویست، سیصد نفری که در مدرسه ماندند تعریف می کنند که چنین و چنان . من باید بمانم با این بچه ها ناهار بخورم ، سرگرم شان کنم که این ها چیزی برای تعریف کردن داشته باشند. گفتم: خب چرا مامان برایمان غذا فرستاد نخوردی؟ نان و پنیر و چای خوردی . گفت: این غذای مدرسه نیست . گفتم: شما دیر آمدید . بچه ها نمی دیدند شما چی خورده اید. اشکش جاری شد ، گفت: خدا که می بیند .
#ادامه_دارد........
📗از زبان همسرشان غاده
🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊
🌤🌼همانابرترینکارها،کاربرایامامزمانست🌼🌤
💟 @EmamZaman
📜
📖📜
📜📖📜
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💍💞💍 💞💍 💍 #رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_دوا
💍💞💍
💞💍
💍
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑
ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌
#رمان_اینک_شوکران 📚
#قسمت_سیزدهم🎬
ناهار خونه ي پدر منوچهر بودیم .از اونجا ماشین بابا رو برداشتیم رفتیم ولیعصر برای خرید ....
《به نظرش شلوار لی به منوچهر خیلی می آمد. سرتا پایش را ورانداز کرد و «مبارك باشد»ي گفت. برایش عیدی شلوار لی خریده بود، منوچهر اما معذب بود.
می گفت:" فرشته، باور کن نمی تونم تحملش کنم".
چه فرق هایی داشتند! منوچهر شلوار لی نمیپوشید، اودکلن نمی زد، فرشته یواشکی لباس هاي او را اودکلنی میکرد. دست به ریشش نمیزد. همیشه کوتاه و آنکارد شد بود، اما حاضر نبود با تیغ بزند. انگشتر طلایی را که پدر فرشته سر عقد هدیه داده بود، دستش نمی کرد. حتی حاضر نشد شب عروسی کراوات بزند،اما فرشته این چیزها را دوست داشت...》
هفته ي اول عید به همه گفتم قراره بریم مسافرت. تلفن رو از پریز کشیدم تمام هفته هفته رو خودمون بودیم دور از همه....
بعد از عید منوچهر رفت توي سپاه و رسما سپاهی شد. من بی حال و بی حوصله امتحانات نهایی رو می دادم. احساس می کردم سرما خوردم. استخونام درد میکردن...
امتحان آخر رو داده بودم و اومده بودم. منوچهر از سرکار، یکسره رفته بود خونه پدرم. مادرم برامون قرمه سبزی پخته بود، داده بود منوچهر بیاره سر سفره . زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید.
گفتم: " چیه؟خنده داره؟بخند تا تو هم مریض شی".
گفت: "من از این مریضیا نمیگیرم".
گفتم: "فکر می کنه تافته ی جدا بافتست!"
گفت: "به هر حال،من خوشحالم،چون قراره بابا شم و تو مامان".
نمی فهمیدم چی میگه...
گفت: "شرط می بندم بعد از ظهر وقت گرفتم بریم دکتر".
خودش با دکتر حرف زده بود، حالتای منو گفته بود دکتر احتمال داده بود باردار باشم. زدم زیر گریه...
اصلا خوشحال نشدم...
فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله میندازه...
منوچهر گفت: "به خاطر تو رفتم نه به خاطر بچه اینو هم بگم چون خوابشو دیدم..."
#ادامه_دارد...
📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق
✍نویسنده:مریم برادران
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
🌼✨همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است✨🌼
🆔 @EmamZaman
💍
💞💍
💍💞💍
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌷 #مهدی_شناسی 🌷 #قسمت_دوازدهم 🌹...ومختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔷ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺎﺀ ﺍ
🌷 #مهدی_شناسی 🌷
#قسمت_سیزدهم
🌹...و مهبط الوحی...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔶ﻣﻬﺒﻂ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﯼ ﻫﺒﻮﻁ ﻭ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪﻥ است.
🔶ﻣﺜﻞ ﭼﺘﺮﺑﺎﺯﻫﺎ.ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺮﻡ ﻭ ﻣﻼﯾﻢ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ.ﺍﯾﻦ ﻫﺒﻮﻁ ﺍﺳﺖ.
