eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
200 دنبال‌کننده
1 عکس
33 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت اگر کوه، ولی دل نگران خواهد شد دل اگر سنگ، ولی چشم روان خواهد شد لحظه ای نیست مگر آنکه کمین خواهد کرد قامتی نیست مگر آنکه کمان خواهد شد سعی کن خوب بمانی که در این بد آباد گل گرفتار هیاهوی خزان خواهد شد به طمعکار بگو طعمه شدن آسان است به هوسباز بگو میل کسان خواهد شد چیست در عالم ممکن که نگیرد امکان ثابتی نیست که تغییر در آن خواهد شد دم فرو بند که خواجه به حقیقت فرمود؛ " چند گویی که چنین است و چنان خواهد شد "
چه کرده ای که چنین صورتت تماشایی ست مقابل تو هر آئینه غرق شیدایی ست به سیر تو همه ی کائنات در گردش به لطف تو همه ی ممکنات ابدایی ست اگر کسی نپسندت اسیر اهرمن است اگر که عاشق تو شد کسی؛ اهورایی ست شنیده ایم که عشاق را تحمل نیست چگونه است که وصل تو در شکیبایی ست چقدر مانده که ما لایق شما بشویم هزار سال گذشته ست این چه رسوایی ست https://eitaa.com/eshare
مانده ام در وسعت تاریک اقیانوس ها ۱۱ نور می خواهد دلم از چشمه ی فانوس ها سخت می کوبد میان سینه ام آوارگی مثل فریاد بلند ممتد ناقوس ها روزها در انتظار شب فقط جان می کنم شب پر است از تلخیِّ بی وقفه ی کابوس ها آنچنان تحت فشارم که حسادت می کنند پنجه های خون فشان سرخ اختاپوس ها کاش می خوابیدم و بعد از گذشت سال ها چشم هایم باز می شد عهد دقیانوس ها از رفیقان عزیزم راضیم هر چند که بارها و بارها صد تکه شد قاموس ها دوستان پر را نمی بینند اما پای را خوب می بینند در زیر دم طاووس ها «هر کسی از ظن خود شد یار من» پس وای من پیشگویی می کنند این نوستراداموس ها دردهایم را دوایی نیست جز مرگی سریع گفته اند این نکته را بسیار جالینوس ها باید از خاکستر خود ذره ای بخشش کنم تا بیفتد آتشی در خانه ی ققنوس ها https://eitaa.com/eshare
. دل می بری اما کجایش را نمی دانم تا... تا ندارد، انتهایش را نمی دانم لیلا تویی که قسمت ابن سلامی و مجنون منم که ماجرایش را نمی دانم هرچند قسمت نیست وصل عاشق و معشوق درگیرم و چون و چرایش را نمی دانم قربانی ام. یک روز حتما کشته خواهم شد دیگر عروسی و عزایش را نمی دانم من؛ ناخدای کشتی درگیر طوفانم که قصد و منظور خدایش را نمی دانم یا غرق خواهم شد در این گرداب بی پایان یا... یا ندارد ! یا که یایش را نمی دانم https://eitaa.com/eshare
دل را به دست کوچه ی بن بست داده ام دل را به دست هر که که بشکست داده ام با دست های خسته ی از نارفیق ها با هر که روبرو شده ام دست داده ام هر کس که هرچه خواست نگفتم نمی شود بیش از هر آنچه خواست به پیوست داده ام با اینکه خود خراب و خمار و دمق شدم هی جام پر شراب به هر مست داده ام حالا که بر گذشته ی خود می کنم نگاه این عمر را به سادگی از دست داده ام https://eitaa.com/eshare
می تراشم پایه های چوب دار خویش را تا که بردارم مگر از دوش بار خویش را هر که می بینم به ترفندی گرفتار آمده ست مسخ جادو داده از کف اختیار خویش را چیست دنیا؟ آب بینی بز بی ارزشی آی دنیا خوب بشناس اعتبار خویش را کاش آدم روز اول خودکشی می کرد نه_ اینکه دنیا را بگردد بلکه یار خویش را... ماندن اینجا محض فرمان بردن و جان دادن است ورنه مشتاقان پایانیم کار خویش را https://eitaa.com/eshare
