eitaa logo
💝💖زمزمه عشق💖💝
65 دنبال‌کننده
984 عکس
432 ویدیو
38 فایل
کپی با ذکر صلوات برای ظهور مهدی فاطمه ___________°•°~♡~°•°__________ ارتباط با ادمین جهت پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/fm7sm7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ تاریک🌚است؟ یا من سیاه می بینم😵؟ من گم شده🗺 ام ؟ یا ترا گم کرده ام ؟ راه🛣 کجاست ؟ بیراهه 🛤کدام است؟  خورشید☀️کجاست ؟ پنهان است یا چشم من از این لطف پنهان شده است ؟ ...😔 نشان بده به 😶من نشانه✨هایی که نشان📺 می دهند نشان ترا ... "الهم عجل لولیک الفرج" @eshgh1313
♥️ 💠چـشـم آلـوده کـجـا ، دیـدن دلــ❣ـــدار کـجـا ❓ 💠دل سـرگـشـتـهـ کـجـا ، وصـف رخ یـار کـجـا ❓ 💠قـصـه عـشـق💚مـن و زلـف تـو دیـدن دارد 💠نـرگـس💐مـسـت کجا، هـمـدمـی خـار کـجـا❓ 💢شاید حقیقت چنین است که:حضرت ظاهرند و ما غائبیم از حقیقت خودمان، پس: تعجیل در فرج خودمان صلوات❕❕❕ 🌿💐 @eshgh1313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕ میگی آقا دعا کن امام زمان بیاد... میگه دعا کنم امام زمان بیاد منو گردن بزنه؟؟ چرا تو رو گردن بزنه؟؟ او میاد دستی به سر خسته ی ما بکشه... او میاد مرهمی بر دل ما بزاره... او میاد به ما خسته نباشید بگه... او میاد بگه من نبودم، منو ندیده بودید ولی با این حال به من معتقد بودید و برام دعا کردید... پدری که از سفر برمیگرده برا بچه هاش سوغاتی میاره... شما فرض کنید پدری ۱۰ - ۱۵ سال زندان بوده و تو این مدت که نبوده بچه اش کمی بد بار اومده... پدر که آزاد بشه از راه بیاد یه دونه میزنه زیر گوش بچه اش؟؟؟ نه! میاد بچه ش رو بغل میکنه😭😍 و میگه بابا جان میدونم من نبودم تو اینجوری بار اومدی ولی الان خودم بالا سرت هستم... براش دعا کنیم که بیاد... + برگرفته از قسمتی از سخنرانی استاد معاونیان اللهم عجل فرج صاحبنا💔 @eshgh1313
دعا کنیم پدرمون،صاحبمون بیاد تا دیگه یتیم نباشیم
✨﷽✨ ✅راستی چقدر بخدا بدهکاریم؟!؟! ✍بعد از اینکه یک مرد 93 ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم" سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد. این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...» ‌‌‌‌‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @eshgh1313
هدایت شده از استیکر ایتا
✔ ️ایتاپلاس+ به نسخه جدید v7.1 آپدیت شد .apk
24.15M
📎 ایتـا پـــلاس+ متفاوت v7.1 منتشر شد. 🎀 1⃣ نسخه جدید ایتاگرام با نام و لوگو و آیکون جدید 2⃣ ایموجی های اندروید 10 اضافه شد + ایموجی های متنوع سفارشی جدید پیام رسان ها صدا و سیما و اپراتورها هم به نسخه جدید ایتا پلاس+ اضافه شدند. 3⃣ (✪ مدیریت گروه ) در عنوان گفتگو جهت مجزا بودن بهتر از کاربران معمولی اضافه شدند 4⃣ بهبود نمایش بازدید کاربران و کاربران آنلاین اخرین بازدید کاربران بروز شد 5⃣ نوار نوشتن پیام جدید و منوی کناری50% شیشه ای شد 6⃣ حباب گفتگوها و کانال ها 50% شیشه‌ای شدند 7⃣ پنجره ایموجی ها بهبود یافت 8⃣ فونت زیبا نویس اضافه شد +(روی متن قبل از از ارسال پیام کلیک طولانی گزینه‌های بیشتر انتخاب فونت نستعلیق) 9⃣ بهبود صفحه تنظیمات تصویر قبل از ارسال به ایتا از فایلهای ضمیمه 🔟 بهبود منوی کاربری 1⃣1⃣ بهبود رابط کاربری 2⃣1⃣ خوانا تر شدن پیام سنجاق شده 3⃣1⃣ بروز شده به نسخه 4.2 ایتا 🔘 از ایتاپلاس+ لذت ببرید. •┈┈••✾•🌟•✾••┈┈• +_نسخه_بهبود_یافته_ایتا 🆑 @Eita_Plus 🆑 @Sticker_Eitaa1 🆑 @Sticker_Eitaa2 🆑 @Sticker_Eitaa3