🔶ﻣﻬﺒﻂ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺤﻞ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪﻥ.ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭼﺘﺮ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻬﺒﻂ است.
🔶ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﺣﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ.ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ.
🔶"ﻣﻬﺒﻂ ﺍﻟﻮﺣﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺧﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﺍمام زمان علیه السلام ﻓﺮﻭﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ.
🔶یعنی ﻫﯿﭻ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ نیست مگر این که نزد امام مهدی علیه السلام است.
🔷تمام اخبار عالم در اختیار اهل بیت است،اما ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ.
🔷مثلا ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩند:"لکل هم فرج" یعنی ﻫﺮ ﻏﺼﻪ ﺍﯼ،ﻫﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﯾﮏ ﻓﺮﺝ ﻭ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ،ﺍﮔﺮ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ،ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ،ﺍﮔﺮ ﻣﻀﻄﺮﺑﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻓﺮﺝ ﻭ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ.
🔷گفتن این که ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻢﻫﺎ ﻭ ﻏﺼﻪﻫﺎ ﻓﺮﺝ ﻭ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ،ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺐ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
🔷ﺷﻤﺎ ﻣﮕﺮ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻢﻫﺎ ﻭ ﻏﻢﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﺪ ﻟﮑﻞ ﻫﻢ ﻓﺮﺝ؟!
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ.ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﻏﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ،ﻫﺮ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﯽ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ،ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎلش ﻓﺮﺝ ﻭ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ.
🔷ﻣﺜﻞ ﻫﯿﺌﺖﻫﺎﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ.ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﭼﺎﯾﯽ ﻣﯽﺩﻫﺪ.ﭼﺎﯾﯽ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ. ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﻧﻤﯽﮐﺸﺪ که ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﯾﮏ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﻨﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺍﺳﺖ و ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ. یعنی بعد از هر تلخی شیرینیست...
📙 #جامعه_کبیره
@EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#آخرالزمان #قسمت_دوازدهم ⭕️ بحران معنویت 🔹 در ادامه این سری پیامها، به بررسی آیات مربوط به آخرالز
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#آخرالزمان
#قسمت_سیزدهم
⭕️ وقوع اختلافها و درگیریهای شدید
🔹 یکی از نشانه های آخرالزمان که در قرآن به آن اشاره شده است، اختلافات و درگیری های فراوان، میان گروه های گوناگون است. اختلافاتی که دامنه دار بوده و بشر، نمیتواند راه حلی برای آنها ارائه کند.
🔸 خداوند، در آیات ٣٧ و ٣٩ سوره مریم، پس از بیانِ تهمت ها و شک و تردیدهای مردم نسبت به حضرت عیسی می فرماید: «گروهها با هم اختلاف کردند، پس وای بر کافران به هنگام حضور در آن روز بزرگ (٣٧) آنان را از روز حسرت که کار به پایان آمده و آنان همچنان در حال غفلت و بی ایمانی هستند، بترسان (٣٩)»
🔺 این آیات، درباره ظهور فرقههای مختلف در جهان اسلام است که در آخرالزمان پدید آمده و سبب اختلافهای بسیار خواهد شد.
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌟🌸🌟 🌸🌟 🌟 #انحرافات_مهدویت #قسمت_دوازدهم ⭕️ دروغین، بی ثبات، نفسانی 🔹 دادن شان و جایگاه دروغین ب
🌷🌼🌷
🌼🌷
🌷
#انحرافات_مهدویت
#قسمت_سیزدهم
⭕️ قضاوت از روی ظاهر، ممنوع!
🔹 استفاده از ویژگی خاص ظاهری، یکی از عواملی بوده است که جریان سازان بتوانند به راحتی مردم را فریب دهند؛ مثلا داشتن لباس روحانیت، سید بودن، برخورداری از بیان جذاب و...
🔸 البته ادعاهای عجیب جریان سازان در جلب جوانان نیز بی تاثیر نبوده؛ مانند ادعای همسری امام زمان و...
