🔷 تجربهای از یک مدرس موفق و خلاق
«تقلب» و یادگیری عمیق!
به قلم: دکتر حامد صفاییپور
تدریس را تمام کردم و مشغول جمعکردن کیفم شدم. چند دقیقهای به زنگ مانده بود. رو به کلاس گفتم: «بسیار خب! هفته آینده از این سه فصل امتحان میگیرم». صدای اعتراض بچهها بلند شد: آقا ما نمیرسیم!؛ به خدا همان روز امتحان داریم؛ سه فصل زیاده! و از این صحبتها. گفتم: «مطالب زیادهِ؟» پاسخ دادند: «بله خیلی». گفتم: «بسیار خُب، با خودتان تَقلُّب همراه بیاورید(!)». سکوت و لبخندی کلاس را گرفت؛ «واقعا آقا؟»؛ «بله! میتوانید نصف کاغذ آ-چهار تقلُّب همراهتان بیاورید». زنگ خورد. با نگاهی به چهرههای غافلگیرشده بچهها از کلاس خارج شدم.
هفته اینده با شوق دیدن تقلبهای بچهها به کلاس آمدم! وقتی وارد کلاس شدم گویی چند میناگر در حال کشیدن گُل و بوتههایی ظریف بر کاغذ اند؛ میکروفیلهایی تودرتو با نظمی هندسی و تماشایی. بچهها مثل جلسات ارائه دانشجویان معماری در آتلیههای هنری، کاغذهای تقلب یکدیگر را میدیدند. برخی تلاش کرده بودند همه کتاب را در این، به قول خودشان، «یُختهجا»، جا دهند و برخی هم برگۀ تقلب نهایی را پاکنویس کرده بودند و درختوارههای مفهومی ترسیم کرده بودند.
با شروع آزمون گفتم: «وقت آزمون یک ساعت است؛ نیم ساعت دوم میتوانید از تقلبها استفاده کنید». نیم ساعت گذشت. فرمان صادر شد. تقلبها را در آوردند. برخی همه پاسخها را نوشته بودند و از سر سیری به تقلبها نگاه میکردند. گاهی هم نگاهی به من! که ناسزای آبداری در آن نهفته بود.
پنج دقیقه پایانی گفتم میتوانید «تقلبهایتان را به دوستانتان تقلب بدهید». بامزه بود. بچهها تقلبها را جابهجا میکردند.
وقت تمام.
بچهها یکی یکی برگهها را تحویل میدادند و هنگام خروج از کلاس چیزی میگفتند:
💎«آقا اجازه! ما از تقلب استفاده نکردیم! خودمون بلد بودیم»
💎«آقا اجازه! ما اینقدر که برای نوشتن این تقلب وقت گذاشتیم روی کتاب وقت گذاشته بودیم تمام شده بود!»
💎«آقا اجازه! این سوالها را با تقلب که هیچی با خوردن کتاب را هم نمیشد جواب داد.
با بدجنسی تمام از درون میخندیدم.
ما معلمان باید کاری کنیم که بچهها با همان روشی که تقلب میکنند، درس بخوانند. تا به حال توجه کردهاید که تقلب، نیازمند چه سطحی از مهارتهای شناختی است؟ در تمرین ما، کم بودن جا، برای نوشتن تقلب، نیاز به ترسیم «نقشه مفهومی» را به وجود میآورد. دانشآموزان مجبورند مطالب را به صورت ساختارمند بفهمند. امتحان، پرسش کلاسی و همه بخشهای نظام آموزشی فرصتی برای یادگیری اند.
@ertebatmoaserdini
#نوآوری_آموزشی
#مهارت_آموزی
#یادگیری
#توانمند_باشیم
#خلاقیت
.
