فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[💛🔦]
- بہجـانمیجویمٺ...
جاناکجایی!'
+ اَللّہُمَّعَجَّلالِوَلیَّکَالفَرَج
اِࢪیحا(:
[یا الهۍ! لَقَد اَتَیتُ الیڪ💔(:]
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےدوازدهم
#عاشقۍراچہنیازاستبہتوجیحودلیل؟
پیڪۍ فرستادیم براے عمربنسعد تا لختۍ مجال دهد براے نماز.
ولۍ من مطمئنم حسین[علیہالسلام] تنها نۍایستاد براے صلاه ظهر!
ایستاد براے قامت بستنِ آخرین نماز!براے وداع!
براے بریدن هرچہ هست و هرڪہ ثمرهے اوست!
من دو صف قبل از مردها بودم، مردے ڪہ علےاڪبر میخوانندش گوش را با گودے دست میپوشاند و بہ قطع این آخرین بار بود ڪہ بانگ اللهُاڪبرش مۍپیچید!
همان لحظہ نسیم مۍوزد و عطرِ موهاے مواجَش سرتاسر نینوا میپیچد. اشبہالناس بہ رسولِ خدا اینبار طور دیگر میگوید 'اَشهد و اَن لا اله الا الله و اَشهد و انَ محمدً رسول الله'
نمیدانستم اذان میگوید یا اشهدش را میخواند!
ولۍ هرچہ ڪہ بود دلشوره را بہ جآن من و قطعاً بہ جآنِ اهلِ حرم مۍانداخت!
ما هنوز قامت نبستیم ڪہ چشمم بہ او مۍافتد،
این طایفہ الحق ڪہ دلیلِ خلقتاند!
با چشمهایش حرف میزد انگار ..
– اے همہ آمالِ خواهر!
بیا برگردیم، هنوز هم فرصت هست، بیا تا سلآم آخر ندادے و از خدا بۍ خبرها طبل جنگ را نڪوبیدند برگردیم!
آخر بعد از تو، جهان براے ما چگونہ است؟
من خیرے در این مردم نمیبینم ڪہ اینان ڪمر بہ قتل تو بستند،
اینان رحمۍ ندارند!
زیر لب چیزے خواند، انگار وَ ان یڪاد خواند و سپرد بہ باد ڪہ دور سرش بچرخاند!
تصویر مقابل چشمهایم تار میشود و قامت میبندم؛'اللهاڪبر'!
میبینم ڪہ همہ براے حسین [علیہالسلام] گریہ میڪنند و او براے زنان،
و در قنوت همزمان ڪہ شانہاش میلرزد میخواند:
– یا الهۍ لَقَد اَتَیتُ الیڪ ..
خدایا بہ سوے تو مۍآیم در حالۍ ڪہ دختران، اهل و عیالم را در این وادے بلا بہ خودت میسپارم!
حسین چگونہ برایت بمیرد راضۍ میشوے؟
حزن در صدا و اداے ڪلماتش؛ بغضم را پر سر و صدا میترڪاند و نہ تنها من،
بلڪہ در میان صفوف صداے گریہے اصحاب بلند میشود ..
علۍاڪبر[علیہالسلام] بلند تڪرار میڪند:
– یا الهۍ! لَقَد اَتَیْتُ الیڪ!
پشت سر او همہ ..
حتۍ عباس[علیہالسلام] هم،
قاسم[علیہالسلام] هم،
حبیب و زهیر و مسلم هم ..
هرڪہ در بین صفوف بہ آقایش اقتدا ڪرده، تڪرار میڪند!
–یا الهۍ! لَقَد اَتَیتُ الیڪ!
نویسنده✍🏻:
[ #ریحانہحسینۍ ]
پ.ن:
وقتۍ بہ فرمانده گفتم این رمان اینطوریہ قبلش بہ خودم گفتم، توش نڪتہ بذار!
درس یاد بده ..
اسماء بُت و فرشتہ نیست!
یہ آدمِ عین من و شما!
فرقش اینِ اون تو ۱۴۰۰ سال قبل بوده من و شما تو ۱۴۰۰ سال بعد!
اسماء و آمنہ تو دورهے امام زمانشون[علیہالسلام] بودن!