قفس.زاده ام، آسمانم بده برای پریدن امانم بده گرفتار تاریکی مطلقم کمی روشنایی نشانم بده بیابان و من؛ یوسف و گرگ و چاه عزیزم کن و کاروانم بده اگر لایق رحمتت نیستم طنابم بده، ریسمانم بده به رسم همین روزگار سگی محبت کن و استخوانم بده ته شیشه ی هستی ام را بنوش فقط قبل مصرف تکانم بده https://eitaa.com/eshare
دست بردار از این لحن خطاب آلوده که نشد لطف فراوان به عتاب آلوده به توان من بیچاره نگاهی بنداز چیست تکلیف من مست خراب آلوده پیش تو شیوه ی مرسوم حساب ما نیست قول لایحتسبت نیست حساب آلوده ما کجا شرب حمیم و گل زقوم کجا ما کجا این همه آیات عذاب آلوده لا تواخذ که نسینا و خطانا ماییم لطف کن بر سر این قوم به خواب آلوده کوزه گر ! کوزه نفهمید چه پر شد در او آب نایاب شد و شد به شراب آلوده جرم کوتاهی ما بود و توانایی ما که شدیم این همه با لفت و لعاب آلوده طاقتی نیست ییا بگذر و بگذار و برو دست بردار از این لحن خطاب آلوده https://eitaa.com/eshare
حکایت من و دل مبهم است می دانی؟ تمام قصه ی من ماتم است می دانی؟ اگر بگویمش از سنگ ناله برخیزد و این مثل که زدم هم کم است می دانی؟! نشسته ام به تماشای باغ قالی ها سرم به روی دو زانو خم است می دانی؟ چراغ پنجره ها مدتی است خاموش است هوا برای تنفس کم است می دانی؟ غروب می شود و شب ز راه می آید دوباره نوبت غم در غم است می دانی؟ چگونه با چه زبانی چگونه شرح دهم؟ که حال روحی من درهم است می دانی؟ مگیر خرده که جز درد بر زبانم نیست گلایه کار بنی آدم است می دانی؟ زبان شکوه ندارم ولی گرفته دلم چه چیز زخم مرا مرهم است می دانی؟ پ.ن؛ از قدیم ها‌.... https://eitaa.com/eshare
می نویسم دل که تا اهل دلی پیدا کنم می نویسم عشق شاید محفلی پیدا کتم چون کویر خشک رو بر آسمان دارم که تا قطره ای باران برای حاصلی پیدا کنم خاک پاک است و من ناپاک می گردم که تا کیمیا را در میان محملی پیدا کنم خودستایی مایه ی شرمندگی من شده خود شکستم بلکه خویش قابلی پیدا کنم چون سگی با معرفت دم می تکانم پیش دوست بلکه در نزدش مقام و منزلی پیدا کنم https://eitaa.com/eshare
می خواستی به رخ بکشی اقتدار را دادی به جبر دست بشر اختیار را گفتی برو ببین بشنو عشق و حال کن کور و کر و چلاق نمودی سوار را گیرم که سبز، خرم، گیرم که با صفا پاییز برگ ریز چرا هر بهار را ... این رسم کیست دلبری و دل شکستگی ای بر ... (سه نقطه چین) پدر هر چه یار را قصدت چه بود زجرکشی یا ستمگری ای ناکشیده هیچ شبی انتظار را از کره گیش این خر ما دم نداشت پس معذور دار از سر ما افتخار را صیاد چیره دست ! به دامت سری بزن مظلوم و بی دفاع گرفتی شکار را بالا نشسته ای و خودت را گرفته ای پایین بیا عوض بکن این طرز کار را پایین بیا به داد دل خستگان برس از دست ما نجات بده روزگار را !!! ما را ببخش اگر به قضاوت نشسته ایم ما را ببخش زود بلیط قطار را... https://eitaa.com/eshare
بی خیال غزل بیا برویم سمت ادراک ناکجا برویم باید از بیخودی رها باشیم باید از خود، خود فنا برویم مرگ حق است پس بگیریمش! دسته جمعی، جدا جدا برویم کفش غفلت چقدر پاپوش است! کاش می شد برهنه پا برویم کاش از این جهنم سوزان سوی رضوان دلگشا برویم اشهدُ لا اله الا الله _ _ را بگوییم و بی خطا برویم کاش قربانِ خوانِ حق بشویم! مثلاٌ از علیرضا ... برویم! https://eitaa.com/eshare