#ارسالی_از_خادمالشهــدا👇👇
سلام دوستان
خوبید انشاءالله
راستش یه چندشبه خواب میبینیم که رفتیم کربلا ولی واقعا شرایط جوری نیست که بشه رفت ولی اگه ارباب بخواد میری اگه هرطوری باشه خب سرتون رو درد نیارم خبر رسید ۱۵۰ شهید گمنام پیدا شده و ۳۵ تاش شناسایی خب هرکی باشه گریهش میگیره و دلش میخواد بره استقبال ولی برای بعضیا ممکن نبود.فیلمای استقبال رو دیدیم واقعا خیلی سخت بود که یه لحظه فقط یه ذهنم گذشت کاشکی یه شهید گمنامم میوردن اینجا😔 خدا شاهده چیزی طول نکشید که خبر تفحص یکی از شهدای شهرمون رو دیدم که بعد از ۳۱ سال قراره بیاد بچه های بسیج مدام خبرا رو میفرستادن که کی قراره شهید بیاد از این طرفم باز نمیدونستیم میشد بریم یا نه فرمانده پایگاه گفت وقتی خبر مراسماش رو اعلام کردن میریم خب دیگه خوشحالیمون رو کجا میدید برا رفتن مراسم شهید.فرمانده خبر داد ماهم اسم نوشتیم وقتی خواستیم بریم دیر بود که به فرمانده گفتم شما برید وقتی دیرتون میشه بعد اونا قرار بود که برن.اخه قبلش اماده بودیم ولی وقتی زنگ زدن دیره خب هیچ گفتم برین.خیلی ناراحت شدم گفتم پس هیچی دیگه شهدا مارو نمیخوان منم دیگه فعالیت نمیکنم تو مجازی وقتی شهدا منو نمیخوان اصلا برا چی بخوان منو😔.اگه بگم کمتر ۵ ثانیه زنگ زدن بیا باورتون نمیشه😍 باز سریع اماده شدیم و رفتیم سردرد شدید هم داشتیم که نمیتونستم سرمو پایین کنم. سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم که سردردم خوب شد گفتم میدونم اینا همش کار شهداس چون امکان نداره بدون قرص خوب بشه😔.خب ۲ ساعتونیم تو راه بودیم تا رسیدیم به جایی که وداع بود باشهید. حرکت کردیم به سمت حسینیه صدای حاج مجتبی رمضانی میومد.رسیدیم نزدیک به دیوارای حسینیه که رمضانی گفت مهمونای شهدا اینجا کسی بدون دعوت نمیاد😭واقعا راست میگفت.بعدش گفت یکی خواب یک شهیدی رو میبینه #شهید_ابراهیم_همت تا گفت #ابراهیم_همت گفتم وای خدا اینجا چه خبره😭 چرا اسم رفیق شهید مارو اوردن اینا چه نشونههایی هست چرا باید بگه #ابراهیمهمت، قراره اینجا چی بشه.بعد گفت #شهیدهمت گفته هیشکی بدون دعوت نمیاد همهرو ما به مراسمای شهدا دعوت میکنیم😔😭.تا وارد شدیم تو حسنیه رمضانی گفت مهمونای شهدا خوش اومدین😭خوشبهحالتون.که یاد یه جمله اقای یکتا افتادم که گفتن نسیم بدون اجازه شهدا نمیوزه😔.خلاصش کنم شب قبلش هم خواب کربلا رو دیده بودم که تو بینالحرمین هستیم خوابیدیم بعد با صدای اذون بیدار شدیم برا نماز ولی باز سردرگم بودم اصلا فکرشو نمیکردم که کربلا میرم به زودی.بله دوستان مراسم شهید کربلا بود رمضانی دلا رو برد بینالحرمین روضه اقا ابوالفضل خوند روضه امامحسین روضه بیبی رقیه واقعا کربلا بود اونجا😭😭😭.بیتابی های دختر شهید رو که رمضانی دید شروع کرد روضه بیبی رقیه خوندن.ببخشید دوستان خیلی حرف زدم ولی نمیتونم اینارو نگم مراسم سینه زنی شروع شد به احترام شهید همه بلند شدن وایستاده سینه زدن خیلی حس خوبی داشتیم که رمضانی شعر شهیدگمنام رو خوند.😭
