eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.8هزار دنبال‌کننده
840 عکس
202 ویدیو
10 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است» • گروه #شعر و هنر ما : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed https://virasty.com/Taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ "سلاما علی الذین أذأ ما رأوك منطفئا لم يرحلوا عنك الأ بعد أن يعيدوا لك نورك" سلام بر آن‌ها، که وقتی تو را خاموش "از نور زندگی" یافتند، رهایت نکردند مگر بعد از آن‌که نور و روشنایی زندگی را به تو بازگرداندند... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
امکانات و لوازمات بازی برد-برد! 📝 دکتر محمدحسن علایی (جامعه‌شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق) در ابتدا لازم است خطاب به منتقدان دوآتشه عرض کنم قرار نیست فجایع و سیاهی ها را به اصطلاح ایشان سفید شویی کنیم اما اگر مجال بدهید به عرض شما می رسانم که چرا بازی برد برد به نفع همه ی ماست. چرا که رستگاری کشور و مردم بسیار بالاتر از هر خصومت و عقوبتی هست. 🔸اگر اکثریت مردم خواستار بیشترین تغییرات باشند ولی نه در قالب انقلاب خشونت آمیز؛ به صرف آنکه حاکمیت به آن تن نمی دهد نمی توان آنها را در ذیل جنبش انقلابی قرار داد؛ تا زمانی که همه ی تلاش ها از جمله تلاش من و شما برای تحمیل تغییرات با شکست مواجه نشده است باید از دوگانه سازی حاکمیت/جنبش اجتناب کرد. عمده مشکل تحلیل های رادیکال مفروض گرفتن وجه ی انقلابی برای این جنبش هست تا وجه ی تحول خواهی! اما می توانیم و باید برای نیل به یک بازی برد-برد برای گذر از این شرایط بحرانی خطیر در تحلیل های خویش موارد زیر را در نظر بگیریم: ♦️بدنه ی جامعه از تحمیل هزینه های سنگین فروریزی ساختارها و تن دادن به پیامدهای محاسبه ناشدنی آن در صورت وجود آلترناتیو کم هزینه استقبال می کنند. ♦️با وجود سوابق آشکار آتش افروزی های آمریکا؛ و قدرت های منطقه نمی توان سوریه‌ای شدن و لیبیایی شدن را به صرف تئوری پردازی ها و بحران سازی های کذایی در راستای حفظ قدرت مستقر فروکاست. ♦️طرفین تقابل باید برای رنگین کمان ایرانی با وجود انواع تنوعات قومی و ... بتوانند از یک نظریه ی تضمین بقای ایران حمایت همه جانبه به عمل بیاورند. ♦️نیروهای اجتماعی حکمرانی برآمده از انقلاب ۵۷ با همه ی تحولات و تطوراتش در این چهار دهه و با وجود انواع افتراق ها و اشتراک ها و رویش ها و ریزش هایش می توانند در صورت تشخیص منافع حاصل از بازی برد-برد تن به پذیرش تحولات و تغییرات در سطح کلان دهند. ♦️سایر نیروهای به حاشیه رانده شده و پیاده شده از قطار انقلاب می توانند در برقراری دیالوگ بین قدرت سیاسی و معترضین اعم از زنان و جوانان وارد عمل شوند و مطالبه گری ایشان را نمایندگی کنند. ♦️دانشگاهیان، نخبگان فکری و کنشگران رسانه ای می توانند به جای تعمیق شکاف مردم و حاکمیت عهده دار نقش و رسالت تاریخی شوند و در ترمیم و ارتقای سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد اجتماعی موثر واقع شوند. ♦️زمان برای ایران به سرعت در حال سپری شدن است لحظه سرنوشت ساز پذیرش تغییرات عمده به ابتکار عمل عاملان تغییر و پیش و بیش از آن به عقلانیت و زمان شناسی قدرت سياسي منوط می باشد بنابراین برای ناکام گذاشتن بدخواهان حتی یک لحظه فوت وقت به صلاح و فلاح کشور نمی باشد. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ لاله دیدم روی زیبای توأم آمد به یاد شعله دیدم سرکشی‌های توام آمد به یاد سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و موی مجلس‌آرای توأم آمد به یاد بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم لرزش زلف سَمن‌سای توأم آمد به یاد در چمن پروانه‌ای آمد ولی ننشسته رفت با حریفان قهر بی‌جای توأم آمد به یاد از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید اجتناب رغبت‌افزای توأم آمد به یاد پای سروی جویباری زاری از حد برده بود های‌های گریه در پای توأم آمد به یاد شهر پرهنگامه از دیوانه‌ای دیدم رهی از تو و دیوانگی‌های توأم آمد به یاد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