📚 درسنامه مهدویت، جلد ۴، ص ١٨٠
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 #قسمت_دوازدهم پدر هم که کمتر در
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 #قسمت_سیزدهم
سر انگشت قطرات باران به شیشه میخورد و خبر از سپری شدن آخرین ماه پاییزی سال 91 میداد. از لای پنجره هوای پُر طراوتی به داخل آشپزخانه میدوید و صورتم را نوازش میداد. آخرین تکه ظرف شسته شده را در آبچکان قرار دادم و از آشپزخانه خارج شدم که دیدم مادر روی کاناپه دراز کشیده و چشمانش را بسته است. ساعتی بیشتر نمیشد که از خواب برخاسته بود، پس به نظر نمیرسید باز هم خوابیده باشد.
کنار کاناپه روی زمین نشستم که چشمانش را گشود. اشارهای به پنجرههای قدی اتاق نشیمن کردم و گفتم: «داره بارون میاد! حیف که پشت پردهها پوشیدهاس! خیلی قشنگه!» مادر لبخندی زد و با صدایی بیرمق گفت: «صدای تَق تَقِش میاد که میخوره کف حیاط.» از لرزش صدایش، دلواپس حالش شدم که نگاهش کردم و پرسیدم: «مامان! حالت خوبه؟» دوباره چشمانش را بست و پاسخ داد: «آره، خوبم... فقط یکم دلم درد میکنه. نمیدونم شاید بخاطر شام دیشب باشه.»
در پاسخ من جملاتی میگفت که جای نگرانی چندانی نداشت، اما لحن صدایش خبر از ناخوشی جدیتری میداد که پیشنهاد دادم: «میخوای بریم دکتر؟» سری جنباند و با همان چشمان بسته پاسخ داد: «نه مادر جون، چیزیم نیس...» سپس مثل اینکه فکری بخاطرش رسیده باشد، نگاهم کرد و پرسید: «الهه جان! ببین از این قرصهای معده نداریم؟» همچنانکه از جا بلند میشدم، گفتم: «فکر نکنم داشته باشیم. الآن میبینم.» اما با کمی جستجو در جعبه قرصها، با اطمینان پاسخ دادم: «نه مامان! نداریم.» نگاه ناامیدش به صورتم ماند که بلافاصله پیشنهاد دادم: «الآن میرم از داروخانه میگیرم.» پیشانی بلندش پر از چروک شد و با نگرانی گفت: «نه مادرجون! داره بارون میاد. یه زنگ بزن عبدالله سر راهش بخره عصر با خودش بیاره.»
چادرم را از روی چوب لباسی دیواری پایین کشیدم و گفتم: «حالا کو تا عصر؟!!! الآن میرم سریع میخرم میام.» از نگاه مهربانش میخواندم که راضی به سختی من نیست، اما دل دردش به قدری شدید بود که دیگر مانعم نشد. چتر مشکی رنگم را برداشته و با عجله از خانه خارج شدم. کوچههای خیس را به سرعت طی میکردم تا سریعتر قرص را گرفته و به مادر برسانم. تا سر چهار راه، ده دقیقه بیشتر نمیکشید. قرص را خریدم و راه بازگشت تا خانه را تقریباً میدویدم. باران تندتر شده و به شدت روی چتر میکوبید. پشت در خانه رسیدم، با یک دست چترم را گرفته و دست دیگرم موبایل و کیف پول و قرص بود. میخواستم زنگ بزنم اما از تصور حال مادر که روی کاناپه دراز کشیده و بلند شدن و باز کردن در برایش مشکل خواهد بود، پشیمان شدم که کلید را به سختی از کیفم درآوردم و تا خواستم در را باز کنم، کسی در را از داخل گشود.
از باز شدن ناگهانی در، دستم لرزید و موبایل از دستم افتاد. آقای عادلی بود که در را از داخل باز کرده و نگاهش به قطعات از هم پاشیده موبایلم روی زمین خیس، خیره مانده بود. بیاختیار سلام کردم. با سلام من نگاهی گذرا به صورتم انداخت و پاسخ داد: «سلام، ببخشید ترسوندمتون.» هر دو با هم خم شدیم تا موبایل را برداریم. گوشی و باتری را خودم برداشتم، ولی سیم کارت دقیقاً بین دو کفشش افتاده بود. با سرانگشتش سیم کارت را برداشت. نمیدانم چرا به جای گرفتن سیم کارت از دستش، مشغول بستن چترم شدم، شاید میترسیدم این چتر دست و پا گیر خرابکاری دیگری به بار آورد. لحظاتی معطل شد تا چترم را ببندم و در طول همین چند لحظه سرش را پایین انداخته بود تا راحت باشم. چتر را که بستم، دستش را پیش آورد و دیدم با دو انگشتش انتهاییترین لبه سیم کارت را گرفته تا دستش با دستم تماسی نداشته باشد. با تشکر کوتاهی سیم کارت را گرفته و دستپاچه داخل خانه شدم.
