eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته مهدوے... سلام یگانه دلخوشی من، مهدی جان می‌دانم که چقدر قلب مهربانتان را شکسته‌ام، می‌دانم که چقدر روح صبورتان را آزرده‌ام اما... به خودتان سوگند مهربان من که دوستتان دارم ذره ذره‌ی وجودم از مهر شما سرشار است و قلبم از یادتان معطر و زبانم از نامتان متبرک من به محبتتان زنده‌ام و به نوکری‌تان مفتخر ... این دلخوشی را از من دریغ مکنید... 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠اربعین یعنی ظهور خود حضرت در وجود تک تک انسان ها... 🥀 【 @emamzaman_12
مسیر اربعین.mp3
12M
تشنه‌ام‌ اما، تشنه‌ تر از لعل‌ ترَک‌ خورده‌ لبهای‌ تو‌ نه...😔 🥀 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
📌من‌گلی‌دارم‌که‌دنیا‌راگلستان‌می‌کند به چیه این زندگی دلخوشیم؟ چیه این دنیا ما رو گرفته؟ کدوم صورت
📌امان‌ازما... آیت‌الله بهجت می‌فرمود: اگر در اتاق در بسته ای باشیم و بدانیم قدرت بزرگی پشت در ایستاده و سخنان ما علیه خودش را میشنود و به موقع علیه ما به اجرا میگذارد، چقدر مواظب سخنان خود میشدیم؟!..🍊 «۴۰» @emamzaman_12
نظام تقديم 15.mp3
5.7M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️بخش معرفی انواع طمع... موضوع پست:۲ چند نوع طمع داریم.⁉️🤨 طمع حالتیه که انسان رو به ورطه محرمات می کشه و از رحمت واسعه حق محروم می کنه و ملکوت" وجود آدمی رو به ظلمت و تاریکی آلوده میکنه و از انسان منبع شرّوخطر می سازه و شقاوت دنیا و آخرت رو برای بشر به ارمغان می یاره😨.،‼️ ❎طمع دارای دو جنبه مثبت و منفی هست: ⛔️طمع منفی؛ که میراث اون بدبختی دنیا و آخرته ، مثل: ❌طمع به مال مردم ❌طمع به زنان نامحرم ✳️طمع مثبت؛ که از بهترین حالت الهی و ملکوتی هست، ۱-طمع به بهشت و مغفرت خداوند در جنبه عمل و اجرای دستورات و مقررات و ترک محرماتی که خدا مشخص کرد حدودش رو ۲-طمع به استجابت دعا ۳-طمع به بخشیدن گناهان ب شرط توبه حقیقی 📚غررالحکم:۲۹۷،حدیث۶۷۰۷؛مسترک الوسائل:۷۱/۱۲،باب ۶۷حدیث ۱۳۵۴۱ @emamzaman_12
4_5771894403203337508.mp3
1.51M
✍احساس بی پناهی در زمان مشکلات، به این دلیله که؛ ما پناه آرامش بخشی سراغ نداریم! ❣دلهای ما،بی پناه نیست! باید آنرا به پناهگاهش برسانیم😊 🎙 ♥ 【 @emamzaman_12
528948994_-1852033599.mp3
4.37M
ای سرازیری باب القبله بسوی یار سرازیرم کن..😔 🕊 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#فرار‌از‌جهنم🔥 #رمان📚 #پارت_بیست_و_دوم این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد، خواسته ب
🔥 📚 اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته … بدجور بغض گلوش رو گرفته بود پس تو هم بهم یه قولی بده، هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ،کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه به زحمت بغضش رو قورت داد با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم تا بعد خدا بزرگه…اون شب تا صبح توی مسجد موندم توی تاریکی نشسته بودم .خدایا! من به حرفت گوش کردم، خیلی سخت و دردناک بود اما از کاری که کردم پشیمون نیستم. کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم .اما نمی دونم چرا دلم شکسته،خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود … به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن به ما کمک کن تا من رو ببخشه و به قلبش آرامش بده .. نمی دونستم چطور باید رفتار کنم. رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست،اون اولین خانواده من بود ،کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه، خیلی می ترسیدم ،نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم .بالاخره مراسم شروع شد .بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بودعروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد کنارم نشست و خوندن خطبه شروع شد همه میومدن سمتم تبریک می گفتن و مصافحه می کردن هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند … حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود … حتی اگر بهشتی وجود نداشت … قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم .دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد. دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود … پیشانیم رو بوسید و گفت … ماشاء الله گیج می خوردم … دست کردم توی پاکت … دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود.اولین صبح زندگی مشترک مون … بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد … گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت .من ایستاده بودم و نگاهش می کردم حس داشتن خانواده … همسری که دوستم داشت مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه … چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود.بهش نگاه می کردم … رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود … بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم .من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم.صندلی رو برام عقب کشید با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ،با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه اشک از چشمم پایین اومد… بیش از ۳۰ سال از زندگی من می گذشت و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ،حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ، استنلی چی شده؟ چه اتفاقی افتاد؟ من کاری کردم؟ سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت احساس و اشک ها به اختیار من نبودن،با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم حسنا، تا امروز هرگز تا این حد لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم. تمام زندگیم این زندگی تو رحمت خدایی حسنا ،دیگه نتونستم ادامه بدم ،حسنا هم گریه اش گرفته بود،بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت. دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم.قصد داشتم برم دانشگاه با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد .من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ،مادر سالم و خوبی هم نداشتم. برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم.اما امروز خوشحال و شاکرم و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم.من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و بدم.مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم .چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن.زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته اما من آرامم قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ،من و همسرم، هر دو کار می کنیم. و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم وقتی همسرم از سر کاربرمی گرده با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها، برای اونها وقت میگذاره و با اونها بازی،میکنه.
♡مهدیاران♡
#فرار‌از‌جهنم🔥 #رمان📚 #پارت_آخر اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته … بدجور بغض گلوش رو گرفته بود پس تو
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ و من این جواب منه … نه … هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست .اتحاد، عدالت، خودباوری … من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم … و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست. 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی@emamzaman_12