درسگفتار فلسفه تاریخ هگل با محوریت کتاب «عقل در تاریخ» شروع جلسات: چهارشنبه ۹ آذر ساعت: ۲۰/۳۰ دقیقه اهم موضوعات این دوره: - رویکردها و زمینه های بحث از تاریخ پیش از هگل - معانی تاریخ و فلسفه تاریخ از نگاه هگل - تمایز عقل و آگاهی در اندیشه هگل - مفهوم روح، روح قومی - حرکت روح در تاریخ و سیر تاریخی جهان - آزادی به مثابه غایت حرکت تاریخی روح - چیستی و تحقق سوژه تاریخمند - نسبت و جایگاه شرق با حرکت تاریخی روح لینک اسکایپ https://join.skype.com/C04Jd8gZISTd ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
سلام • خدمت مخاطبان فرهیخته کانال زندگی برای علوم انسانی به خاطر افزایش مشغله شخصیم حجم محتوای کانال ممکنه کاهش پیدا کنه اما روند کانال گرچه به صورت کند تر باز طبق هدف گذاری قبلی حرکت خواهد کرد. ممنون از همراهی شما عزیزان 🌹
پلاستیسیته در زمانۀ امید   📝 بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید. امید به پیروزی بدونِ ترس و تردید دیگر نه امید بلکه اطمینان است، همانگونه که پذیرش شکست بدون تردید، یاس و ناامیدی نام دارد. اطمینان و یاس هر دو به یک میزان، علیه «امید» عمل می‌کنند. امیدی که اجازه دهد ترس از تغییر بر آن «غلبه» کند، دیگر نه امید، بلکه عین یاس و ناامیدی است؛ همانگونه که «بدون» این ترس و تردید نیز امیدی درکار نیست و اطمینان غلبه می‌یابد. پس هر دوی تسلیمِ منفعلانه (اطمینان به شکست محتوم) و منجی‌گراییِ منفعلانه (اطمینان به پیروزی محتوم) ضد امیدند: امید نه تردید را انکار و سرکوب می‌کند، و نه مرعوبِ آن می‌شود. پس این عینِ ناامیدی است که فرد یا جامعه‌ای به دلیل ترس از نتایج حاصل از تغییرِ وضعیت، به وضعیتی که نامطلوب می‌پندارد رضا دهد و چند صباحی دیگر خود را بدان دلخوش کند. حتی عمل از سر استیصال نیز نوعی امید را در خود می‌پروراند. حتی اگر بسیاری از آلترناتیوهای یک وضعیت از خود آن ترسناکتر باشند، بازهم این خواستِ تغییر است که شرط تحقق آزادی است. و می‌دانیم که حامیان وضع موجود همواره از همین بزرگنماییِ ترس‌های حاصل از آلترناتیوهای ناامیدکننده تغذیه می‌کنند. البته که نباید منفعلانه به هر تغییری تن داد، البته که باید در برابر غلبۀ ارتجاع و وعده‌های فریبنده هشیار و نقاد بود، اما حفظ موضع انتقادی اگر به تن دادنِ منفعلانه منجر شود، ژستی دروغین است. دیگر برای کنترل‌گریِ قیم‌مآبانۀ روشنفکران و محافظه‌کاریِ موعظه‌گران بسیار دیر شده است. موضع انتقادی تنها زمانی حقیقی و صادقانه است که با قسمی خواست و عملِ رادیکال همراه شود.   در این معنا امید نوعی قمار است. اما نه قماری سبکسرانه که قدرتش را از ماهیت احتمالی یا مبهمش اخذ کند. مبارزه خود غایت است و پیروزی نه در نتیجۀ قمار، بلکه در موجه بودن و معنا داشتنِ خودِ قمار کردن است. پس امید نه صرفاً معطوف به آینده، بلکه بیش از آن، معطوف به اکنون است. در این معنا، امید نیرویش را نه از خیالپردازی‌های موهوم دربارۀ بهشت برین یا آرمانشهرِ فُرودین، بلکه از خودِ زیستنِ معنادار و موجه اخذ می‌کند و عمل بر خود غایت منطبق می‌شود. درک و زیستنِ چنین امیدی البته نیازمندِ درک و زیستنِ برداشتی نوآورانه از «آینده» است که نه در پیشِ رو بلکه در پشت سر قرار دارد (پلاستیسیتۀ زمان). گذشته نه در مقام آنچه «شده است»، بلکه در مقام آنچه «می‌آید»، بارها و بارها؛ و آینده، نه در مقام «آنچه صرفاً می‌آید»، بلکه به منزلۀ آنچه «آمده است»، چراکه به تعبیر مالابو، «اکنون برای آینده بسیار دیر است».   