eitaa logo
اِࢪیحا(:
1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
اِࢪیحا(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' #جامانده .. #قطره‌ے‌سیزدهم #دنیا‌و‌دنیایۍ‌ها نماز
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. .. لــ ـب میگزم و لرزان نفسم را بیرون میدهم .. آمنہ زانوهایش را بغل گرفتہ و سرش را در دستانش پنهان ڪرده، از خیمہ ڪہ بیرون مۍآیند لــ ــبم را رها ڪردم و گفتم: – آمدند!حسین بن علۍ و علۍ [علیہ‌السلام] آمدند! نگاه اشڪۍ‌ش را بہ در خیمہ دوخت و همراهم بلند شد و با قدے خمیده بیرون رفتیم. آمنہ در گوشم لب زد: – چقدر شبیہ محمد[صلۍ‌الله‌و‌علیہ‌و‌آلہ] است! نگاهشان میڪنم، صورت رنگ پریده و سفیدش ڪہ حالا انارے شده و موهاے مجعد مشڪۍ‌ش و قدِ بلند، شانہ‌هاے پهن! راست میگوید! او شبیہ‌ترین بہ جَدّ بزرگوارش است .. نگاهم بہ امام مۍافتاد دو دستش را روے شانہ‌ے پسر گذاشت و با آه نگاهش را بہ صورت گل‌گون‌ش میدوزد، قدمۍ بہ عقب برمیدارد و پدرانہ لب میزند: – تو ڪۍ چنین بزرگ شده‌اے علۍ[علیہ‌السلام]؟ بہ خودم آمدم و دیدم از پدر سبقت گرفتۍ! بہ خودم آمدم و دیدم رسول خدا[صلۍ‌الله‌و‌علیہ‌و‌آلہ] روبہ‌رویم دیدم! خواهرش .. دست بہ چوبِ عاملِ ایستادگۍِ خیمہ میگیرد و نگاهش را بہ قد رشید برادرزاده‌اش میدوزد؛ امام قدمۍ برمیدارد و جلوے پاے پسرش زانو میزند و دستش را بہ بندِ چڪمہ‌ے پسر گرفت آمنہ دستم را فشرد .. تماشایۍ بود! سماجتِ امام و شرمِ علۍ[علیہ‌السلام] براے ڪنار بردن پا و بلند ڪردن پدر! امام اما اشڪش چڪمہ‌ے پسر را بوســ ــید و زیر لب گویۍ یاسین میخواند! تنش از اشڪ بۍصدا میلرزید و نتوانست لرزشِ دستانش را هنگام گره‌ے آخر بند ڪنترل ڪند .. نگاهم بہ سوے لشڪر دشمن مۍ‌افتد و چرا نگاهم بندِ شمشیرها و خنجرها و نیزه‌ها شد؟ با صدایش بہ خودم آمدم، همانطور ڪہ زانو زدند بر روے زمین لـ ـب میزند: – قدرے راه برو خوب تماشایت ڪنم! علۍ[علیہ‌السلام] قدرے دور میشود و من دیدم پدر نگاه بر چشمان پسر میڪند و افسوس میخورد ڪہ هیچ حذر و قرآن و حتۍ آبِ نداشتہ‌اے علۍ[علیہ‌السلام] را بہ حسین[علیہ‌السلام] برنمیگرداند! سوار بر اسب ڪہ شدند و بہ سوے دشمن حرڪت میڪند و دیدم ڪہ با رفتنش ڪالبد پدر ماند و روحش .. روحش انگار در ڪنار پیرمردے با لـ ـب هاے گوشتۍ و خنجرے ڪہ از دور هم برق میزند .. نویسنده✍🏻: [ ] پ.ن: این قطره ادامہ دارد ..
اِࢪیحا(:
یڪ‌دشت‌اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا! ..💔(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. 'چڪہ‌ۍ‌اول' .. امام نگاهش را بہ پسر ڪہ بر روے پاے اسب ڪہ نہ .. بلڪہ روے پرهاے جبرئیل و میڪائیل پیش بہ سوے لشڪرِ دور از خدا میرفت نگاه ڪند و لب زد: – عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه .. لب میگزم چشم‌هایم را میبندم و نفس عمیق میڪشم! پسر بر روے پا بند نبود! 'هِۍ' میگوید و همہ چیز را با خود میبرد؛ گرد و غبار را جاے میگذارد ڪمۍ خودم را عقب میڪشم، غبار ڪہ میخوابد نگاهم را بہ امام میدهم با بارقہ‌اے امید بہ پسر خیره شده و چشم‌هایشان حرف‌ها دارد .. – پرودگارم! آنچہ ڪہ در راه تو میبخشم از من بپذیر! ڪہ او تمام آمالِ حسین[علیہ‌السلام] است .. هرچہ ڪہ هست و نیست در قامتِ گلگون و سرو مانند اوست .. او ڪہ شبیہ‌ترین بہ جدم است و رایحہ‌اش، رایحہ‌ے اوست! آمنہ دستم را مشت میڪند، – عُمر مرا پس از علۍ ڪوتاه ڪن!(: بر دلم شور مۍافتد و چنگ میزند! مثل رخت‌هایۍ ڪہ خالہ ماریہ در تشت میشست .. در این دشت و نگاهِ بنۍهاشم 'مرگ' صور میڪشید! و جلوے چشم‌هاے من .. چشم‌هاے عمہ و خاندان‌ش .. و زنان و ڪودڪان! در نگاهِ ڪم سوے ما، آرزویۍ محال ڪوچڪ شد! آرزوے برگشتنِ علۍِ حسین[علیہ‌السلام]! و این آرزو .. لختے بعد میآن نیزه داران و سواران ڪوچڪ‌تر شد! گرد و غبار هم از اسب‌هاے لشڪر نبودها! انگار ڪسۍ بر زمین پا میڪشید .. آرے! انگار ڪسۍ روے زمین پا میڪشید! چادر روے صورت ڪشیدم و مویہ سر دادم .. 'عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه' – دیگر اُف بر این دنیا بعدِ تو .. نویسنده✍🏻: [] پ.ن: حاج محمود داره میخونہ .. بالا بلندِ بابا! گیسو ڪمندِ بابا .. و من هۍ زیر لب میگم'یڪ دشت اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا!..' پ.ن²: پسر بزرگ نڪردم ڪہ دست و پا بزند!💔(: