eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
Majid Banifatemeh - Del Harki Ye Yari Dare (128).mp3
2.37M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... دݪ ِ هرڪۍ یہ¹ یارے داره یار ِ دݪ ِ ما ح‌ُ‌سِ‌یْ‌نِ . . .😌♥️ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ["ڪسےڪہ‌اهݪ دنیانیسٺ!🙃 "فقط‌باشهادٺ آروم‌مےگیره...♡❤️] |...شهیداحمدمهنہ...| @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... شب‌شد 🌙 خورشید‌رفت آفتابگـ🌻ـرداݩِ‌عاشق‌بہ‌دنباݪِ‌‌آفتاب، آسماݩ‌را‌جست‌وجومےڪرد.. ناگہاݩ‌ستاره‌اۍ‌‌چشمڪ‌زد✨ آفتابگرداݩ‌سرش‌راپاییݩ‌انداخٺ گݪ‌هاخیانٺ‌نمےڪنݩد 🥀🍂 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... درماندگی توی کلام موج میزنه اونجا که میگه : " دلِ دردمندِ سعدی ،زِ محبت تو خون شد نه به وصل می رسانی نه به قتل می رهانی" @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... خدا کمک کنه همه چيز بر می گرده سرجاش. حرف بیخوديه اما سعی کن فقط با خيال راحت بخوابی. کارها رو واگذار کن به خدا. - من نمی خواستم با حرف هام شما رو اذيت کنم. - نه عزيز دلم. اصلاً مگه اهل حرف زدن هستی که ناراحت هم بکنی. من خدا خدا می کنم يه خورده حرف بزنی دلت سبک بشه. بلد نيستم مجنون بازی دربيارم، و الا الآن بايد پاشنه در خونه تون رو می کندم و می دزديدمت بريم يه جايی که دست اين بشر نامرد به روحت نرسه. - گيرم بشر نامرد رو درمان کردی شيطون نامرد رو چی؟ - بلا شدی بانو، حرف خودم رو پس خودم می دی؟ برو تو، سرماخوردی برو عزيزم. - باز علی آمار داد؟ - حسودی نکن. برادر مشترکه ديگه. به نفع هر دو مونه... فعلاً. و می روم داخل... مادر گل گاوزبان دم کرده، می خورم. می خواهم بخوابم اگر پيامک های مصطفی بگذارد... مجنون پريشان شبگرد شده... *** شب با افکار پريشان سر به زمين می گذارم. هيچ کس نميداند که روزش به سلامت شب می شود يا نه و شبش چگونه به سحر می رسد. نزديک ظهر گوشی ام را که روشن می کنم، سر و صدای رسيدن صدها پيام و تصوير بلند می شود. بی هيچ ذهنيتی می خوانم و می بينمشان. اما هر چه جلو می رود تپش قلب و لرزش بدنم بيشتر می شود. يک لحظه حس می کنم فلج شده ام، روحم، زندگی ام و آينده آرمانی م را نابود شده می بينم. به هم می ريزم و گوشی را می کوبم به ديوار. مادر سراسيمه در اتاقم را باز می کند. - شيرين اگر مصطفی رو می خواد ارزانی خودش. اين را در حالی می گويم که بغض چنگال هايش را در گلويم فروبرده و نفس کشيدن را برايم سخت کرده است. نگاه اشک آلودم را از گوشی ای که حالا پخش زمين شده، بر می دارم و به صورت سرخ و متعجب مادر می اندازم. چشمان پر سؤالش را بی پاسخ می گذارم و سرم را بر می گردانم رو به ديوار و لبم را گاز می گيرم که زار نزنم. خانه انگار برايم زندان شده است و گنجايش اين حجم بی تابی مرا ندارد. می خواهم از هر چه و هر که می بينم فرار کنم. با دست هايی لرزان از توی کمد لباس هايم را بر می دارم، به سختی می پوشم و در مقابل نگاه های پر اشک مادر و سؤال های پی در پی اش به کوچه می زنم و بی هدف شروع می کنم به دويدن و دور شدن... کاش می توانستم فرياد بزنم تا آرام شوم! لبم را به دندان می گيرم و بی اختيار گريه می کنم. به خيابان که می رسم، می مانم که چپ بروم يا راست. اصلاً چه اهميتی دارد؟ حالا که اين طور شکسته ام و نمی دانم چرا و چه کسی دارد زندگی ام را به هم می ريزد، ديگر مقصد برايم مهم نيست. سرم را پايين می اندازم تا رهگذران اشک هايم را نبينند. مردمِ شتاب زده اين پياده رو هرکدام مقصدی دارند و من اما با اين موشی که در بساطم افتاده و فضله هايش تمام زندگی ام را نجس کرده، بين خودم و ديگران در تلاطم و سرگردانی ام. حس بی پناهی را دارم که می خواهند او را با اعتراف به شکستش نابود کنند. به خودم که می آيم کنار درِ سبز امامزاده ايستاده ام. می دانم اولين جايی که دنبالم می آيند همين جا است. دست می گذارم به ديواری که با گرمای کم آفتاب، سرديش فرار کرده است، دستانم از بی حسی در می آيند. از کنار امامزاده می گذرم امروز اين بی هدف رفتن تقديرم شده است. نمی خواهم کسی پيدايم کند. می خواهم از همه فرار کنم و گم شوم تا شايد آرامش را پيدا کنم. آسايشم را هم بايد با بستن دهان همه مردم به دست بياورم. @Shahidzadeh
...بـسـم‌اݪـݪـه‌اݪـرحـمݩ‌اݪـرحـیم...