خب ما هم امام زمان[عجلاللهتعالۍفرجہالشریف] هستیم ..
اگہ ما حسرتِ اون موقعها رو میخوریم خیلیااااا توے آینده حسرت ما رو میخورن!
حالا بهم بگید، از اسماء چۍ یاد گرفتید؟
چرا اسم رمان پنهان شده؟
بهم بگید👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16312913186686
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🖤•
- نزدیڪاربعیندلجامانده هاگرفٺ:)!'
+ نرمکربلاداغونمیشم...
تنها سه ساله است،ولی مشکلات ما،...
حل می کند به دست خودش طفلِ نینوا))
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#اربعین
#سفا🖊
گر دخترڪے پیش پدر ناز ڪند
گره کربوبلاے همہ را باز کند!
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تہ رویاے منہ کربلا (:💔
#مَحْبٓوبیٓحُسِیْن
#ڪَربݪا
بسم رب النور✨
#تلنگر¡⚡️
چند وقته دیگه با دعا خوندن اشکت در نمیاد؟...
چندوقته دیگه حال نماز اول وقتو نداری؟
چند وقته دیگه دیدن هر عکسی برات عادی شده و حالتو بد نمی کنه؟📲
چند هفته هست که دیگه برات مهم نیست که داری با موسیقی حالتو خوب میکنی یا مداحی؟🔊
پاشو رفیق____>پاشو بگرد ببین ایراد کار کجاست؟!
#بهخودمونبیایم🚶♂
#سفا🖊
اِࢪیحا(:
[دیدم ڪہ با رفتنش ڪالبدِ پدر ماند و روحش ..] • . من خود بہ چشم خویشتن دیدم ڪہ جآنم میرود💔!(:
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےسیزدهم
#دنیاودنیایۍها
نماز ڪہ تمام میشود عمربنسعد تیرے بہ طرفمان پرتاب میڪند و فریادش در دشت نینوا میپیچد:
– اِشْهَدُوا لۍ عِنْدَ الاَمیر، اَنّۍ اَوَّلُ مَنْ رَمٰۍ؛
[نزد امیر شهادت دهید ڪہ من نخستین ڪسۍ بودم ڪہ تیر پرتاب ڪردم!]
بہ سرعت بلند میشویم و دیگران تیراندازے را شروع میڪنند[راوے میگوید از اصحاب امام ڪسۍ نمانده بود ڪہ مورد اصابت تیر قرار نگرفتہ باشد!]
امام رو بہ ما اصحابش ڪرد و گفت:
– قُومُوا رَحِمَڪُمُ الله اِلَۍ الْمْوتِ الَّذۍ لابُدَّ مِنْہُ فَاِنَّ هَذِهِ السَّهام رُسُلُ القَوْمِ اِلَیْڪُمْ.
[خداوند شما را رحمت ڪند از جاے برخیزید و بہ سوے مرگۍ ڪہ ناگریز از آن هستیم، چرا ڪہ تیرها پیام آوران این گروه بہ سوے شمایند!]
•∅•
از اصحاب ڪسۍ نمانده و فقط عقیلہے بنۍهاشم ماندند و خیلۍ از دشمن!
عدهے زیادۍ رفتند و ما فقط ماندیم همہ مضطرب بہ امام و برادران و فرزندانش نگاه میڪردیم،
امام محاسنش را در دست گرفت و بلند گفت:
– بر یهود خشم الهۍ شدت یافت؛ چرا ڪہ براے خدا فرزند تراشیدند!
و خشم او بر نصارے نیز شدت یافت، چون سہگانہ پرست شدند!
بر زرتشتیان نیز خشم گرفت چرا ڪہ او را نپرستیدند و بہ پرستش خورشید و ماه روے آوردند.
غصب خدا بر این قوم شدت یابد ڪہ بر قتلِ پسرِ دخترِ پیامبرشان متحد شدند!
آرے!
بہ خدا سوگند هرگز آنها را بہ آنچہ از من طلب میڪنند اجابت نخواهم ڪرد، تا اینڪہ خداوند را با محاسنۍ گلگون از خونم ملاقات ڪنم!¹*
امید داشتیم ڪسۍ حر شود و پشیمان!