کتاب آیندۀ هگل: پلاستیسیته، زمانمندی و دیالکتیک، اثر کاترین مالابو به‌تازگی به همت نشر نی منتشر شده است. این کتاب که انجام ترجمۀ مشترکش به سال‌ها قبل بازمی‌گردد، تنها بازماندۀ دوران کاریِ سابق من و آخرین ترجمه‌ای است که از من منتشر شده و خواهد شد. من در کتاب اخیرم، اصول مبارزه در زمانۀ نیهیلیسم، از برداشت بدیعِ مالابو، به ویژه از دو مفهومِ «پلاستیسیته» و «ترصد»، بهرۀ فراوان بردم، هرچند نقادانه و به شیوۀ خودم. پیشبینی من در آن زمان این بود که ترجمۀ فارسی کتاب مالابو پیش از کتاب اصول مبارزه در دسترس خواهد بود و به همین دلیل، مخاطب را برای فهم برخی مباحث کتابم (به ویژه خاستگاه فلسفی و عصب‌شناختیِ مفهوم «پلاستیسیته»)، به این کتاب ارجاع دادم. اما عملاً انتشار کتاب مالابو با تاخیری نامتعارف مواجه شد.   اما جالب اینجاست که این اثر مالابو اکنون، در پاییز سال نخست، یعنی زمانی به فارسی منتشر شد که جامعه‌ای که در آن تنفس و مبارزه می‌کنم، بسیار پویاتر، خلاق‌تر و جسورتر (و البته خطرناک‌تر، پیشبینی‌ناپذیرتر و خشمگین‌تر) از قبل، در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز و در آستانۀ ورود به مرحله‌ای تازه قرار گرفته است: البته نگرانی همواره وجود دارد، اما مگر نه اینکه بیم در ذات امید جای دارد؟ فارغ از اینکه پشتِ این در چه کسی پنهان شده (دجال یا مسیح)، فارغ از هر آلترناتیوی که پیشِ رویمان قرار دارد، فارغ از این حقیقت که بسیاری از آلترناتیوهای وضع موجود از خود آن ترسناک‌ترند، مهم این است که باید از این در «عبور» کرد و تحقق خواست را، ولو شکست این تحقق را، به نحوی انضمامی «تجربه» کرد.   ×ادامه در بخش دوم× ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
پلاستیسیته در زمانۀ امید   📝 #محمد_مهدی_اردبیلی بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید.
پلاستیسیته در زمانه‌ امید  بخش دوم: کنش رادیکال حتی اگر شکست هم بخورد (که احتمالاً می‌خورد)، حتی اگر به نتایج مدنظرش منجر نشود (که احتمالاً نمی‌شود)، بازهم گامی است به جلو، چراکه رقم‌زنندۀ قسمی «تجربۀ انضمامی» است که همزمان انسداد وضعیت را متزلزل می‌کند و گذشته را رستگار و آینده را معنادار می‌سازد. این رویکرد مبتنی بر برداشتی تازه از تاریخ است که آن را تحت عنوان «زمانِ تَوَرّخی» در کتابم مفهوم‌پردازی کرده‌ام. با این اوصاف، هرچند می‌دانم شاید اکنون کمتر کسی دل و دماغ مطالعۀ یک کتاب فلسفی آن هم با چنین عمق و پیچیدگی‌ای را داشته باشد، اما مصادف شدنِ نخستین بارقه‌های طرح ایدۀ یک جامعۀ پلاستیک در این زبان را با تغییرات رادیکال جامعه‌ام (همزمان با بروز نظری و عملیِ بحران‌ها بر سر آلترناتیو ایجابیِ مطلوب) به فال نیک می‌گیرم. البته که مبارزه هیچ‌گاه پایان نخواهد یافت و چه بسا حتی بعد از نخستین توهم پیروزی (فردای آزادیِ خیالی)‌، مبارزه‌ای دشوارتر و همه‌جانبه‌تر در برابر خود آلترناتیوها (از اصلاحات درونی گرفته تا مداخلات بیرونی) آغاز خواهد شد، چرا که به تعبیر خود مالابو، «مسئله نه بر سر چگونگی فرار از فروبستگی، بلکه بر سر چگونگی فرار [و به زعم من، مبارزه] در بطن خودِ فروبستگی است». در چنین فضایی است که همزمان با شانه خالی نکردن از تعهدات عینی و عملی، اتفاقاً باید خواند و حتی بیشتر خواند.   همان‌قدر که «خواندن بدون عمل» به انفعالی می‌انجامد که امروزه در بخش اعظمِ به‌اصطلاح نخبگان و اساتید فلسفۀ آکادمیک ما به رقت‌انگیزترین شکل ممکن تبلور یافته است، «عمل بدون خواندن» هم به نوعی عمل‌زدگی عجولانه می‌انجامد که نتیجه‌اش را در برون‌ریزیِ بی‌واسطۀ عواطف توده‌ای در شعارهای کف خیابان شاهدیم. اگر خواندن بدون عمل نوعی ریاکاری است، عمل بدون خواندن نیز هر لحظه در معرض مصادره شدن از سوی نیروهایی قرار دارد که می‌کوشند تا از غلبۀ ناآگاهانۀ عواطف توده‌ای در راستای اغراض و منافع خود بهره ببرند و شکل شیک‌تری از استبداد را مسلط سازند. مالابو در بخشی از مقدمۀ خواندنی‌اش بر ترجمۀ فارسی کتاب می‌نویسد:   «چگونه می‌توان مطلقاً تازه‌وارد بود، آنگاه که هیچ بیرونی، هیچ «جای دیگر»ی وجود ندارد؟ مسئله نه بر سر چگونگی فرار از فروبستگی، بلکه بر سر چگونگی فرار در بطن خودِ فروبستگی است. کاربرد پلاستیسیته نزد من، یعنی مواجه کردنِ نظام فلسفی و مغز، درواقع، پرسشی را برمی‌انگیزد که نهایتاً اخلاقی و سیاسی است... . زمان، که بدین‌گونه ترسیم شده است، همان صورتِ قسمی غیریت بدون تعالی خواهد بود، یعنی نتیجه‌ی حرکتِ درونیِ امر واقع، و به همان میزان که امری مخفی در طبیعت است، دیالوگی تاریخی میان روح و خودش نیز هست، و به این معنا، زمان در میان طبیعت و آزادی ایستاده است. در عالمِ جهانی‌شده‌ی ما، این امر هیچ راه برون‌رفتی، هیچ شکلی از خارجیت، را به دست نمی‌دهد. ما نیازمند آموختن این هستیم که چگونه به نحوی پلاستیک با یکدیگر زندگی کنیم و اجتماعات رهایی‌بخش را شکل دهیم؛ اجتماعاتی که درنهایت مبتنی بر اندیشه‌اند». ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ خوب وبد هرچه نوشتند به پای خودمان انتخابى ست كه كرديم برای خودمان‌ اين وآن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند غم نداريم‌، بزرگ است خدای خودمان‌ بگذاريم كه با فلسفه‌شان خوش باشند خودمان آينه هستيـم برای خودمان‌ ما دو روديم كه حالا سرِ دريا داريم‌ دو مسافر يله در آب و هوای خودمان‌ احتياجی بـه در و دشت نداريم‌، اگر رو به هم باز شود پنجره‌های خودمان‌ من و تـو با همه ی شهر تفاوت داريم‌ ديگران را نگذاريم بـه جای خودمان‌ درد اگر هست برای دل هم می گوييم‌ در وجود خودمان است دوای خودمان‌ ديگران هرچه كـه گفتند بگويند، بيا خودمان شعر بخوانيم برای خودمان‌ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
از سختی های قضاوت درباره فلسفه می‌گوید. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ چرا باید زندگی را به مرگ، شور و نشاط را به سردی و بی‌حالی، بزرگواری را به فرومایگی، و تمدن را به توحش ترجیح داد؟ 📝 • ما چون در لحظه‌ی احساس محض، که ضمناً لحظه‌ی بی‌تفاوتی محض است، در تاریکیِ ابهام غوطه‌وریم، تاریکیِ ابهامی که در آن همه‌ی گاوها سیاه دیده می‌شوند و حتی نمی‌توان یقین داشت که سایه‌ها، گاوند؛ یا مجسمه‌ی ساخت دوشان، شیشه‌پاک‌کنی بیش نیست، و باکره‌ی مقدسِ پیکابیا تنها لکه‌ی مرکبی است، لذا به‌سبب فقدان هر تمیزی همه چیز بی‌تفاوت می‌شود. چرا باید چیزی را به چیز دیگر، زندگی را به مرگ، شور و نشاط را به سردی و بی‌حالی، بزرگواری را به فرومایگی، و تمدن را به توحش ترجیح داد؟ هرچه کمتر بین آن‌ها تمیز بگذاریم کمتر آن‌ها را ترجیح می‌دهیم، و اگر هیچ معنایی برای آن‌ها قائل نباشیم کمتر بین آن‌ها تمیز خواهیم گذاشت. روح اگر انتظار، توقع و معنایی نداشته باشد چنان خواهد بود که گویی بهت‌زده و منگ است و دیگر از آنِ خود نخواهد بود؛ در این صورت از آنجا که همه چیز را انکار خواهد کرد و دست از همه چیز خواهد کشید، همه چیز را مطرود و مردود خواهد شمرد و دیگر حتی توان نفی چیزی را هم نخواهد داشت. چون به‌نحوی منتظم، به‌عمد قدرت هرگونه تمیز، ترجیح، و قضاوتی را از دست می‌دهد دیگر نخواهد توانست کمترین اراده‌ای از خود داشته باشد یا کوچک‌ترین ابتکاری به کار برد، یا حتی واکنشی، هرچند ناچیز از خود نشان دهد. این آدمِ پاره‌پاره، دیگر آماده‌ی هرگونه چرخشی است؛ به محض آن‌که اراده‌ای، به هر دلیل، به پا خیزد اراده‌ی او مقاومت از دست می‌دهد زیرا پیشاپیش تسلیم شده است؛ و لذا به‌دنبال آن اراده به راه می‌افتد. از کتابِ «انسان پاره‌پاره» | نشر نی ترجمه‌ی عباس باقری ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ و بوی شوق هنگام دیدار مانند بوی زمین است بعد از باران... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ . بنازم شیشهٔ می را ، که خوش مستانه می گرید سری خَم کرده و در دامن پیمانه می گرید کسی کِش کام دل شد آشنای لذّت ماتم چنان گر نوحه سازی گرید، از افسانه می گرید دل خود را به آن خوش می کند، حسرت کش دنیا که با خلق جهان در یک مصیبت خانه می گرید کسی کز وادی عقل و جنون بیرون کشد خود را نه در معموره می خندد، نه در ویرانه می گرید مگر آمیزش پاکیزه دارد مهر محبوبان که شمع اندر میان خنده و پروانه می گرید کسی کو شیشه ای خالی کند ، تا پر شود چشمش اگر با ما کشد ساغر، به یک پیمانه می گرید جهان درمردن دل ، گریه و سوز است ، عرفی را که گویی در عزای عاشق جانانه می گرید... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
فوتبال چونان افیون 📝 • پیروزی در رقابت‌های ورزشی (فوتبال، کُشتی، ...) برای کشورهای توسعه‌نیافته‌ای که از هر حیث از جامعۀ جهانی عقب‌تر هستند، به تعبیر روانکاوانۀ واژه، نوعی سازوکار «جبران‌گری» (compensation) است. فرد (یا ملت) با این سازوکار، از خودش در برابر ناکامی‌ها و شکست‌ها و بی‌کفایتی‌ها و بی‌تدبیری‌ها دفاع می‌کند و با خود می‌گوید «در عوض، در فلان بازی برنده شدم». چه باک اگر در عرصۀ اقتصاد و تأمین رفاه اجتماعی و شادکامی شهروندان و عدالت اجتماعی و پیشرفت‌های تکنولوژیک و زیرساخت‌های داخلی و همۀ شاخص‌های نشان‌دهندۀ توسعه‌یافتگی عقب‌تریم! به جایِ این‌ها کودکانه از پیروزی در فلان مسابقۀ بی‌اهمیتِ ورزشی دلشاد می‌شویم و همۀ آن ناکامی‌ها را در چشم‌به‌هم‌زدنی، «جبران» می‌کنیم. گام بعدی این است که خودمان را همانند کسانی می‌پنداریم که به قله‌هایی رسیده‌اند که ما در خیال، آرزوی رسیدن به آن قله‌ها را در سر پخته‌ایم: روانکاوها به این فرایند می‌گویند سازوکار دفاعی همانندپنداری (assimilation): خود را با ظفرمندان و فاتحان یکی می‌پنداریم، چون در یک جدال خیالی بر دشمن فرضی پیروز شده‌ایم. پیروزی‌های ورزشی تریاکِ سیاست‌مداران پوپولیست و عوام ساده‌لوح در کشورهای توسعه‌نیافته است. مسابقات ورزشی، شیره‌کش‌خانۀ ملت‌های شکست‌خورده و بخت‌برگشته است. باید قدرِ شکست‌خوردن در این مسابقات را دانست؛ شکستی که موجب می‌شود چرت تصنعیِ‌مان برای لحظه‌ای پاره شود و با «اصل واقعیت» (به تعبیر فروید) روبرو شویم. حبِ وطن یعنی بیدار شدن از چرتِ اوهام و چاره‌اندیشی راستین و رهایی از توهم و افیون و آرام‌بخش. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖ اگر خدا روز قیامت ریش مرا بگیرد و بگوید برای جامعه چه کرده ای... چه بگوییم آیت الله . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
خانه حقیقت کجاست؟ 📝 در جنبش امروز سخن از جنگ روایت‌هاست. آنچه مهم است توانایی خطاب قرار دادن کل است نه لزوماً انطباق روایت با واقعیت. مقصود کل مردم ایران است و حتی کل انسانیت به معنای عام. شمار مردمانی که به خیابان می‌آیند یا نمی‌آیند، مهم نیست، مهم سخن و بیانی است که دعوت کننده کل باشد. این سخن امروز نزد کیست؟   