eitaa logo
نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
630 دنبال‌کننده
69 عکس
1 ویدیو
0 فایل
خادم‌الشهــدا👈 @shahidhematt کانال نحوه آشنایے و عنایات شهیدهمت👇 @enayate_shahidhemat کانال اولمون👇 از ابراهیم‌همت تاخدا😍✌ @kheiybar
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇 سلام دوستان خوبید ان‌شاءالله راستش یه چندشبه خواب میبینیم که رفتیم کربلا ولی واقعا شرایط جوری نیست که بشه رفت ولی اگه ارباب بخواد میری اگه هرطوری باشه خب سرتون رو درد نیارم خبر رسید ۱۵۰ شهید گمنام پیدا شده و ۳۵ تاش شناسایی خب هرکی باشه گریه‌ش میگیره و دلش میخواد بره استقبال ولی برای بعضیا ممکن نبود.فیلمای استقبال رو دیدیم واقعا خیلی سخت بود که یه لحظه فقط یه ذهنم گذشت کاشکی یه شهید گمنامم میوردن اینجا😔 خدا شاهده چیزی طول نکشید که خبر تفحص یکی از شهدای شهرمون رو دیدم که بعد از ۳۱ سال قراره بیاد بچه های بسیج مدام خبرا رو میفرستادن که کی قراره شهید بیاد از این طرفم باز نمیدونستیم میشد بریم یا نه فرمانده پایگاه گفت وقتی خبر مراسماش رو اعلام کردن میریم خب دیگه خوشحالیمون رو کجا میدید برا رفتن مراسم شهید.فرمانده خبر داد ماهم اسم نوشتیم وقتی خواستیم بریم دیر بود که به فرمانده گفتم شما برید وقتی دیرتون میشه بعد اونا قرار بود که برن.اخه قبلش اماده بودیم ولی وقتی زنگ زدن دیره خب هیچ گفتم برین.خیلی ناراحت شدم گفتم پس هیچی دیگه شهدا مارو نمیخوان منم دیگه فعالیت نمیکنم تو مجازی وقتی شهدا منو نمیخوان اصلا برا چی بخوان منو😔.اگه بگم کمتر ۵ ثانیه زنگ زدن بیا باورتون نمیشه😍 باز سریع اماده شدیم و رفتیم سردرد شدید هم داشتیم که نمیتونستم سرمو پایین کنم. سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم که سردردم خوب شد گفتم میدونم اینا همش کار شهداس چون امکان نداره بدون قرص خوب بشه😔.خب ۲ ساعت‌ونیم تو راه بودیم تا رسیدیم به جایی که وداع بود باشهید. حرکت کردیم به سمت حسینیه صدای حاج مجتبی رمضانی میومد.رسیدیم نزدیک به دیوارای حسینیه که رمضانی گفت مهمونای شهدا اینجا کسی بدون دعوت نمیاد😭واقعا راست میگفت.بعدش گفت یکی خواب یک شهیدی رو میبینه تا گفت گفتم وای خدا اینجا چه خبره😭 چرا اسم رفیق شهید مارو اوردن اینا چه نشونه‌هایی هست چرا باید بگه ، قراره اینجا چی بشه.بعد گفت گفته هیشکی بدون دعوت نمیاد همه‌رو ما به مراسمای شهدا دعوت میکنیم😔😭.تا وارد شدیم تو حسنیه رمضانی گفت مهمونای شهدا خوش اومدین😭خوش‌به‌حالتون.که یاد یه جمله اقای یکتا افتادم که گفتن نسیم بدون اجازه شهدا نمیوزه😔.خلاصش کنم شب قبلش هم خواب کربلا رو دیده بودم که تو بین‌الحرمین هستیم خوابیدیم بعد با صدای اذون بیدار شدیم برا نماز ولی باز سردرگم بودم اصلا فکرشو نمیکردم که کربلا میرم به زودی.بله دوستان مراسم شهید کربلا بود رمضانی دلا رو برد بین‌الحرمین روضه اقا ابوالفضل خوند روضه امام‌حسین روضه بی‌بی‌ رقیه واقعا کربلا بود اونجا😭😭😭.