#ادامه_دارد....
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 #رجعت #قسمت_دوازدهم ⭕️ جنبندهی زمین 🔹 یکی دیگر از آیات مهم در مبحث رجعت، آیه ٨٢ سورهی
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رجعت
#قسمت_سیزدهم
⭕️ فردِ کافر یا کُفرِ فراگیر؟
🔹 خداوند در آیه ٩۵ سورهی انبیاء میفرماید: «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ» حرام است اهل قريه اى كه ما آنان را هلاک نموده ايم، به دنيا بازگردند.
🔸 از امام باقر و امام صادق نقل شده كه فرمودند: «مردم هر قریه ای را که خداوند عذاب کند، در زمان رجعت باز نمیگردند. اين آيه از بزرگترين نشانه های اثبات رجعت می باشد؛ چرا كه هیچ مسلمانی منکر این نیست که همگی مردم در روز قيامت باز میگردند، چه هلاک شده باشند یا نشده باشند. و عبارت «لا یَرجِعُون» مربوط به زمان رجعت میباشد، یعنی آنها در قیامت باز میگردند تا وارد جهنم شوند.»
📚 تفسیر قمی، ج٢، ص ۵٠
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 #آخرالزمان #قسمت_دوازدهم ⭕️ بحران معنویت 🔹 در ادامه این سری پیامها، به بررسی آیات مربوط
❤️💫❤️
💫❤️
❤️
#آخرالزمان
#قسمت_سیزدهم
⭕️ وقوع اختلافها و درگیریهای شدید
🔹 یکی از نشانه های آخرالزمان که در قرآن به آن اشاره شده است، اختلافات و درگیری های فراوان، میان گروه های گوناگون است. اختلافاتی که دامنه دار بوده و بشر، نمیتواند راه حلی برای آنها ارائه کند.
🔸 خداوند، در آیات ٣٧ و ٣٩ سوره مریم، پس از بیانِ تهمت ها و شک و تردیدهای مردم نسبت به حضرت عیسی می فرماید: «گروهها با هم اختلاف کردند، پس وای بر کافران به هنگام حضور در آن روز بزرگ (٣٧) آنان را از روز حسرت که کار به پایان آمده و آنان همچنان در حال غفلت و بی ایمانی هستند، بترسان (٣٩)»
🔺 این آیات، درباره ظهور فرقههای مختلف در جهان اسلام است که در آخرالزمان پدید آمده و سبب اختلافهای بسیار خواهد شد.
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
part13.mp3
2.93M
#نمایشنامه کتاب #یادت_باشد
"عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم"
این نمایشنامه دی ماه ۱۳۹۸ از رادیو سراسری نمایش پخش گردیده است.
👈کتاب توصیه شده رهبر انقلاب
8⃣2⃣ قسمت کامل تقدیم گردید.
#قسمت_سیزدهم
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✨ #علائم_ظهور✨ #قسمت_دوازدهم ⭕️ حرکت یمانی 🔹 روایات متعددی به ما رسیده بر اینکه «مکان قیام یمانی»
#علائم_ظهور✨
#قسمت_سیزدهم
فرجام جنبش یمانی
🖇 #یمانی و یارانش با #سفیانی درگیر خواهند شد. جنبش ایشان، ضعیف و محدود نخواهد بود؛ بلکه بسیاری از مناطق را در بر می گیرند.
🧐 در اینکه «قیام یمانی پیش از ظهور به شکست منتهی می گردد یا تا زمان ظهور ادامه می یابد و آیا محضر مبارک امام مهدی (ع) را درک می کند یا خیر؟» به دلیل فقدان روایات معتبر، نمی توان قاطعانه قضاوت کرد.