اِࢪیحا(:
...بـسـم‌اݪـݪـه‌اݪـرحـمݩ‌اݪـرحـیم...
🖇هم اکنون محفل شب جمعه در این کانال🖇
منتظر خبر ڪربلایی شدنمونیم😍✋
اِࢪیحا(:
منتظر خبر ڪربلایی شدنمونیم😍✋
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... شَب‌ْ هٰاٰ بٰاٰ یٓاٰدِ تٓوْ مٓیٖ‌خٰوْاٰبَمْ حُسِیٓنْ اَرْبٰاٰبَمْ . . . @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... برساݧ سݪام ِ ما را . . . @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 📹 بهترین راه برای معرفی امام حسین(ع) به مردم جهان ➕رابطه اربعین با ظهور امام زمان(ع) 👈🏼بخشی از مستند الا یا اهل العالم یادش بخیر ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا حَضرَت ِ حَق... -آقا حساب ما چه شد؟ یڪ دل شڪستیم -خانم برو مهمان من، قابل ندارد...😊💔 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... بعضےوقتـا شنــونده‌نباید‌عاقݪ‌باشہ! باید‌عاشــــق‌باشہ... 😉 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ‌‌ جمعہ‌مردبےمعشوقہ‌ایست... باپیرهنےچروڪ؛ ڪہ‌تنہایۍ‌اش‌را، لاۍشعرهایش پڪ‌می‌زند. ... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... عاصی می شوم از اين همه فکر و خيال. اين واقعيت های تلخ کجا و خيال های پرآرزوی رنگی ام کجا؟ زمان را گم کرده ام و اين را وقتی می فهمم که پاهای خسته ام از رفتن می ايستند. سر و ته کوچه را گنگ نگاه می کنم. نمی توانم بفهمم که کجا هستم. اصلاً چقدر راه رفته ام؟ در کنار کوچه پشت درختچه ای می نشينم. تکيه می دهم به ديوار خانه ای که گل های زيبايش بيرون زده است. اين وقت سال، بهار نيامده، اينها چرا درآمده اند! دستم را بالا می برم و شاخه ای را پايين می کشم. بوی خاصی ندارد، اما زيباست. به جای آنکه آرامم کند اشکم را در می آورد. چرا ان قدر بی موقع؟ من زمان را گم کرده ام يا زمانه همه را گمراه می کند! به خودم نهيب می زنم: - گم شده ای می فهمی؟ تو را به خدا بفهم... من بايد برای پيدا شدن خودم چه غلطی بکنم؟ پلک های دردناکم را روی هم می گذارم تا کمی آرام بگيرد. کاش خانه شيرين را بلد بودم، آن وقت می رفتم مقابلش و دست مصطفی را در دستش می گذاشتم و می گفتم: - بيا اين مصطفی، فقط با آرامش من کاری نداشته باش. با تصور اين صحنه قلبم به تپش می افتد و بی اختيار سرم را تکان می دهم و بلند می گويم: - نه، نه چرا من تسليم شوم؟ می روم و می کوبم توی صورتش و می گويم اگر يک بار ديگه آمدی... احساس داغی در تنم می پيچد و به لرزه می افتم... سرم وزنه سنگين اوهام شده و من قهرمان سنگين وزنی های زندگی نيستم. يعنی کسی هست که بداند من الآن چه می خواهم؟ سر به ديوار تکيه می دهم و رو به آسمان نگاه می کنم. واقعا من الآن چه می خواهم؟ چرا اين همه دارايی می شود بلا و مثل امروز، به جان آتش می زند. بايد بيشتر فکر کنم. اصلاً مگر کسی در شرايط من فکرش هم کار می کند؟ دردی از قلبم پا می گيرد و در تمام بدنم دور می زند. - دلم فقط آرامش می خواهد. با مصطفی يا بی مصطفی فرقی ندارد. - يعنی بی مصطفی همان قدر آرامی که با مصطفی؟ - الآن اين غصه برای از دست دادن يک مرد خاصی است يا يک... دستانم را روی بازوانم می گذارم و خودم را در آغوش می گيرم. آرام آرام تکان می خورم. دنيا به دوَران می افتد، پلک بر هم می گذارم و همراهش می چرخم. تمام روزهای مدرسه رفتنم مقابل چشمانم به گردش در می آيند... شادی ها کمرنگ و غصه ها چه ماندگارند. گريه های بچه ها و ناآرامی هايشان. شکنجه های روانی، شکسته ای عاطفی شان، خيانت ها و دعواهايشان. من چه قدر خوشحال بودم که در بازی لذت - باخت، شرکت نمی کردم. خيلی می جنگيدم با خودم که بتوانم، جرئت مندانه عاقلانه زندگی کنم؛ اما حالا درمانده شده ام در همين وادی؛ يعنی من هم دارم مثل همان ها زندگی می کنم! هر دو مسير يکی است؟ حلال و حرامش يک زجر و يک رنج را نتيجه می دهد؟ - چه قياس مسخره ای می کنی. اشتباه خود فرد با شيطنت حسودان که يکی نيست. - اما رنج و سختی که برای هر دو هست. چه فرقی می کند؟ - تو چه طور روزهای تاريک و گناه آلود آن ها و روزهای روشن و نورانی خودت را نمی بينی؟ مگر مسير تو غلط بوده؟ آن ها دنبال هوس و لذتی بی مزد و بی عاقبت بودند. - واقعاً چرا بشر با خودش اين کار را می کند؟ سرما به تنم می پيچد؛ آن قدر که پوست بدنم جمع می شود. دنبال آفتاب، آسمان را می گردم. ابرها وقتی زياد می شوند، هم فضا را تاريک می کنند و هم گرما را می برند. هميشه هوای بارانی را دوست داشتم؛ اما الآن محتاج آفتابم. دستانم را محکم تر دور بدنم حلقه می کنم، شايد کمی گرم شوم. نگاهم را به اطراف می چرخانم. دنبال کسی می گردم... از تاريکی هوا می ترسم. احساس می کنم همين انسان هايی که ساکت از کنارم می گذرند، پای منفعتشان که برسد، دست به هر کاری می زنند. چه قدر به دستان پدر نيازمندم! در کنار تمام ترديدها و اما و اگرهايم، به خانه بر می گردم. @Shahidzadeh
یا حَضرَت ِ حَق... «نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟» دلی آشفته و حیران نمیخواهی؟ خدا را شکر..نوکر کم نداری، لیک غلام و نوکر‌ از ایران نمیخواهی؟ برای اینهمه زوارِ دربارت مگر شاها بلا گردان نمیخواهی؟ به خیلِ کاروانِ اربعین امسال سیاهی لشکر و اعوان نمیخواهی؟ برای مرهم زخم دل زینب دو دیده از غمت گریان نمیخواهی؟ به جاده از نجف تا کربلا ، جانا دمِ موکب، مگر دربان نمیخواهی؟ به پیش پای زینب ، آن زمانی که میاید از سفر ، قربان نمیخواهی؟ خلاصه...اربعین نزدیک و ره بسته «نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟» @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... گویند در وصیت‌نامه جناب سیدعلی قاضی آمده که: الله الله الله که دل هیچکس را نرنجانید:) @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... •°°° مثݪ‌طوفآنےڪہ‌مےاُفتد‌بہ‌جآݩ‌یڪ‌درخت دوری‌ات،آرامشم‌راریشہ‌ڪݩ‌خواهدنمود... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... صداقت‌ِصبح‌را دوسٺ‌دارمـ... وقتےخبراز طݪوع‌تومےدهدبرمݩ... [🌻💚] @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ..✨🌱.. ﴿ذوق یک لحظه وصال تو به آن می‌ارزد که کسی تا بقیامت نگران بنشیند...﴾ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ..♥️🌱.. سلام‌ بر شهدا ڪه حافظ بیت‌المال بودند نہ شریڪ آن ؛ سلام‌ بر شهدا ڪه حامے ولایت بودند نہ رقیب آن ؛ سلام‌ بر شہدا کہ خدا را حاضر و ناظر می دیدند نہ ڪدخدا را ... @Shahidzadeh
Clip-Panahian-KheyliHoseinZahmatMaRaKesheediAst-64k.mp3
1.09M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎵خیلی حسین (ع) زحمت مارا کشیده است ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِࢪیحا(:
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... دسٺ ِ مݩ ـۅ ٺو نیسټ ڪہ عاشقش شدیـم خــیــݪــۍ حسیݩ زحمٺ ِ ما را ڪشیده اسٺ . . .😌 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ‌"همیشہ‌یڪ‌نفر‌پشت‌شݪوغے‌هاۍ‌خیالٺ هسٺ ڪہ‌مدام‌دوستٺ‌دارد، ڪہ‌مدام‌دلتنگ‌توسٺ... ـوتومدام‌بی‌خبرۍ..." دوستٺ‌دارم❣ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... به انتظار نبودى ز انتظار چه دانى؟؟ :\👊🏻 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... [دشمݩِ‌جاݩےـو از‌جاݩ‌‌دوسٺ‌تر دارم‌تو‌را...] @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... مثل یک پــروتـون فکر کن،⚛️ . . . . . همیشه مثبت🤗 @Shahidzadeh