سینه زنی که تموم شد از بس شلوغ بود نمیشد بری پیش تابوت خیلی سخت بود اصلا جا نبود که بری وای اونقد خلوت شد که راحت دستمون با تابوت رسید که وایسادیم کنارش وخیلی تشکر کردم از شهید برای دعوتش بله دوستان مراسم شهید کربلا بود واقعا که برامون واقعیت تبدیل شد🌹
قرار بود فعالیت نکنم دیگه که تو کانال پیام دادم ممنونم از استقبالتون که پیام دادید و خواستین فعالیت کنید شرمنده بابت دوستانی که پیویشون جواب ندادم نتونستم واقعا فعلا اگه عمری باقی باشه در خدمتتونیم اگه دیدیم که ادمین لازمه اطلاع میدیم بهتون ممنونم بابت استقبال گرمتون اجرتون با شهدا🌹
یا علی
@enayate_shahidhemat
#ارسالی_همسنگری👇👇☺️
دیروز رفتم شهدای گمنام پارکمون
خیلی وقته که آوردنشون ولی چون راهم دوره خیلی نمیتونم برم دیروز طلبیدنم ورفتم 3تاهستن یهو نگام افتاد به وسطی دیدم نوشته
معراج:جزیره ی مجنون
عملیات:خیبر
هیچکی اونجا نبود فقط من بودم ودوستم
یاد #حاجی افتادم یه پیکسل از #حاجی تو کیفم بود گذاشتم روقبر
به دوستم گفتم #حاجی هم توعملیات خیبروجزیره ی مجنون شهید شده
یه خورده اشک ریختم بعدش دوستم داشت درمورد همون شهید واسم میگفت آخه وقتی که شهدارو میاوردن من اصلا تو این فازا نبودم
دوستم هم از #حاجی هیچی نمیدونه
یدفعه بهم گفت تازه وقتی این شهیدو میاوردن بدون سر بوده
نمیدونی چقدر گریم گرفته بود
آخه #حاجی هم بدون سر بوده
خیلییییی خوشحال شدم خیلییییی
الآن یه #حاجی دارم تو شهرمون که ان شاالله هروقت بطلبن ودلم گرفته باشه هرجورشده میخوام برم
@enayate_shahidhemat
#ارسالی_همسنگری😍👇
#ابراهیم_همت اومد بخوابم قبل ازدواج توی مشکلات دست پنجه میزدم یه شب اومد بخوابم همسرم رو بهم نشون داد و رفت.من فقط میدونستم ایشون شهید هستن،از خواب پا شدم فقط زدم عکس شهدا همین لبخند همین چهره نورانی وقتی شناختم زدم زیر گریه من نمیدونستم کسی که اومده بخوابم کیه اون موقع گیر کرده بودم بین دوتا خاستگار هر شب دعا میکردم تا ایشون اومدن بخوابم و دست همسرم گرفتن.حالا ازدواج کردم از ازدواجم راضیم و اینو مدیون #حاج_ابراهیم_همت هستم.
@enayate_shahidhemat
#ارسالےهمسنگری👇❤️
🍂💛
°[ بِســمِــ اللھ ]°
♡نمےدانم این بہ دلنشستن هاازکجا نشأت مےگیرد؟!
همین بہ دل نشستن هایے کہ راه وبے راه روبہ رویم سبز مےشوند!!
همان هایے کہ اول وآخرو میانہ ے همہ شان ختم میشود بہ تو....بہ تویے کہ بہ دلم نشستے....
نمےدانم استارت این دلدادگے چہ طورزده شد!!با لبخندت؛با نگاه گیرایت یا با راه ورسمت....
اما برخلاف همہ ے این ندانستن ها این را خوب مےدانم کہ وقتے بہ خودم آمدم من بودم وتوودلے کہ بہ تو گره خورده بود....
من وبودم ودلے کہ یادت مدام اورا درپے خود مے کشاند...من بودم ودل...
دلے کہ برایم رقم مےزد ثانیہ هارا بانام تو وبہ ارمغان مےآورد راه همیشہ جاودانت را....راهے کہ ازاین پس من باید ادامہ دهنده اش باشم....
بادلے کہ تو بہ آن نشستہ اے.....🌸🍃
🕊#شہید_همت
❤️#دل_نویسہ
✍ #ساداتِ_گمنامـ ツ
.
.
.
°---------°♡°🌹°♡°---------°
#ارسالی_همسنگری☺️👇👇
سلام.خدا قوت،بابت کانال فوق العاده خوبتون،مطالب ناب،کاربردی،انسان ساز و ... خلاصه مفید، تشکر میکنم،اجرتون با خدا و شهادت روزیتون.