در عین حال، در میان احادیث، اشاره هایی به اتصال نهضتِ یمانی به زمان #ظهور وجود دارد...😍
📚 تأملی نو درنشانه های ظهور، ص۱۰۴-۱۱۰
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🌸 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#نکات_تربیتی_خانواده👨👩👧👦 #قسمت_دوازدهم 🌷 مهم ترین وظیفه ای که زن و شوهر ها و فرزندانشون نسبت به
#نکات_تربیتی_خانواده 👨👩👧👦
#قسمت_سیزدهم
🔹مومن کیه؟
✔️ کسی که دروغ نمیگه، فحش نمیده، آبروی کسی رو نمیبره، دزدی نمیکنه و...
✅ در حقیقت مومن کسی هست که آرامش کسی رو بهم نمیریزه.
😊
✅ توی رفتار با خانواده تون به این نکته خیلی توجه کنید.
به میزانی که به دیگران آرامش بدید
در مقابلش آرامش و رضایت دریافت میکنید.
✔️🌺
خانواده ای که توش پر از آرامش باشه
✅✔️ اگه ده تا بچه هم داشته باشن، همه ی بچه ها به بهترین شکل ممکن تربیت میشن.😊😌
⭕️ اما اگه خونه ای حتی پر از ثروت هم باشه اما آرامش نداشته باشه
اگه یه دونه بچه هم داشته باشن
🚫 همون یه دونه،
پدر و مادرش رو عذاب خواهد داد...
🔥🔥🔥
چقدر دنبال خونه ی آروم هستید؟⁉️
#ادامه_دارد.....🌿
╭─┅──🌼🌤🌼──┅─╮
@EmamZaman
╰─┅──🌼🌤🌼──┅─╯
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#کتاب_صوتی (تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز شیمیایی) #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_دوازدهم ✔️موضوع: بیت ال
سه دقیقه در قیامت 13 ؛ صدقه.mp3
1.39M
#کتاب_صوتی
(تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز شیمیایی)
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_سیزدهم
✔️موضوع: صدقه
📚انتشارات شهید ابراهیم هادی
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #یادت_باشد 💔 #قسمت_دوازدهم #معرفی_رمان📗 رمان «یادت باشد»، داستان زندگی شهید مدافع حرم حمید
1_384634645.mp3
2.93M
❀
#رمان
#یادت_باشد 💔
#قسمت_سیزدهم
#معرفی_رمان📗
رمان «یادت باشد»، داستان زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالیمرادی،دومین شهید مدافع حرم استان قزوین است که در کمتر از ده روز به چاپ هجدهم رسید.
🌸این رمان، عاشقانهترین رمانشهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام است. شهید سیاهکالیمرادی، در پاییز سال ۱۳۸۹ به کربلا رفت، در پاییز سال ۱۳۹۱ عقد کرد، در پاییز سال ۱۳۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید!🍂🌸
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ مرورکتاب#آن_سوی_مرگ "تجربیاتی از عالم پس از مرگ" 📗 #قسمت_دوازدهم #استاد_امینی_خواه ❀[ @EmamZaman
1_446224564.mp3
7.63M
❀ مرورکتاب#آن_سوی_مرگ
"تجربیاتی از عالم پس از مرگ"
📗 #قسمت_سیزدهم
#استاد_امینی_خواه
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
امامصادقعلیهالسلام: مهـــــــدی ویارانش...امـــــــربه معروف ونهی ازمنکــــــــــرمیکنند. 📚بهاارا
امامصادقعلیهالسلام:
مهـــــــدی ویارانش...امـــــــربه معروف ونهی ازمنکــــــــــرمیکنند.
📚بهاارالانوار،ج۵۱،ح۹،ص۴۷
#قسمت_سیزدهم
#چی_بگم_آخه
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💠وظایف منتظران💠 تجدید بیعت با امام عصرعجلالله روشهای بیعت با امام زمان عجلالله 🔗برگرفتهازکتابم
1_978855634.mp3
3.83M
💠وظایف منتظران💠
💥وظیفه ترک گناه، بزرگترین عامل جدایی ما با امام عصر عج، گناهان ما است.
بهترین زمان برای توبه⁉️
🔗برگرفتهازکتابمکیالالمکارم
#امام_زمان
#قسمت_سیزدهم
【@emamzaman】