eitaa logo
💝💖زمزمه عشق💖💝
65 دنبال‌کننده
984 عکس
432 ویدیو
38 فایل
کپی با ذکر صلوات برای ظهور مهدی فاطمه ___________°•°~♡~°•°__________ ارتباط با ادمین جهت پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/fm7sm7
مشاهده در ایتا
دانلود
😁 🔴منو به زور جبهه آوردن😅 🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومتر‌ها به گوش ما رسیده بود. بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر می‌کرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم.😄 راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂 می‌دانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است.😸 🔶شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید😼 نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «بله» را گفتیم.😸 طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم و به سوالات او پاسخ می‌دهیم.😁 از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄 🔶پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁🙈😂 🔶نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما عاجزانه می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁🙈😂 🔶خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد.😄 🔶«مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😁🙈😂 🔶خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد. چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😻😁🙈😂 🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید. تو خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»😁🙈😂❤️ 🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت.😂 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @eshgh1313
Part06_کتاب سه دقیقه در قیامت.mp3
20.84M
کتاب صوتی 📗 "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" قسمت6⃣ @eshgh1313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولی جان مادرهای مفقودالاثرها العجل😔 💚 @eshgh1313
[ درد آشنا ].mp3
2.34M
دلبر دلش گرفته😭 دلدار گریه کرده😭 عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده 😭 در کسوت گدایی حرفی بلد نبودیم سایل همیشه جای اصرار گریه کرده 😭 حاجت گرفته کودک هر بار گریه کرده @eshgh1313
🥀🍃 🍃 خیلی قشنگه بخونیدش 👇✨ 🌹 " شهید چمران و لات مشهدی که شهید شد" رضا سگه ... یه لات بود تو مشهد ...😏 هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع ... بود ...😵 یه روز داشت میرفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن ...👊🥗🍛 دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه ... 👀 آرم ماشین : " ستاد جنگهای نا منظم" راننده، شهید چمران ...🙃 شهید چمران از ماشین پیاده شد🚶🏻‍♂ و دست اونو گرفت : " فکر کردی خیلی مردی ؟! "😏 - بروبچه ها اینجور میگن !!😎😏 - اگه مردی بیا بریم جبهه ..................😎💪🏻 به غیرتش بر خورد😑 ... راضی شد 👌.... بردش جبهه ......🤝 شهید چمران تو اتاق نشسته بود ...😌 یه دفعه دید که صدای دعوا میاد ! ... 🙄 با دست بند، رضارو آوردن تو اتاق ... رضارو انداختنش رو زمین😳 .... : " این کیه آوردید جبهه ؟! ....... "😤😡 رضا شروع کرد به فحش دادن ...چه فحشای رکیکی... 🤬 اما چمران مشغول نوشتن بود.........😌🖋 دید که شهید چمران توجه نمیکنه ....😐 یه دفه داد زد : " کچل با توام ...!!!! "😒😤 یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد :😊 " بله عزیزم ! چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ "🙂✨ قضیه این بود.... 😬 آقا رضا داشت میرفت بیرون .... 🚶🏻‍♂ بره سیگار بگیره و برگرده🚬 ... با دژبان دعواش شده بود ....👊 شهید چمران : " آقا رضا چی میکشی ؟!!☺️ .... برید براش بخرید و بیارید ...! "👌 شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو سنگر ... آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !!😓 شهید چمران : چرا ؟!😅 آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده ...😣 تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه ...😞❤️ شهید چمران : اشتباه فکر می کنی ...!😉 یکی اون بالاست،😇 هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمیکنه، ✋🏻 بلکه با خوبی بهم جواب میده 🌸... هی آبرو بهم میده ...✨ تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی بهت خوبی می کرده ...! 💫🌈 گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم ... یکم مثل اون شم ...!😇 آقا رضا جا خورد ....... تلنگر خورد به شحصیت معنویش...... 😉😇 رفت تو سنگر نشست ...آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمیرفت زار زار گریه می کرد ...😭عجب! 🧐 یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟😇🧐❤️ اذان شد .....✨ آقا رضا اولین نماز عمرش بود ......📿 رفت وضو گرفت ...😌 سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود .......😭 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ...... 😱💣 صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد ...🍂🥀 آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد .... 🌹 فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش ....👌⏰ توبه واقعی و یه نماز واقعی ............😇😍 👌✨ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
✨﷽✨ پس از آن که ابن ملجم ملعون بر فرق آقا امیرالمومنین علیه السلام ضربت شمشیر زد، حضرت دستور دادند او را حاضر کنند و بعد از او سوال کردند. آیا من امام بدی برای شما بودم؟من می‌خواستم روح تو را زنده کنم و تو مرا کُشتی؟! انسان از بی‌معرفتی مردم آن زمان جگرش میسوزد که از بین امام شان، آن حجت خدا، آن خلیفة الله، آن عقل کل که مظهر تمام خوبی‌ها بودند و آن معاویه ای که مظهر جهل و نادانی بود، معاویه ملعون را انتخاب کردند. مثل ما شیعیان که هزار و صد و اندی سال است که بین حاکمیت خواسته‌های نفسمان و حکومت امام زمانمان، هوای نفسمان را انتخاب کرده‌ایم و آن حضرت را کنار گذاشته‌ایم. 📣شاید هر روز امام زمان ما از ما این سوال را بپرسد که آیا من امام بدی برای شما هستم؟ من می‌خواهم روح شما را زنده کنم و شما را به سعادت ابدی برسانم، چرا سراغ من نمی‌آیید؟ ❣اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج❣ ↶【به ما بپیوندید 】↷ _________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @eshgh1313
🍃🌹 راه حل سه گرفتاری در خانه امام صادق عليه السلام : (( اَ لْبَيْتُ الَّذى لايُقْرَاُ فيهِ الْقُرآنُ وَ لايُذْكَرُ اللّه ُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّياطينِ)) امام صادق عليه السلام : 🌸🍃خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: 1-بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند) 2-فرشتگان آن را ترك مى كنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) 3- شياطين در آن حضور مى يابند.(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است ) خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند. 📚كافى، ج 2، ص 499، ح 1. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @eshgh1313
⚠️تلنگر⚠️ ✅یک نفر باید داوطلب می شد که روی سیم خاردار دراز بکشد تابقیه ازروی آن عبور کنند😳 یک جوان فورا باشکم روی سیم خاردار خوابید 🖤 همه رد شدند جز یک پیرمرد❗️ گفتند :بیا گفت: نه شمابرید❕ من بایدوایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش😭😭 مادرش منتظره😔 کاش بفهمیم که آرامش امروزمان را مدیون چه کسانی هستیم 😔 شادی روح شهدا صلوات🌷 ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @eshgh1313 ╚══════. ♡♡♡.═╝