eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... [باران‌که‌می‌بارد یعنی‌هوا‌هنوز‌ برای‌عاشقی‌خوب‌است!...] ❤️،،، @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 💔مناجاتی با امام حسین(ع) ... 🔻شاید به این دلیل رهبر انقلاب از اربعینی‌ها خواستند پیش امام حسین شکوه کنند از این دوری ... - یا اباعبدالله(ع)! امسال ما رو راه ندادی؟! - خوشت نیومد از ما؟ - یا سیدالشهدا(ع)! این دفعه اگر بیام مودبانه‌تر میام ... فقط راه رو باز کن .. ➕ پیشنهادی برای اربعین امسال ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... تفنگ دسته نقره م را فروختم برای وی قبای ترمه دوختم فرستادم، برایم پس فرستاد تفنگ دسته نقره م؛ داد و بیداد… @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... وقتی می رود همراهم را در می آورم، برايش همان جا می نويسم: - رفتيم بالای کوه برايم شعر بخوان. شوخی های شيرين پيامکی اش را پاسخ گفتن اگر چه سختی ها را کم رنگ می کند، اما حرف هايی که ته دل مصطفی می ماند، نگرانی که ته دل من می ماند، می رود برای شايد وقتی ديگر. شب توی پياده روی من و علی و مادر که حکماً برای تغيير روحیه من است، صدای همراهم بلند می شود. شماره شيرين می افتد و علی نمی گذارد که جواب بدهم. بداخلاق شده است: - ديگه حق نداری تلفنی صحبت کنی. - اين حکم توئه يا مصطفی؟ - هر دو. قطع می شود. دوباره زنگ می خورد. وصل می کنم. - چی شد؟ مثل اينکه پيروز شدی. نيومد سر قرارمون. چه وردی توی گوشش خوندی؟ - جادوگر نيستم؛ اما بيکار هم نيستم. اگر می خوايد اين مشکل واقعاً حل بشه حضوری بياييد صحبت کنيم. - حتماً. خاله م رو که خوب به جون ما انداختيد. بهت نمی آد اينقدر پفيوز باشی. چشمانم را می بندم. نگاه گرم مادر باعث می شود که کلمات را تحمل کنم. لبم را گاز می گيرم. خداحافظی می کنم. بی جواب قطع می کند. آدمیزاد وقتی در سرازيری سرسره می افتد ديگر نمی تواند خودش را کنترل کند. می رود و می رود تا محکم بخورد زمين. حتی اگر حق با شيرين باشد، اين نحوه حرف زدنش نشانه خيلی بدی است؛ و اگر حق با خانواده مصطفی، پس او با روحش چه کرده که حاضر است به خاطر يک آرزو اين قدر خبيث شود که دروغ و تهمت و حرمت شکنی را دستمايه کند تا به هدفش برسد. انسان برای رسيدن به بعضی از خواسته های هوسی اش حاضر است چه قدر حقير شود. پشت در خانه که می رسيم مادر زود می رود داخل و علی نگهم می دارد توی حياط. - ليلا! - هوم! - اين دو سه روزه سعی کن مصطفی رو اذيت نکنی. فکر ناجور هم نکن. عجب روزگاری است اين سياره رنج. اين ها چه قدر زور می گويند! تلخی ها را ببين، غفلت هم نکن، روح لذت طلب و عاشق پيشه ات را اگر دلگير کردند به روی خودت نياور تا کم کم به وضعيت مطلوب برسی، اما همچنان عاشق بمانی... همراهم زنگ می خورد. شماره مصطفی است. وصل می کنم، دلم برايش تنگ شده؛ هر چند که دوست دارم رها بشوم. - سلام بانوی من. - سلام. - خوبی خانمم؟ بهتری؟ - الحمدلله. شما خوبيد؟ نفسی می کشد که از صد تا حرف بدتر است... - خوبم. خوبم الآن فقط دوست دارم بگم به خوبی شما خوبم، مثل پيرمردهای قديم. - حکمت می گفتند. - فکر نمی کردم اين جوابشون حکيمانه باشه؛ اما قطعاً محبانه بوده. حرفی نمی زنم. ابراز محبت مصطفی برايم شيرين است اگر بگذارند. - دختر خاله کذايی ام زنگ زد؟ اسمش را حذف کرده است. - بله. در صدايم شکستی هست که می شنود. - ليلاجان! می دونی که بهترين کار رو کردی؟ - اينکه... - اره همين برخورد تو با اين رنج وحشتناک، نه فرار کردی، نه بی حرمتی کردی، نه از حق خودت می گذری، نه به قصد زرنگی کردن می خوای رو در رو بشی. - اما دارم زجر می کشم. هيچ کس حال من رو درک نمی کنه. علی تحکم می کنه. شما مديريت می کنی. مادرم همراهی می کنه. پدرم انکار می کنه. مادرتون شرح واقعه می کنه، اما من بايد... بايد... مبارزه کنم که بفهم حقم يا نه؟ دفاع کنم که اثبات کنم انتخابم درست بوده و آگاهانه؟ تمام طراحی های محبت و عشقم رو متوقف کردم. مصطفی... از بردن نامش حالم عوض می شود. تازه می فهمم که تن صدايم کمی بلند بوده است. - جان مصطفی! اشکم راه می گيرد روی صورتم. - من تمام اين ها رو دارم می بينم ليلاجان! تمام سکوت و صبرت رو؛ اما تو به خاطر دو دليت، به من اجازه تحرک نمی دی. نفس عميقی می کشد که از آه هم سوزاننده تر است. - منصفانه نيست ليلاجان! من برای بودن با تو و اثبات خودم و رفع اتهامی که خانواده شما رو متحير کرده، مجبور شدم خيلی از خواسته هامو پس بزنم. و خدا می دونه برای ترميم اين خرابی که يک ديوانه به بار آورده چه قدر بايد زمان بذارم و تلاش کنم؛ اما باز هم راضی ام. چون غير از تو برام هيچ زنی معنا نداره. برای داشتن نعمت وجود تو، از خدا کمک می خوام و می دونم که بهم رحم می کنه. فقط مطمئن باش که من خطایی نکردم. چشمانم را می بندم. بايد چه کنم؟ يعنی انتهای اين غصه چه می شود؟ حرف هايش اينقدر آرامش دهنده هست که با تمام وجودم بخواهم بيايد و ببينمش؛ اما خجالت حضور سرد خودم را می کشم. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ‏رسیدن بالا سرش.. ، خون زیادے ازش رفتہ بود... یکۍ گفت: آقا سید زنده‌اے؟ جواب داد: نه هنوز :) @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ...🌈✨🌱... میدونےچرا ‌توبہ ‌قیمت‌داره؟! چون‌وقتےمیاے‌ڪہ‌میتونےنیاے.. مهم ‌اینہ‌ ڪہ هـرجا هستی ‌و فهمیدے دارے راهُ‌ اشتباه ‌مـیرے‌ برگردے @Shahidzadeh
یا حَضرَت ِ حَق... من بعد از تـــو با این مسأله ڪه دیگر ڪسی را دوست نداشته باشم ڪنار آمده ام...! تو اما بعد از من با این درد ڪه دیگر ڪسی مثل من دوستت ندارد چه میڪنی؟😊😏💔 ... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... جآݩ‌دݪم🙃 مهرهم‌آمد... هنوزهم‌نمیخواهےدسٺ‌ازایݩ بےمهرۍاٺ‌بردارۍ؟!. @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 📹 چند قدم برای حسین(ع) برداریم ... 🔻نشانه علاقه ویژه امام حسین به زائران پیاده‌روی اربعین 👈🏼بخشی از مستند الا یا اهل العالم یادش بخیر ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... یه روزی یکی بهم گفت🤔 برات کسیو آرزو میکنم که اگه دستتو بریدی 🤧🤕 اون بیشتر دردش بگیره :)♡ همینقدر ساده همینقدر عمیق...!♥ツ @Shahidzadeh
Majid Banifatemeh - Del Harki Ye Yari Dare (128).mp3
2.37M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... دݪ ِ هرڪۍ یہ¹ یارے داره یار ِ دݪ ِ ما ح‌ُ‌سِ‌یْ‌نِ . . .😌♥️ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ["ڪسےڪہ‌اهݪ دنیانیسٺ!🙃 "فقط‌باشهادٺ آروم‌مےگیره...♡❤️] |...شهیداحمدمهنہ...| @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... شب‌شد 🌙 خورشید‌رفت آفتابگـ🌻ـرداݩِ‌عاشق‌بہ‌دنباݪِ‌‌آفتاب، آسماݩ‌را‌جست‌وجومےڪرد.. ناگہاݩ‌ستاره‌اۍ‌‌چشمڪ‌زد✨ آفتابگرداݩ‌سرش‌راپاییݩ‌انداخٺ گݪ‌هاخیانٺ‌نمےڪنݩد 🥀🍂 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... درماندگی توی کلام موج میزنه اونجا که میگه : " دلِ دردمندِ سعدی ،زِ محبت تو خون شد نه به وصل می رسانی نه به قتل می رهانی" @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... خدا کمک کنه همه چيز بر می گرده سرجاش. حرف بیخوديه اما سعی کن فقط با خيال راحت بخوابی. کارها رو واگذار کن به خدا. - من نمی خواستم با حرف هام شما رو اذيت کنم. - نه عزيز دلم. اصلاً مگه اهل حرف زدن هستی که ناراحت هم بکنی. من خدا خدا می کنم يه خورده حرف بزنی دلت سبک بشه. بلد نيستم مجنون بازی دربيارم، و الا الآن بايد پاشنه در خونه تون رو می کندم و می دزديدمت بريم يه جايی که دست اين بشر نامرد به روحت نرسه. - گيرم بشر نامرد رو درمان کردی شيطون نامرد رو چی؟ - بلا شدی بانو، حرف خودم رو پس خودم می دی؟ برو تو، سرماخوردی برو عزيزم. - باز علی آمار داد؟ - حسودی نکن. برادر مشترکه ديگه. به نفع هر دو مونه... فعلاً. و می روم داخل... مادر گل گاوزبان دم کرده، می خورم. می خواهم بخوابم اگر پيامک های مصطفی بگذارد... مجنون پريشان شبگرد شده... *** شب با افکار پريشان سر به زمين می گذارم. هيچ کس نميداند که روزش به سلامت شب می شود يا نه و شبش چگونه به سحر می رسد. نزديک ظهر گوشی ام را که روشن می کنم، سر و صدای رسيدن صدها پيام و تصوير بلند می شود. بی هيچ ذهنيتی می خوانم و می بينمشان. اما هر چه جلو می رود تپش قلب و لرزش بدنم بيشتر می شود. يک لحظه حس می کنم فلج شده ام، روحم، زندگی ام و آينده آرمانی م را نابود شده می بينم. به هم می ريزم و گوشی را می کوبم به ديوار. مادر سراسيمه در اتاقم را باز می کند. - شيرين اگر مصطفی رو می خواد ارزانی خودش. اين را در حالی می گويم که بغض چنگال هايش را در گلويم فروبرده و نفس کشيدن را برايم سخت کرده است. نگاه اشک آلودم را از گوشی ای که حالا پخش زمين شده، بر می دارم و به صورت سرخ و متعجب مادر می اندازم. چشمان پر سؤالش را بی پاسخ می گذارم و سرم را بر می گردانم رو به ديوار و لبم را گاز می گيرم که زار نزنم. خانه انگار برايم زندان شده است و گنجايش اين حجم بی تابی مرا ندارد. می خواهم از هر چه و هر که می بينم فرار کنم. با دست هايی لرزان از توی کمد لباس هايم را بر می دارم، به سختی می پوشم و در مقابل نگاه های پر اشک مادر و سؤال های پی در پی اش به کوچه می زنم و بی هدف شروع می کنم به دويدن و دور شدن... کاش می توانستم فرياد بزنم تا آرام شوم! لبم را به دندان می گيرم و بی اختيار گريه می کنم. به خيابان که می رسم، می مانم که چپ بروم يا راست. اصلاً چه اهميتی دارد؟ حالا که اين طور شکسته ام و نمی دانم چرا و چه کسی دارد زندگی ام را به هم می ريزد، ديگر مقصد برايم مهم نيست. سرم را پايين می اندازم تا رهگذران اشک هايم را نبينند. مردمِ شتاب زده اين پياده رو هرکدام مقصدی دارند و من اما با اين موشی که در بساطم افتاده و فضله هايش تمام زندگی ام را نجس کرده، بين خودم و ديگران در تلاطم و سرگردانی ام. حس بی پناهی را دارم که می خواهند او را با اعتراف به شکستش نابود کنند. به خودم که می آيم کنار درِ سبز امامزاده ايستاده ام. می دانم اولين جايی که دنبالم می آيند همين جا است. دست می گذارم به ديواری که با گرمای کم آفتاب، سرديش فرار کرده است، دستانم از بی حسی در می آيند. از کنار امامزاده می گذرم امروز اين بی هدف رفتن تقديرم شده است. نمی خواهم کسی پيدايم کند. می خواهم از همه فرار کنم و گم شوم تا شايد آرامش را پيدا کنم. آسايشم را هم بايد با بستن دهان همه مردم به دست بياورم. @Shahidzadeh
...بـسـم‌اݪـݪـه‌اݪـرحـمݩ‌اݪـرحـیم...
اِࢪیحا(:
...بـسـم‌اݪـݪـه‌اݪـرحـمݩ‌اݪـرحـیم...
🖇هم اکنون محفل شب جمعه در این کانال🖇
منتظر خبر ڪربلایی شدنمونیم😍✋
اِࢪیحا(:
منتظر خبر ڪربلایی شدنمونیم😍✋
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... شَب‌ْ هٰاٰ بٰاٰ یٓاٰدِ تٓوْ مٓیٖ‌خٰوْاٰبَمْ حُسِیٓنْ اَرْبٰاٰبَمْ . . . @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... برساݧ سݪام ِ ما را . . . @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 📹 بهترین راه برای معرفی امام حسین(ع) به مردم جهان ➕رابطه اربعین با ظهور امام زمان(ع) 👈🏼بخشی از مستند الا یا اهل العالم یادش بخیر ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا حَضرَت ِ حَق... -آقا حساب ما چه شد؟ یڪ دل شڪستیم -خانم برو مهمان من، قابل ندارد...😊💔 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... بعضےوقتـا شنــونده‌نباید‌عاقݪ‌باشہ! باید‌عاشــــق‌باشہ... 😉 @Shahidzadeh