اما این مردمانِ ڪر و ڪور و لال،
آخرت را بہ دنیا و دنیایۍهایشان فروختند!
نویسنده✍🏻:
[ #ریحانہحسینۍ ]
¹:سید بن طاووس، اللهوف،ص۴۴.
نڪتہ:
توجہ ڪنید ڪہ هیچ یڪ از علماء نگفتند بہ طور دقیق امام قبل از نماز صحبت ڪردند یا بعد از نماز!
احتمال بیشتر بعد از نماز هست و هنگامۍ ڪہ نیمۍ از اصحاب شهید شدند🌸'
اِࢪیحا(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' #جامانده .. #قطرهےسیزدهم #دنیاودنیایۍها نماز
•°🖤
خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:'
#جامانده ..
#قطرهےچهاردهم
#آهعلۍ ..
لــ ـب میگزم و لرزان نفسم را بیرون میدهم ..
آمنہ زانوهایش را بغل گرفتہ و سرش را در دستانش پنهان ڪرده،
از خیمہ ڪہ بیرون مۍآیند لــ ــبم را رها ڪردم و گفتم:
– آمدند!حسین بن علۍ و علۍ [علیہالسلام] آمدند!
نگاه اشڪۍش را بہ در خیمہ دوخت و همراهم بلند شد و با قدے خمیده بیرون رفتیم.
آمنہ در گوشم لب زد:
– چقدر شبیہ محمد[صلۍاللهوعلیہوآلہ] است!
نگاهشان میڪنم، صورت رنگ پریده و سفیدش ڪہ حالا انارے شده و موهاے مجعد مشڪۍش و قدِ بلند، شانہهاے پهن!
راست میگوید!
او شبیہترین بہ جَدّ بزرگوارش است ..
نگاهم بہ امام مۍافتاد دو دستش را روے شانہے پسر گذاشت و با آه نگاهش را بہ صورت گلگونش میدوزد،
قدمۍ بہ عقب برمیدارد و پدرانہ لب میزند:
– تو ڪۍ چنین بزرگ شدهاے علۍ[علیہالسلام]؟
بہ خودم آمدم و دیدم از پدر سبقت گرفتۍ!
بہ خودم آمدم و دیدم رسول خدا[صلۍاللهوعلیہوآلہ] روبہرویم دیدم!
خواهرش ..
دست بہ چوبِ عاملِ ایستادگۍِ خیمہ میگیرد و نگاهش را بہ قد رشید برادرزادهاش میدوزد؛
امام قدمۍ برمیدارد و جلوے پاے پسرش زانو میزند و دستش را بہ بندِ چڪمہے پسر گرفت آمنہ دستم را فشرد ..
تماشایۍ بود!
سماجتِ امام و شرمِ علۍ[علیہالسلام] براے ڪنار بردن پا و بلند ڪردن پدر!
امام اما اشڪش چڪمہے پسر را بوســ ــید و زیر لب گویۍ یاسین میخواند!
تنش از اشڪ بۍصدا میلرزید و نتوانست لرزشِ دستانش را هنگام گرهے آخر بند ڪنترل ڪند ..
نگاهم بہ سوے لشڪر دشمن مۍافتد و چرا نگاهم بندِ شمشیرها و خنجرها و نیزهها شد؟
با صدایش بہ خودم آمدم، همانطور ڪہ زانو زدند بر روے زمین لـ ـب میزند:
– قدرے راه برو خوب تماشایت ڪنم!
علۍ[علیہالسلام] قدرے دور میشود و من دیدم پدر نگاه بر چشمان پسر میڪند و افسوس میخورد ڪہ هیچ حذر و قرآن و حتۍ آبِ نداشتہاے علۍ[علیہالسلام] را بہ حسین[علیہالسلام] برنمیگرداند!
سوار بر اسب ڪہ شدند و بہ سوے دشمن حرڪت میڪند و دیدم ڪہ با رفتنش ڪالبد پدر ماند و روحش ..
روحش انگار در ڪنار پیرمردے با لـ ـب هاے گوشتۍ و خنجرے ڪہ از دور هم برق میزند ..
نویسنده✍🏻:
[ #ریحانہحسینۍ ]
پ.ن:
این قطره ادامہ دارد ..