من دوتا رفیق شهید واسه خودم انتخاب کردم؛شهید آقا رسول خلیلی و شهید آقا محمدرضا دهقان امیری،ولی #شهیدهمت یه جاذبه ای داره که نتونستم ساده از کنارش بگذرم،آدمو جذب خودش میکنه
دیروز یه بسم الله گفتم و ایشون رو هم به عنوان #رفیق_شهیدم انتخاب کردم،مطالب کانال به دل میشینه مخصوصا نحوه آشنایی دوستان و از عنایات ایشون گفتن.
من چند وقت پیش #شهیدهمت رو تو خواب دیدم،همون یک بار،یه جایی مثل منطقه،کنار یه ماشین بود از اونا که تو منطقه عملیاتی هست،همین،فقط دیدمشون،من خیلی جذب این #شهید شدم نمیدونم چرا،خیلی دوست دارم باهاشون در ارتباط باشم و به خوابم بیاد
انشاءالله شهدا دعاتون کنند،بازم ممنون بابت کانال خوبتون التماس دعا.
@enayate_shahidhemat
#ارسالیهمسنگری☺️☝️
#دیشب_مسجد_مقدس_جمکران
انشاءالله به حق مولا علی حاجت روا بشید❤️
@enayate_shahidhemat
نحوه آشنایےو عنایات شهیدهمت
#ارسالیهمسنگری👇☝️
امروز که رفتیم شهرضا زیارت یه فرقی با باقی روزا داشت...
دوتا زلزله... دوتا فاجعه... دوتا آتیشپارهی دهه نودی هم باهامون اومدن... 😄👦🏻👦🏻
اولش هم نمیخواستیم ببریمشون ولی دیگه چارهای نبود... افتادیم تو هچل... 😅
یکیشون هفت سالشه یکیشون ده سال... هردوشون بین صحبتهای ما و پوسترای اتاقامون حاجهمت رو میشناختن... کنجکاویشون هم باعث شد اسم حاجی که بیاد پاشون رو بکنن توی یه کفش که ما رو هم ببرید... 😬
از همه جالبتر اینکه جوگیر شدهبودن و آتیششون از ما هم تندتر شدهبود... حتی وقتی رسیدیم شهرضا و گفتیم بریم ناهار بخوریم گفتن نه... اول بریم پیش شهیدهمت بعد بریم ناهار...😅
راجب حاجی سوال میپرسیدن و مشخص بود فکرشون درگیر شده... 😊
ما هم یهجوری با فلسفه و نطقهای منبری جوابشون رو میدادیم انگار که یادمون رفتهبود اینا دوتا بچهان و قرار نیست که با حرفهای ما اشک از چشمشون سرازیر بشه و بشینن توبه کنن به خاطر گناهاشون... 😄
یه لحظه از مزار حاجی دور نمیشدن... تمیزش میکردن... دور و اطرافش میچرخیدن... حتی یه بچه کوچولویی که رو مزار حاجی نشست رو یجوری دعوا کردن که بچهی بیچاره دوتا پا قرض گرفت و زد به چاک... انگار میخواستن به ما بگن ببینین! چه هوای رفیقتونو داریم ما .! 😌
چشمشون که افتاد به فروشگاه محصولات فرهنگی اول به قصد ویران کردنش رفتن داخل اما کمکم شروع کردن به علاقه نشون دادن... منم خوشحال از این قضیه دوتا یادگاری که روش عکس شهید همت بود براشون خریدم تا این روز رو یادشون نره... 🙂
و الان هم که چند ساعتی میشه که برگشتیم فقط از شهید همت و بقیهی شهدا از ما سوال میکنن... سوالهایی که حتی ما هم براشون جوابی پیدا نمیکنیم تا قانعشون کنیم...
گفتم که به اینجا برسم : حتی بردن دوتا بچه به گلزار شهدا و اینکه از همون بچگی یه چیزی راجب شهید و شهادت یادشون بدی کم چیزی نیست... کار فرهنگی کوچیکی نیست... نمیدونم عنایت خود حاجی بود یا نه... ولی من به شخصه فکرشو نمیکردم این دوتا آتیشپاره تا این حد علاقه نشون بدن و توجهشون به شهیدهمت جلب بشه...
