eitaa logo
ارتباط موثر
1.4هزار دنبال‌کننده
880 عکس
318 ویدیو
7 فایل
مسیری برای یادآوری و تداوم مطالعه و آموختن مهارت‌های توسعه فردی به خصوص مهارت‌های ارتباطی مربوط به دوره‌های ارتباط موثرِ حجة الاسلام مخدوم این‌کانال با هدف تامل و به کارگیری مهارت‌ها، در هفته به طور متوسط با سه مطلب کاربردی به روز رسانی می‌شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
یادآوری: دعای مجیر در بین دعاها از جایگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده و دعایى است که جبرئیل براى آن‏ حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند آورد. و کفعمى در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده، از جمله اینکه هر که این دعا را در «ایام البیض» [روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می‌شود، هرچند به عدد دانه‏‌هاى باران و برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد. و خواندن آن براى شفاى‏ بیمار و اداى دین و بی‌نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است. مفاتیح الجنان @ertebatmoaserdini
ای عزیز سفر کرده؛ اگر تو نبودی، این کوچه با کدام بهانه بیدار می‌شد، و این شب با کدام قصه می‌خوابید؟ … با ذکر صلوات و قرائت فاتحه، شهداء را به سفره معنوی ماه خدا مهمان کنیم. @ertebatmoaserdini
ارتباط موثر
❇️افزایش ظرفیت تاب آوردن در زندگی امیرالمومنین علیه السلام: لا يَعدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ ، و إن
"اگر مهارت های تاب آوری را بیاموزید" 💎به ارامش بیشتری دست پیدا می کنید. 💎خشم خود را مدیریت می کنید. 💎صبور تر خواهید شد. 💎با هر تلنگری بهم نمی ریزید. 💎پیرامونتان امن تر خواهد شد. 💎تصمیمات عاقلانه تری خواهید گرفت. 💎اعتماد دیگران را جلب خواهید کرد. 💎اتفاقات مثبت بیشتری را برای خود و دیگران رقم خواهید زد. 💎با خانواده و دوستان روابط بهتری را خواهید داشت. 💎زندگی تان شیرین تر خواهد شد. و... هنر اخلاقی انسان در واکنش سریع نیست؛ بلکه در واکنش های با تامل و دقت است. @ertebatmoaserdini
وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ سوره نجم/آیه ۳۹ هیچ راه حل سریعی برای رسیدن به موفقیت وجود ندارد. تنها راه رسیدن به موفقیت، سلسله کارهای غیر مهیج، غیر جذاب و گاهی نظم و انضباط سخت روزانه است. دارن هاردی(نویسنده مشهور کتاب های موفقیت) @ertebatmoaserdini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 کریم اهل بیت (ع) 🔻 رهبر انقلاب، آن كسانى كه از لحاظ امكانات مالى يك برجستگى‌اى دارند بايستى يك اوجى از ايثار نشان بدهند، امام مجتبى عليه‌السّلام یک مرتبه نصف اموالش و يكبار تمام اموالش را بخشید. «خرج من جميع ماله» توى روايت آمده، همه چيز را بخشید. ۶۶/۱۱/۲۷ 💻 @Khamenei_ir
آقای دکتر من گیر یه مشت آدم احمق افتادم. _چطور به این نتیجه رسیدی؟ _چون از صبح تا شب باید هر چیز ساده ای رو صد بار توضیح بدم، اما انگار کسی نمی فهمه. باز مجبور می شم تکرار کنم . _خب می تونی توضیح ندی. _آخه مطالبی که می گم خیلی مهمه. _خب شاید برای تو مهمه!؟ یا شاید تو با یه بار شنیدن متوجه نمی شی. _نه دکتر بزار از اول براتون بگم ... با خط کش خود دیگران را اندازه نگیرید. گل بوته های ارتباط، نیاز به رسیدگی و پرورش دارند. بدون رسیدگی انتظار نداشته باشیم فقط حرف خود را بزنیم و دیگران متوجه شوند. @ertebatmoaserdini
✳️یک داستان، چند تامل داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که در سال ۲۰۱۵ با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی بوده و ادامه دارد... ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم. بعدها پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود. نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌ رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت ؛اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدلی (شرایط من را درک)کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه آوردم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید: «اطلاعات بفرمائید» من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند» «مادرت خانه نیست؟» «هیچکس به جز من خانه نیست» «آیا خونریزی داری؟» «نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند» «آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟» «بله، می‌توانم» «پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار» بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ... مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد. یک‌روز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدلی و همدردی کرد. به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟» او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست» من کمی تسکین یافتم. یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند. یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد. «اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم. من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم. غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم. راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت. چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد. من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً». به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد. «اطلاعات بفرمائید» من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟» مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.» من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟» و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟» او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟» من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم. او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.» سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد. «اطلاعات بفرمائید» «می‌توانم با شارون صحبت کنم؟» «آیا دوستش هستید؟» «بله، دوست قدیمی» «متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او ۵ هفته پیش در گذشت» قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟» با تعجب گفتم «بله» «شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم» سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت: «نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را می‌فهمد» هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید. تقديم به همه‌ی آدم‌های تاثير گذار زندگی‌مان. @ertebatmoaserdini
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولای ما نمونه دیگر نداشته است... @ertebatmoaserdini
به قول جناب سعدی: ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی مولای مهربان ما باز هم زائرتان نیستم، از دور سلام يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا (برادران یوسف گفتند:) ای عزیز، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی‌قدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن... @ertebatmoaserdini