بی‌تابی های دختر شهید رو که رمضانی دید شروع کرد روضه بی‌بی رقیه خوندن.ببخشید دوستان خیلی حرف زدم ولی نمیتونم اینارو نگم مراسم سینه زنی شروع شد به احترام شهید همه بلند شدن وایستاده سینه زدن خیلی حس خوبی داشتیم که رمضانی شعر شهیدگمنام رو خوند.😭 سینه زنی که تموم شد از بس شلوغ بود نمیشد بری پیش تابوت خیلی سخت بود اصلا جا نبود که بری وای اونقد خلوت شد که راحت دستمون با تابوت رسید که وایسادیم کنارش وخیلی تشکر کردم از شهید برای دعوتش بله دوستان مراسم شهید کربلا بود واقعا که برامون واقعیت تبدیل شد🌹 قرار بود فعالیت نکنم دیگه که تو کانال پیام دادم ممنونم از استقبالتون که پیام دادید و خواستین فعالیت کنید شرمنده بابت دوستانی که پی‌ویشون جواب ندادم نتونستم واقعا فعلا اگه عمری باقی باشه در خدمت‌تونیم اگه دیدیم که ادمین لازمه اطلاع میدیم بهتون ممنونم بابت استقبال گرمتون اجرتون با شهدا🌹 یا علی @enayate_shahidhemat
😍👇 اومد بخوابم قبل ازدواج توی مشکلات دست پنجه میزدم یه شب اومد بخوابم همسرم رو بهم نشون داد و رفت.من فقط میدونستم ایشون شهید هستن،از خواب پا شدم فقط زدم عکس شهدا همین لبخند همین چهره نورانی وقتی شناختم زدم زیر گریه من نمیدونستم کسی که اومده بخوابم کیه اون موقع گیر کرده بودم بین دوتا خاستگار هر شب دعا میکردم تا ایشون اومدن بخوابم و دست همسرم گرفتن.حالا ازدواج کردم از ازدواجم راضیم و اینو مدیون هستم. @enayate_shahidhemat
زمانیکه ۱۴ساله بودم حتی عکس حاج همت هم ندیده بودم اون زمان سال ۷۳ بود هنوز مثل الان فضای مجازی که نبود البته سالشو دقیق خاطرم نیست ولی یادمه محرم بود...مادرم بیمارشده بودن ...من به شهدا ارادات داشتم ودارم..حالشون خیلی بد بود بستری بودن ..خون دماغ شدید میشدن وفشارشون بالا میرفت اصلا یک هفته بود خون دماغشون قطع نمیشد..پزشکا دیگه هیچ راهی واسه درمانشون پیدا نمیکردن...یادمه یه شب قبل از تاسوعا بود حجله حضرت قاسم تو هیات داشتیم رفتم کلی گریه وزاری ..عصرشم رفته بودم سر مزار شهید دفاع مقدس...خلاصه کلی درد دل با حضرت قاسم وشهدا کردم که مادرم از شما میخوام...شب تاسوعا تو عالم خواب دیدم ..یکی منو بیدار میکنه واسه زیارت عاشورا..چند باری صدا زدن من بیدار شدم ..زیارت عاشورا خوندن واسم منم گوش دادم..گفتم شما کی هستی ..گفت مگه از شهدا نخواسته بودید مادرتون شفابدن😢 ...گفتم اره ولی شما رو نمیشناسم..یه لقمه نون وپنیر بود یا نون وماست خاطرم نیست به من دادن گفتن ببرید واسه مادرتون ان شالله عاشورا برمیگردن خونه😔...گفتم حالا بگید شما کی هستید گفتن من هستم ..یه روزی میهمان شهرمون میشید حتما زیارتم بیاید خوشحال میشم☺️...راستش واقعا روز عاشورا مادرم خوب شدن وکلا بیماریشون از بین رفت ..تا الان اون بیمازی سراغشون نیومده الحمدالله...ومن با کمال ناباوری از شهر شیراز میهمان شهرشهید همت شدم😭 و۱۵ ساله به سبب ازدواج اینجا زندگی میکنم🌹 @Enayate_shahidhemat