😁 🔴منو به زور جبهه آوردن😅 🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومتر‌ها به گوش ما رسیده بود. بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر می‌کرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم.😄 راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂 می‌دانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است.😸 🔶شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید😼 نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «بله» را گفتیم.😸 طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم و به سوالات او پاسخ می‌دهیم.😁 از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄 🔶پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁🙈😂 🔶نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما عاجزانه می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁🙈😂 🔶خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد.😄 🔶«مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😁🙈😂 🔶خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد. چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😻😁🙈😂 🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید. تو خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»😁🙈😂❤️ 🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت.😂 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @eshgh1313
Part06_کتاب سه دقیقه در قیامت.mp3
20.84M
کتاب صوتی 📗 "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" قسمت6⃣ @eshgh1313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولی جان مادرهای مفقودالاثرها العجل😔 💚 @eshgh1313
[ درد آشنا ].mp3
2.34M
دلبر دلش گرفته😭 دلدار گریه کرده😭 عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده 😭 در کسوت گدایی حرفی بلد نبودیم سایل همیشه جای اصرار گریه کرده 😭 حاجت گرفته کودک هر بار گریه کرده @eshgh1313
🥀🍃 🍃 خیلی قشنگه بخونیدش 👇✨ 🌹 " شهید چمران و لات مشهدی که شهید شد" رضا سگه ... یه لات بود تو مشهد ...😏 هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع ... بود ...😵 یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن ...👊🥗🍛 دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه ... 👀 آرم ماشین : " ستاد جنگهای نا منظم" راننده، شهید چمران ...🙃 شهید چمران از ماشین پیاده شد🚶🏻‍♂ و دست اونو گرفت : " فکر کردی خیلی مردی ؟! "😏 - بروبچه ها اینجور میگن !!😎😏 - اگه مردی بیا بریم جبهه ..................😎💪🏻 به غیرتش بر خورد😑 ... راضی شد 👌.... بردش جبهه ......🤝 شهید چمران تو اتاق نشسته بود ...😌 یه دفعه دید که صدای دعوا میاد ! ... 🙄 با دست بند، رضارو آوردن تو اتاق ... رضارو انداختنش رو زمین😳 .... : " این کیه آوردید جبهه ؟! ....... "😤😡 رضا شروع کرد به فحش دادن ...چه فحشای رکیکی... 🤬 اما چمران مشغول نوشتن بود.........😌🖋 دید که شهید چمران توجه نمیکنه ....😐 یه دفه داد زد : " کچل با توام ...!!!! "😒😤 یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد :😊 " بله عزیزم ! چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ "🙂✨ قضیه این بود.... 😬 آقا رضا داشت میرفت بیرون .... 🚶🏻‍♂ بره سیگار بگیره و برگرده🚬 ... با دژبان دعواش شده بود ....👊 شهید چمران : " آقا رضا چی میکشی ؟!!☺️ .... برید براش بخرید و بیارید ...! "👌 شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو سنگر ... آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !!😓 شهید چمران : چرا ؟!😅 آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده ...😣 تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ...😞❤️ شهید چمران : اشتباه فکر می کنی ...!😉 یکی اون بالاست،😇 هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمیکنه، ✋🏻 بلکه با خوبی بهم جواب میده 🌸... هی آبرو بهم میده ...✨ تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی بهت خوبی می کرده ...! 💫🌈 گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم ... یکم مثل اون شم ...!😇 آقا رضا جا خورد ....... تلنگر خورد به شحصیت معنویش...... 😉😇 رفت تو سنگر نشست ...آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمیرفت زار زار گریه می کرد ...😭عجب! 🧐 یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟😇🧐❤️ اذان شد .....✨ آقا رضا اولین نماز عمرش بود ......📿 رفت وضو گرفت ...😌 سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود .......😭 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ...... 😱💣 صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد ...🍂🥀 آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد .... 🌹 فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش ....👌⏰ توبه واقعی و یه نماز واقعی ............😇😍 👌✨ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
✨﷽✨ پس از آن که ابن ملجم ملعون بر فرق آقا امیرالمومنین علیه السلام ضربت شمشیر زد، حضرت دستور دادند او را حاضر کنند و بعد از او سوال کردند. آیا من امام بدی برای شما بودم؟من می‌خواستم روح تو را زنده کنم و تو مرا کُشتی؟! انسان از بی‌معرفتی مردم آن زمان جگرش میسوزد که از بین امام شان، آن حجت خدا، آن خلیفة الله، آن عقل کل که مظهر تمام خوبی‌ها بودند و آن معاویه ای که مظهر جهل و نادانی بود، معاویه ملعون را انتخاب کردند. مثل ما شیعیان که هزار و صد و اندی سال است که بین حاکمیت خواسته‌های نفسمان و حکومت امام زمانمان، هوای نفسمان را انتخاب کرده‌ایم و آن حضرت را کنار گذاشته‌ایم. 📣شاید هر روز امام زمان ما از ما این سوال را بپرسد که آیا من امام بدی برای شما هستم؟ من می‌خواهم روح شما را زنده کنم و شما را به سعادت ابدی برسانم، چرا سراغ من نمی‌آیید؟ ❣اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج❣ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @eshgh1313
🍃🌹 راه حل سه گرفتاری در خانه امام صادق عليه السلام : (( اَ لْبَيْتُ الَّذى لايُقْرَاُ فيهِ الْقُرآنُ وَ لايُذْكَرُ اللّه ُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّياطينِ)) امام صادق عليه السلام : 🌸🍃خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: 1-بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند) 2-فرشتگان آن را ترك مى كنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) 3- شياطين در آن حضور مى يابند.(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است ) خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند. 📚كافى، ج 2، ص 499، ح 1. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @eshgh1313
⚠️تلنگر⚠️ ✅یک نفر باید داوطلب می شد که روی سیم خاردار دراز بکشد تابقیه ازروی آن عبور کنند😳 یک جوان فورا باشکم روی سیم خاردار خوابید 🖤 همه رد شدند جز یک پیرمرد❗️ گفتند :بیا گفت: نه شمابرید❕ من بایدوایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش😭😭 مادرش منتظره😔 کاش بفهمیم که آرامش امروزمان را مدیون چه کسانی هستیم 😔 شادی روح شهدا صلوات🌷 ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @eshgh1313 ╚══════. ♡♡♡.═╝