ارتباط موثر
🔷 تجربهای از یک مدرس موفق و خلاق «تقلب» و یادگیری عمیق! به قلم: دکتر حامد صفاییپور تدریس را تما
📄 یک امتحان منطق و فلسفه
از بچههای کلاس سوم ادبیات، امتحان پایانی فلسفه و منطق گرفتم. در سوال سوم، دانشآموز فیلسوف ما میبایست با خودش شطرنج بازی کند! یعنی یکبار نقش دوست بذلهگویش را بازی کند و یکبار نقش خودش را! کلیدی ترین جملات در طول امتحان دربارۀ این سوال اینها بود:
👀 آقا! ما قانعش کردیم ولی این حرف تو گوشش نمیره!
👀 آقا! من از زبان این بذلهگو یک چیزی گفتم که خودم نمیتونم جوابشو بدم!
👀 آقا! من تا حالا اینقدر حس بیاعتمادی به چیزهایی که میدانم را نداشته ام! ... میدانم که نمی دانم (و خندهای از ته دل)
👀 آقا! این بذلهگو سریع قانع شد! اشکالی نداره؟ و جواب من: به شرطی که در پاسخ دادن مغالطه پهلوانپنبه نکرده باشی! و دوستت به اندازه خودت عاقل باشد! 💡
در پایان امتحان، خستگی ام در شد وقتی یکی از بچهها گفت: خیلی لذتبخش بود!
اصفهان؛ دبیرستان دخترانه فرزانگان؛ ۱۳۹۵
نویسنده: حامد صفاییپور
سوال سوم در قسمت بعدی...
@ertebatmoaserdini
#تفکر
#نوآوری_آموزشی
#مهارت_آموزی
#یادگیری
#توانمند_باشیم
#خلاقیت
#آموزش_فلسفه
.
📄 یک امتحان منطق و فلسفه
اما سوال سوم چه بود؟
🌨 یکی از همشاگردیهای بذلهگوی شما یک آجر ساده را به صورت مورب روی میز گذاشته است و ادعا میکند این یک اثر هنری است. شما میدانید که او واقعا چیزی از زیباییشناسی و سبکهای هنری و غیره نمیداند اما وانمود میکند که میداند و هماکنون با یکسری دلیلتراشیها در صدد است که این اثر قلابی را به اسم اثر هنری غالب کند.
پرسش ما از شما این است که با طرح چند سوال فلسفی درباره هنر از او، و نوشتن جوابهای احتمالی دوستتان، او را با جنبههای زیرین و ماهیت یک اثر هنری آشنا سازید و با این «پرسشگری سقراطی» نقشههای شوم او را برملا نمایید.
البته ممکن است در خلال این گفتوگو از استدلالهای همشاگردی قانع شوید و حتی به دایره طرفداران او بپیوندید.
در این حال نمره این سوال را میگیرید ولی واقعا برای شما و هنر این مرز و بوم متاسفیم! هرچند ممکن است ما نیز در این تاسف خوردن، برحق نباشیم!
آغاز گفتوگو چنین است:
🔵 شما: چرا فکر میکنی این یک اثر هنری است؟ چه ویژگی ای آن را از دیگر چیزها جدا میکند؟
🔴همکلاسی: من در اینجا یک آجر ساده را که میتواند نمادی از سرشت خاکی آدمی باشد بر روی میز گذاشتهام. آن هم با زاویه خمیده. فکر نمیکنید این مفهوم عمیقی در بردارد؟
🔵شما: آری، هر چیزی ممکن است از زاویهای نگاه عمیقی در برداشته باشد، اما فکر نمیکنی این برای بیان این ادعا که یک چیز اثر هنری است کافی نیست؟
🔴نه! زیبایی در چشم ماست! اگر چیزی را زیبا و هنرمندانه میبینیم آن چیز زیبا و هنرمندانه است.
🔵 شما: ....
این گفتوگو را تا چندین مکالمه دیگر ادامه بدهید.
اصفهان؛ دبیرستان دخترانه فرزانگان؛ ۱۳۹۵
نویسنده: حامد صفاییپور
@ertebatmoaserdini
#تفکر
#تفکر_نقادانه
#نوآوری_آموزشی
#مهارت_آموزی
#یادگیری
#توانمند_باشیم
#خلاقیت
#آموزش_فلسفه
.
هدایت شده از ارتباط موثر
🔷 تجربهای از یک مدرس موفق و خلاق
«تقلب» و یادگیری عمیق!
به قلم: دکتر حامد صفاییپور
تدریس را تمام کردم و مشغول جمعکردن کیفم شدم. چند دقیقهای به زنگ مانده بود. رو به کلاس گفتم: «بسیار خب! هفته آینده از این سه فصل امتحان میگیرم». صدای اعتراض بچهها بلند شد: آقا ما نمیرسیم!؛ به خدا همان روز امتحان داریم؛ سه فصل زیاده! و از این صحبتها. گفتم: «مطالب زیادهِ؟» پاسخ دادند: «بله خیلی». گفتم: «بسیار خُب، با خودتان تَقلُّب همراه بیاورید(!)». سکوت و لبخندی کلاس را گرفت؛ «واقعا آقا؟»؛ «بله! میتوانید نصف کاغذ آ-چهار تقلُّب همراهتان بیاورید». زنگ خورد. با نگاهی به چهرههای غافلگیرشده بچهها از کلاس خارج شدم.
هفته اینده با شوق دیدن تقلبهای بچهها به کلاس آمدم! وقتی وارد کلاس شدم گویی چند میناگر در حال کشیدن گُل و بوتههایی ظریف بر کاغذ اند؛ میکروفیلهایی تودرتو با نظمی هندسی و تماشایی. بچهها مثل جلسات ارائه دانشجویان معماری در آتلیههای هنری، کاغذهای تقلب یکدیگر را میدیدند. برخی تلاش کرده بودند همه کتاب را در این، به قول خودشان، «یُختهجا»، جا دهند و برخی هم برگۀ تقلب نهایی را پاکنویس کرده بودند و درختوارههای مفهومی ترسیم کرده بودند.
با شروع آزمون گفتم: «وقت آزمون یک ساعت است؛ نیم ساعت دوم میتوانید از تقلبها استفاده کنید». نیم ساعت گذشت. فرمان صادر شد. تقلبها را در آوردند. برخی همه پاسخها را نوشته بودند و از سر سیری به تقلبها نگاه میکردند. گاهی هم نگاهی به من! که ناسزای آبداری در آن نهفته بود.
پنج دقیقه پایانی گفتم میتوانید «تقلبهایتان را به دوستانتان تقلب بدهید». بامزه بود. بچهها تقلبها را جابهجا میکردند.
وقت تمام.
بچهها یکی یکی برگهها را تحویل میدادند و هنگام خروج از کلاس چیزی میگفتند:
💎«آقا اجازه! ما از تقلب استفاده نکردیم! خودمون بلد بودیم»
💎«آقا اجازه! ما اینقدر که برای نوشتن این تقلب وقت گذاشتیم روی کتاب وقت گذاشته بودیم تمام شده بود!»
💎«آقا اجازه! این سوالها را با تقلب که هیچی با خوردن کتاب را هم نمیشد جواب داد.
با بدجنسی تمام از درون میخندیدم.
ما معلمان باید کاری کنیم که بچهها با همان روشی که تقلب میکنند، درس بخوانند. تا به حال توجه کردهاید که تقلب، نیازمند چه سطحی از مهارتهای شناختی است؟ در تمرین ما، کم بودن جا، برای نوشتن تقلب، نیاز به ترسیم «نقشه مفهومی» را به وجود میآورد. دانشآموزان مجبورند مطالب را به صورت ساختارمند بفهمند. امتحان، پرسش کلاسی و همه بخشهای نظام آموزشی فرصتی برای یادگیری اند.
@ertebatmoaserdini
#نوآوری_آموزشی
#مهارت_آموزی
#یادگیری
#توانمند_باشیم
#خلاقیت
.