انشالله که خود حاج همت کمکشون کنه که تا ابد این سفر کوتاه اما جذاب رو یادشون بمونه... ☺️
@enayate_shahidhemat
#ارسالیهمسنگری👇👇
سلام
شبتون بخیر
خواستم بگم
من چند وقت پیش برای اولین بار امتحان آیین نامه رانندگی دادم ولی بخاطر استرس بالا قبول نشدم😞
اون زمان هنوز عضو این کانال شما وکانال #از_ابراهیم_همت_تا_خدا نشده بودم
ولی... هفته پیش که بصورت کاملا اتفاقی با هر دو کانال آشنا وعضو شدم
با زبان دل و نه زبان جسم
از #شهیدهمت خواستم کمکم کنه تا بدون کوچکترین استرسی امتحانمو مجددا بدم و قبول شم👌
پس باتوکل به خدا کتابو برای آخرین بار مرور کردم و چند تایی ام تست زدم✔️
باورتون نمیشه روز امتحان سر جلسه شاید تنها کسی که تونست به استرسش غلبه کنه من بودم‼️😭
همه یه جورایی نا امید بودن ولی یه حسی ته قلبم به من میگفتی تو امروز صد درصد قبولی!!😔☝️
به من بگید این اگه لطف و عنایت پروردگار و بعد شهید بزرگوار مون نیس پس چیه؟؟!!😭💔🙌😓
@enayate_shahidhemat
#ارسالیهمسنگری
بزرگواری که در ختم صلوات شرکت میکنند در روز اربعین، دعوت شدن حرم آقا علیبنموسیالرضا💔
خوشا به سعادتتون😔
انشاءالله حاجتروا بشید✨🌸
@enayate_shahidhemat
سلام علیکم
یه عنایت از #شهیدهمت شاید خیلی یه چیز جزئی و کوچک باشد اما شهدا اینقد با مرام و با معرفتن که هرچیزی ازشون بخوای دست رد بهت نمیزنن.
راستش چند روزی بود سردرد شدید داشتم 😞 یه روز که بیدار شدم برای نماز صبح سرم رو گرفتم و راه میرفتم تا رفتم وضو گرفتم و اومدم نمازمو خوندم بعد به #شهیدهمت گفتم داداش سرم خیلی درد میکنه داداش جون سرم رو خوب کن وقتی از خواب بیدار شده باشم سرم خوب شده باشه 😞
که همینطور هم شد از خواب بیدار شدم خیلی بهتر شده بودم🌸 ولی هنوز سر درد داشتم تا دیروز. دیروز بهش گفتم داداش دیگه نمیتونم تحمل کنم سرم هنوز درد میکنه😔
ولی باز #شهیدهمت بزرگواری کرد سر منو خوب کرد☺️
دوستان به نظر من این خیلی یه چیز کوچیک بود که خواستم ازشون.
شما زرنگ باشید چیزای بزرگ از شهدا بخوایید
التماس دعا🌹
@enayate_shahidhemat
دوستان این همون بزرگواری هست که در ختم صلوات شرکت میکنند و براشون دعا کردید☺️☝️
ایشون خواهرشهید،دخترشهید،و همسرشهید بودن🌸
و جالبتر از اینکه شهادت برادرشون در جزیره مجنون عملیات خیبر همزمان با #حاج_همت بود💔
و خوشا به سعادت ما که چنین بانوی بزرگواری در بین ما هستن انشاءالله که بتونیم راه شهدا رو ادامه بدیم و شرمندهشون نشیم😔
@enayate_shahidhemat
#ارسالی_همسنگری😍👇
سلام وقتتون بخیر بابت کانال خوبتون یک دنیا ممنونم
میخوام از نحوه آشنایی خودم با #شهیدهمت بگم
🌸سال سوم دبیرستان بودم ک خواهر کوچیکتر از خودم اومد خونه وگفت تو مدرسمون نمایشگاه دفاع مقدس بود خیلی قشنگ بود گفتن هرکس میخاد باموسسه همکاری کنه میتونه فرم پرکنه📝 ما باهاش تماس میگیریم.خواهرم فرم رو پرکرده بود ک یک هفته بعدش تماس گرفتن گفتن روز جمعه برنامه داریم میتونید با اعضای خانواده تشریف بیارید.جمعه صبح من و خواهرکوچیکم و خواهرم بزرگترم باهم رفتیم.وقتی وارد شدیم اونقد استقبال ازمون گرم بود ک من فکر کردم من رو با فرد دیگه ای اشتباه گرفتن همونجا عاشق مسئول رابطین مدارس شدم😇 و هر هفته جمعه ها ک برا رابطین کلاس بود میرفتم ناگفته نماند اون یک سال رو ب عشق اون خانم میرفتم نه شهدا🙁