کلام گاهی صرفاً به مدد جنگجویان می‌رود. خودی‌ها را تحسین، و کسانی را که در جبهه مقابل‌اند تحقیر می‌کند. در چنین میدانی حتی اگر غلبه پیدا کنی، از نیروی حقیقت در عرصه سیاست بی‌بهره‌ خواهی ماند. غلبه کرده‌ای، اما شکست خوردگان در خفا زرادخانه خشم، کلام و اندیشه خود را پر می‌کنند تا در آوردگاهی دیگر دوباره جدال از سر گرفته شود. سرانجام این ماجرا ریزش تو و رویش دیگری است. روایت باید بتواند استعداد جذب دیگران را حداکثری کند تا به تجلی حقیقت در عرصه سیاست نزدیک‌تر شود. حقیقت در میدان نزاع سیاسی، در نگاهی پرورده می‌شود که ضمن نزاع، توانایی خود را برای تحت حمایت قرار دادن همگان به نمایش بگذارد. از خصم خود هم نباید غفلت کنی، او نباید همیشه در جزم خود بماند، باید در پرتو قدرت کلامت مثل یخ آب شود. آنکه تخم حقیقت را در بطن خود می‌پرورد، کلامش مشخصاتی دارد از جمله آنکه: •  از آنچه جزئی و مشروط و خاص است، دریچه‌ای به سمت آنچه کلی و عام است بگشاید. اگر جمع کثیری از مردمان در دهه پنجاه به دعوت منادیان اسلام سیاسی لبیک گفتند به خاطر اسلامی بودن کلام نبود. به خاطر مدعای نجات همه ایرانیان از عسرت‌های روزگار بود. حتی مدعای نجات بشریت از رنج بی‌معنایی زمانه. آن روز اسلام چنین مدعایی داشت. چندین دهه است اسلام را به همان خانه جزئی و خاص‌اش بازگردانده‌اند. حتی کلام‌شان یارای جذب مسلمین را هم ندارد. به گروه اقلیتی اکتفا کرده‌اند. اغلب مسلمانان با حیرت و تردید به اوضاع می‌نگرند و خیال می‌کنند حتی حراست از اسلام‌شان هم در شرایط امروز میسر نیست. روایت پیروز روایتی است که بتواند سقفی برای همگان خلق کند. به ویژه مسلمانانی که نگران حراست از مسلمانی‌شان ترس خورده و مرعوب‌اند. هر چه یک کلام بیشتر ترس‌آور باشد، کمتر امکان بهره‌گیری از قدرت و نیروی حقیقت دارد. •  هنگامه جدال همه از نیروی نفرت و انکار دیگری بهره می‌برند. آنکه بتواند در همان حال منتشر کننده حس عشق به دیگری باشد پیروز میدان است. پدر و پسر یا خواهر و برادری که بر سر هم فریاد می‌کشند، به هزار شیوه اثبات می‌کنند پس پشت این منازعه، نیروی قدرتمند بخشش و مهر در انتظار ایستاده است. قهر و خشم اقتضاء طبیعی نزاع است اما در ساختن دنیای جدید عقیم است. غضب باید بتواند اثبات کند از خاک عشق و دوستی و مهر و همدلی برخاسته است. مهم این است که در شاکله کلام خود چگونه ظاهر شده‌ایم. آنکه جز به مرگ و تسلیم دیگری یک گام عقب نمی‌نشیند، هیچ حظی از دوستی نبرده است. به طور طبیعی کلامش از حظ حقیقت هم بی‌بهره است و در میدان منازعه پیشاپیش شکست خود را رقم زده است. •  سخنور باید از خود و خودی‌ها عبور کرده باشد تا کلامش در حصار تنگ خودی‌ها نماند. مدعای حقیقتی که سخن خودی‌خواه حمل می‌کند بادکنکی است که هر لحظه در مخاطره ترکیدن است. اما آنکه از خود و حریم خودی‌ها عبور کرده، مثل خیل پرندگانی است که نمی‌دانی هر صبح و شب کجا می‌روند در دل و جان چه کسی خانه می‌کنند.  عبور از خود و خودی‌ها هم ممکن نیست، مگر آنکه صرفاً در درون منطق قدرت سخن نگفته باشی. توانسته باشی از منطق قدرت و خواست صرف غلبه بر دیگری عبور کرده باشی. جدالی که امروز جریان پیدا کرده حاصل گفتاری است که روزی روزگاری مدعای کلیت داشت. اما هر چه از عمر آن گذشت، تنگ نظر و دگرستیز و عبوس شد. هرچه توان ایجاد اشتیاق و دوستی مردمان را از دست داد، به نیروی تولید ترس و رعب دیگران پناه آورد. اما هنوز معلوم نیست در مقابل خود چه آفریده است. آیا آنکه رویارویش ایستاده در انبانش نوع دوستی، عشق و دوستی هست؟ آیا فرصتی داشته تا در روزگاران عسرت، نیروی دگرخواهی در خود بپرورد؟ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
عزیزان محتوایی که با هشتگ منتشر میشه، صرفا جنبه رصد دارند و طبیعتا نوع تحلیل ها و مبانی این اشخاص ممکنه با ما متفاوت باشه اما بهتره ظرفیت شنیدن و بررسی حرف منتقد رو هم در بین خودمون داشته باشیم. اینکه این محتوا اکثرا از مبانی مخالف ما هست دلیلش اینکه بنده هرچه میگردم کمتر یادداشتی بر اساس مبانی فلسفی اسلامی یا علوم اجتماعی اسلامی در تحلیل و بررسی علوم انسانی یا اتفاقات اجتماعی پیدا میکنم. غالب یادداشت های منتشر شده تهی از رویکرد علمی هستند و البته حجم انتشار یادداشت های منتقد وضعیت موجود و انقلاب با یادداشت های هم سو با انقلاب هم فاصله بسیار زیادی داره.