حاج قاسم اثبات کرد خطاست که می‌گویند: از دل برود هر آنکه از دیده برفت. @eshgh1313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️♥️ قسمت - تو چطور مي‌توني چنين چيزهايي رو قبول كني؟ از كجا معلومه كه درست باشن؟ سميه دلخور شد، به تندي گفت: - براي چي قبول نكنم؟! اينها روايات درست و صحيحي هستن كه تا حالا هيچ عالمي اونها رو رد نكرده! راحله باز هم با همان حالت استيصال و در ماندگي قبلي اش گفت: - اما آخه قبول كردنش مشكله! من هر كاري مي‌كنم نمي توانم اين حرفها رو به خودم بقبولانم! - خُب براي اينكه منطقي با اين مسئله برخورد نمي كنيم! مگه خود مردها استعدادها وتواناي هاشون با همديگه يكسانه؟ خب هركسي توانايي و استعدادش با اون يكي فرق داره. الان ميان جمع خودمون، آيا استعدادهامون يه جور ويه اندازه است؟ ميان مردها هم كسي هست كه به اندازه علامه طباطبايي و بوعلي سينا استعداد داره، وبعضي افراد هم بيشتر از پنج كلاس نمي تونن درس بخونن. خب آيا ميشه هركسي اعتراض كنه كه چرا مثل كسي كه از او بالاتره، نيست؟ راحله گفت: - اينها به هم چه ربطي داره؟ سميه گفت: - خُب، اولا" چون همه مون از حالت عَدَم بوجود اومديم، حق هيچ اعتراضي به خالقمون نداريم! ثانيا" چون چنين تفاوت‌ها و تنوع‌هايي لازمه نظام خلقت وعين عدالته، طبيعتا" خداوند هم از هركسي به اندازه استعداد وتوانايي اش توقع داره! پس اين ماييم كه بيش از اندازه از خودمون توقع داريم و زياده خواهي ميكنيم. پس مابايد كاملا" به اين وضعيتي كه داريم، راضي باشيم و به قول قديمي‌ها ناشكري نكنيم. مسلما" لطف خدا شامل ماهم شده است. سميه كه ساكت شد، همه جاساكت شد. راحله خودش را با مجله اش مشغول كرده بود. فهيمه هم وانمود مي‌كرد كه بيرون راتماشا مي‌كند. سميه سرش راپايين انداخته بود، انگار داشت ناخن هايش رانگاه مي‌كرد. عاطفه از زير چشم، راحله و فهيمه را تماشا مي‌كرد و پوزخند مي‌زد. ثريا هم خودش را به خواب زده بود. انگار همه بچه‌ها به ضعيف تر بودنشان راضي شده بودند. راحله نگاهي به بچه‌ها كرد و نگاهي به مجله اش. وقتي كه صحبت كرد، حرفهايش آرام تراز قبل بود: -البته به نظر منم صحبتهاي سميه خانم درسته. هرچند مطمئنم شواهدي توي احاديث و روايات يا آيه‌هايي از قرآن هست كه برعكس مضمونيه كه سميه گفت. اما مي‌خوام بگم اصلا" فرض كنيم كه واقعا" بعضي شواهد از آيات و احاديث نبوي وائمه دلالت براين داشته باشند كه بايد بعضي محدوديت‌ها روكه در عالم خلقت در وجود زنها قرارداده شده، قبول كرد. ولي بازهم من به ضروريات زمان تكيه مي‌كنم. عاطفه سرش را به نشانه تاسف تكان داد: - خير! مرغ راحله يه پاداره! راحله كوتاه نمي آد. راحله گفت: - بحث كوتاه اومدن نيست. مي‌دونين كه ما دودسته احكام داريم: احكام اوليه و ثانويه. احكام اوليه هميشه و براي همه زمان‌ها ثابت هستن. ولي، احكام ثانويه با توجه به عامل زمان تغيير مي‌كنن يا وضع مي‌شن. قبول داريم كه در زمان صدر اسلام هم پيامبر وائمه محدوديت ‌هايي براي زنها قايل مي‌شدن. مثلا" اينكه هيچ وقت زن نمي تونست حاكم يا قاضي بشه! مي‌دونين كه طبيعي هم بود، چون در اون زمان حاكم و قاضي بايد با تكيه بر دانسته‌هاي خودش حكم مي‌كرد و چون زنها هم محدود بودند وسواد ودانش وذكاوت كمتري داشتند، پس زنها نمي تونستند به چنين مناصبي دست پيدا كنن. اما امروز.... راحله كمي مكث كرد، شايد خودش هم هنوز مردد بود. عاطفه مهلت نداد: - اما امروز چي؟ امروز با اون روزها چه فرقي كرده؟ زنها مرد شدن؟ عوض راحله، فهيمه جواب داد: ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ @eshgh1313