تا اینکه عید برا راهیان نور ثبت نام میکردن با ما تماس گرفتن گفتن فلان قد هزینشه گفتیم نمیتونیم بیاییم.از مسئولمون اصرار و از ما .... تا اینکه ازم دلیلیشو پرسیدن گفتن بین خودمون میمونه منم گفتم ک ما سه نفریم نمیتونیم هرسه مون بیاییم هزینش زیاده😞.اون لحظه ک گفتم پول نداریم ی لحظه مسئولمون سکوت کردن و خداحافظی کردن.فرداش تماس گرفتن گفتن نفری فلان قد از هزینه شما سه تا خواهر کم میکنیم گفتم شرمنده واقعا نداریم.ایشون هرروز سه بار یا بیشتر تماس میگرفتن📲 و هزینه رو کم میکردن ولی ما بخاطر شرایط مالیمون نمیتونستیم بریم و مسئولمون میگفتن آسمون بیاد زمین زمین بره آسمون من شما سه تا رو میبرم جنوب ک میبرم ☺️تا اینکه پدرم متوجه شدن و ناراحت شدن ک چرا خودسر دعوتشونو رد میکنم ولی تونستیم قانعشون کنیم ک واحب نیست ان شالله سال بعد میریم. بعد سه روز سرور عزیزمون دوباره تماس گرفتن نفری فلان قد ازهزینتون کم کردیم خواهشا نه نگید مابقی رم هروقت داشتید میدید یا خورد خورد بدید دیگه نتونستیم نه بیاریم و راهی اهواز شدیم😍.اون موقع ک مارفتیم اوایل شروع راهیان نور بود مثل الان تو یه پادگان نبودیم هرشب تو یه پادگان اقامت داشتیم.( پدرم پولی داده بود ک همراهمون باشه ما اصلا ب اون پول دست نزدیم ک برگشتیم اولین قسطمونو با اون پول بدیم) تو پادگان میشداغ بودیم ک بعد شام رزم شبانه داشتن✌️. متاسفانه بعد صرف شام اومدیم اتاقمون دیدیم وسایلمون درهم شده نگاه کردیم دیدیم یه مقداراز پولمونو دزدیدن☹️.اونقد گریه کردیم حتی رزم شبانه هم نرفتیم.وقتی مسئولمون متوجه شدن کارد میزدین خونشون درنمیومد. خلاصه اون شب با سختی برامون گذشت.فرداش رفتیم مناطق.اصلا نمیتونستم بفهمم ک چرا همه کفشاشونو درآوردن یا چرا گریه میکنن البته بعضی جاها گریم میومد اما چون چادر نداشتم خجالت میکشیدم😢 گریه کنم تا اینکه رفتیم طلائیه وقتی از سه راهی شهادت گفتن از مقر ابوالفضل العباس حال دلم منقلب شد وقتی از #شهیدهمت گفتن ک چطور شهید شدن و مادر یه شهیدی هم آورده بودن ک پسرشون همرزم #شهیدهمت بودن اون لحظه دلم لرزید و با خودم عهد بستم ک چادر سر کنم👌 و مسیر زندگیمو تغییر بدم خواهرم بزرگمم همینطور.وقتی برگشتیم چادر سر کردیم تا ب امروز ک ۱۸ سال میگذره. ان شاءالله خدا همیشه توفیق بده و چادر تا روزی ک از دنیا میرم کنارم باشه ( این مسئلم رم بگم بخاطر چادر سرکردنمون بین فامیل و دوستامون خیلی تحقیر شدیم مخصوصا من😞 ، چون خواهرم بلافاصله حوزه دراومدن زیاد نمیتونستن بهشون متلک بگن خلاصه دلمونو زدیم به دریا و مقابله کردیم).یک شب که دلم از حرف دوستام و یکی از فامیلمون که خیلی باهاش صمیمی بودم شکست💔 #شهیدهمت و شهید زین الدین رو تو خواب دیدم ک بهم گفتن ناراحت نباش هرچقد به خدا نزدیکتر باشی امتحانت سخت تره😊☝️.🌸الان خواهرم حوزوی و مشاور دینی و یکی از طلاب موفق شهرمون هستن🌸 بنده هم بخاطر مشکلاتی ک برام پیش اومد نتونستم درسمو ادامه بدم ولی خداروشاکرم عنایتش شامل حالمون شده🙂 ناگفته نماند بعد برگشت از موسسه تماس گرفتن گفتن برا شما سه تا خواهر نفری شد پنج هزارتومن هروقت داشتید بدید ماهم خوشحال پانزده تومن همونروز بردیم موسسه و تشکر کردیم🌹
@enayate_shahidhemat