☕ به بازجوی درون فرصت سوال مده خیال سفسطه دارد، به او مجال مده بدان مفتش ناپاک، جان پاک نبخش بدان حرامی دون، بوسه‌ی حلال مده همین تکیده و تنها که می‌روی خوب است گزیده باش دلا ! تن به ابتذال مده شکستگی مرضی مهلک است، محکم باش نگاه دار غمت را و انتقال مده در انتظار پذیرش نباش، بیهوده است به این توقع مسموم پرّ و بال مده به آفرین و ملامت کم و زیاد نشو عنان صبر به فریاد قیل و قال مده به احتمال طلوعی دوباره فکر نکن یقین بدان که چنین است، احتمال مده ! سمانه کهرباییان ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ دانشگاه ما کانت را بهتر از بوعلی سینا میشناسد. • باید تفکر فلسفه اسلامی گسترش یابد. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ دیدن روی تو در خویش زِ من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم ، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم «عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره مِی ناب گرفت کِی به انداختن سنگِ پیاپی در آب ماه را می شود از حافظه‌ی آب گرفت ؟! ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
❖ جریان سازی فلسفه اسلامی مقدمه اسلامی سازی علوم انسانی است، بدون این رویکرد امکان تولید علم و حتی گفتگوی علمی وجود نخواهد داشت. ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
• روز ازل تو را اگر ابلیس دیده بود خود را به آب میزد و آتش که مُهر کو؟ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
• معضل بزرگ انسان معاصر، تحریم و جنگ و گرسنگى نیست. معضل ما آن است که نمی‌اندیشیم. زیرا پرسش نداریم. • به یاد دارم سال‌ها پیش در نوشتاری از هایدگر خواندم؛ "پرسش در نوشتن رخ می‌دهد". پرسش، پرسش نیست مگر آنکه خود رخ دهد و اگر پرسش، امرى است که رخ می‌دهد پس به‌دست ما نیست که از چه‌ چیز و یا چه‌کسی بپرسيم. ازسوی‌دیگر بدون نوشتن پرسشی وجود ندارد. اما نوشتن چیست و يا پرسش چیست؟ گویی یک پرسش است و ما از هر کدام که بتوانیم بپرسیم از آن دیگری هم پرسیده‌ایم. بااین‌حال ، آيا می‌توان‌گفت: نوشتن همان پرسیدن است؟ به‌نظر می‌رسد که پاسخ منفی است. آیا هر نوشتنی، پرسیدن است؟ ما به راحتی می‌توانیم بین جملات پرسشی، اخباري، عاطفی و نظاير اینها تمیز داده و برای هر کدام ویژگی‌هایی بیان كنيم. گزاره‌های اخباری و عاطفی باندازه‌ی جمله‌های پرسشی، نوشتاری و از گونه‌های مختلف نوشتن است. به‌همین‌جهت، نوشتن اعم از بکار بستن گزاره‌های پرسشی است و این‌همه، نیازی به بیان نداشت و ندارد. در بدو امر ، گویی منظور از عبارت فوق آن است که اگر پرسشی وجود دارد در نوشتن و با نوشتن وجود دارد. اما عبارت مزبور اضافه‌ای هم دارد و آن اینکه پرسش، از طریق نوشتن و با نوشتن "رخ" می‌دهد. بنابراین، هر نوشتاری خاستگاه پرسش نیست و باید دید کدام نوشتن می‌تواند خاستگاه پرسش باشد. ناچار باید سراغ نوشتن رفت و از آن پرسید تا روشن شود که نوشتن در چه وضعی و با چه شرایطی می تواند برآمدگه ذات پرسش باشد. اما بررسی شرایط امکان تحقق پرسش آنگاه که پرسش را یک رخداد می‌دانیم چگونه ممكن است؟ در این وضعیت نه می‌توانیم پرسش و نه موطن تحقق آن یعنی نوشتن را بررسیم. لکن چرا نتوانیم از نوشتن بمثابه امکان تحقق نوشتن و از این حیث بحث کنیم؟ به نظر می‌رسد اين "پرسش" وقتی پاسخ می‌یابد که بپذيريم انسان می‌تواند زمینه تحقق یک رخداد را فراهم آورد یعنی رخداد یک سوی کاملن انسانی پیدا کند و یا داشته باشد. با این حساب، آیا بازهم می‌توان از رخداد چونان رخ‌داد سخن گفت؟ سویه‌ی انسانی رخ‌داد چه تأثیری بر رخ‌دادن رخداد دارد؟ علت است؟ مولد یا معد؟ ويا به نحو استلزام منطقی مؤثر است؟ كداميك؟ هر کدام و هر چه باشد بی‌شک، در رخداد به گونه‌ای بیرون از وضع رخ‌داد اثر دارد و بعد از این حیثیت رخدادی بودن رخ‌داد برچیده می‌شود. حال، بار ديگر به "عبارت" باز می‌گردیم. آنچه مقوم رخ‌داد پرسش است نوشتن است و به‌همین وزان‌ومیزان نوشتن، رخداد است. اينك و اگر به دقت بنگریم مقوم نوشتن، پرسش است و ازاین‌رو، هر نوشتاری بر بستر پرسش پا می گیرد. • اگر چنین نگاهی پذیرفته شود آنگاه آنچه از سنخ نوشتار نباشد بیرون ازحد پرسش و تفكر می‌ماند. معضل بزرگ انسان معاصر، تحریم و جنگ و گرسنگى نیست. معضل ما آن است که نمی‌اندیشیم. زیرا پرسش نداریم. گويي در زمانه‌ی ما چیزی از جنس نوشتن و تفكر وجود ندارد و همین بی‌پرسشی رخ‌داد دوران ماست! ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ ای فرستاده سلامم به سلامت باشی غمم آن نیست كه قادر به غرامت باشی گل كه دل زنده كند بوی وفایی دارد تو مگر صاحب اعجاز و كرامت باشی خانه ی دل نه چنان ریخته از هم كه در او سر فرود آری و مایل به اقامت باشی دگرم وعده ی دیدار وفایی نكند مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی شبنم آویخت به گلبرگ كه ای دامن چاک سزدت گر همه با اشک ندامت باشی می كنم بخت بد خویش شریک گنهت تا نه تنها تو سزاوار ملامت باشی ای كه هرگز نكند سایه فراموش تو را یاد كردی به سلامم به سلامت باشی ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
شرم آورترین جنایت جامعه غربی جابه جا کردن معنی سعادت و شقاوت بود. 📝 • اگر جامعه غرب را يك شخصيت مى‏گرفتند، آن وقت رفتار آن شخصيت را با ساير شخصيت‏هاى ديگر جهان مى‏سنجيدند، معلوم مى‏شد كه از تمدن غربى‏ها به شگفت درمى‏آيند و يا از توحش آنان! و به جان خودم سوگند كه اگر تاريخ زندگى اجتماعى غربيها را از روزى كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعه دقيق قرار مى‏دادند و رفتارى را كه با ساير امتهاى ضعيف و بينوا كردند مورد بررسى قرار مى‏دادند. بدون كمترين درنگى، حكم به توحش آنان مى‏كردند و مى‏فهميدند كه تمام ادعاهايى كه مى‏كنند و خود را مردمى بشر دوست و خير خواه و فداكار بشر معرفى نموده و وانمود مى‏كنند كه در راه خدمت به بشريت از جان و مال خود مايه مى‏گذارند، تا به بشر حريت داده، ستمديدگان را از ظلم و بردگان را از بردگى و اسيرى نجات بخشند، همه‏اش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفى ندارند، و تمام همشان اين است كه از هر راه كه بتوانند بر آنها حكومت كنند، يك روز از راه قشون‏كشى و مداخله نظامى، روز ديگر از راه استعمار، روزى با ادعاى مالكيت نسبت به سرزمين آنان، روزى با دعوى قيمومت، روزى به عنوان حفظ منافع مشترك، روزى به عنوان كمك در حفظ استقلال آنان، روزى تحت عنوان حفظ صلح و جلوگيرى از تجاوزات ديگران، روزى به عنوان دفاع از حقوق طبقات محروم و بيچاره، روزى ... و روزى ... • هيچ انسانى كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمى‏دهد كه چنين جوامعى را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد، هر چند كه دين نداشته باشد و به‏ حكم وحى و نبوت و بدانچه از نظر دين سعادت شمرده شده، آشنا نباشند. چگونه ممكن است طبيعت انسانيت رضايت دهد كه يك طايفه بنام متمدن و تافته جدا بافته، بر سر ديگران بتازند، و ما يملك آنان را تاراج نموده، خونشان را مباح و عرض و مالشان را به يغما ببرند، و راه به بازى گرفتن همه شؤون وجود و حيات آنان را براى اين طايفه هموار سازند، تا جايى كه حتى درك و شعور و فرهنگ آنان را دست بيندازند، و بلائى بر سر آنان بياورند كه حتى انسانهاى قرون اوليه نيز آن را نچشيده بودند. • سند ما در همه اين مطالب، تاريخ زندگى اين امت‏ها و مقايسه آن با جناياتى است كه ملتهاى ضعيف امروز از دست اين به اصطلاح متمدنها مى‏بينند، و از همه جناياتشان شرم ‏آورتر اين جنايات است كه با منطق زورگويى و افسار گسيختگى، جنايات خود را اصلاح ناميده، به عنوان" سعادت"! بخورد ملل ضعيف مى‏دهند. ترجمه تفسير الميزان، ج‏۴، ص ۱۶۴ ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef