eitaa logo
💝💖زمزمه عشق💖💝
64 دنبال‌کننده
984 عکس
432 ویدیو
38 فایل
کپی با ذکر صلوات برای ظهور مهدی فاطمه ___________°•°~♡~°•°__________ ارتباط با ادمین جهت پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/fm7sm7
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دل غم مونده یه ماتم مونده یه چند شب دیگه تا به 🏴 مونده 🌹🌹🌹🌹🌹 @eshgh1313
ڪارڪردݩ‌تۅمملڪت‌👏 امام‌زمان‌عشقـــــه😍 ❤️ ❤️ ❤️ @eshgh1313
- 💔🥀 دشمن دون مست جنون اسـت کرب و بلا دریای خون اسـت دریک طرف جسم شهیدان دریک طرف اطفال عطشان دریک طرف اشک یتیمان دریک طرف شاه شهیدان دریک طرف لشکر عدوان دریک طرف ماه مدینه 💔 🏴
. 🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. . 🍃حسرت هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. . 🍃عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. . 🍃دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. . 🍃مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . . 🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند. . 🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ . مزار : بهشت رضوان . @eshgh1313
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴تشرف خدمت امام علیه السلام🌴 🍁چند نفر از حسینی در اطراف اصفهان زندگی می‌کنند که همگی عالم و روضه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوان حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام هستند. براى پدر آن‌ها حدود سال پیش، تشرفی خدمت امام علیه‌السلام اتفاق افتاده بود. پدر آن‌ها دهه اول برای روضه‌خوانی به یکی از روستاهای اطراف می‌رود. در آن زمان، سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت می‌رفت. وقتی سوار مرکب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یکى از اهالى روستا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «آقا سید! در مسیر، درنده هست. اگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «تنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی می‌کند، احساس می‌کند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت می‌کند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند». بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم». 🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر می‌کرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز اسب بر جسد مطهر حضرت علیه‌السلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، این‌چنین خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام». آن آقا فرمودند: «اسب‌ها بر بدن مطهر حضرت علیه‌السلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسب‌ها بر بدن مطهر رفتند». بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت علیه‌السلام  رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند». 🍁ایشان می‌گوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز حضرت سید الشهداء علیه‌السلام اراده کردند هر چه دارند براى بدهند؛ حتّى خود را، و خود حضرت علیه‌السلام دادند که اسب‌ها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام  این بود که آثار، بماند و مردم به این وسیله ببرند و به خدا شوند».😭😭😭 آن آقا که پشت سر بود فرمود: « است». آقا سید مصطفی می‌گوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى غیر از همین مسیرى که من آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریه‌های زیادی می‌کردند و بر سر خود می‌زدند. منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵ @eshgh1313
‏عاشورا؛ فریاد بلند تاریخ است که باید نسل به نسل به گوش همگان برسد.. تا حسینی دیگر به مسلخ شهادت نرود. @dokhtaranebahejabb