eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
814 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
_گفٺچے‌‌همیشھ‌کنار‌اتاقتھ!؟ +رختخواب ×جانماز فرق‌ادم‌باهم‌به‌همینھ‌‌:)))! EHGHE FOUR HARFE
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
ذڪر روز چـهـار شـنـبـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
اگر‌ترک‌کردن‌کانال انقدرکار‌جذابیه‌بگیدماهم‌تر‌ک‌کنیم😐🚶🏻‍♂
زکودکے‌یاد‌گرفتم‌عشق‌شهادتو")! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شڔوع پارٺ گذارۍ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_سی_و_هشتم #خانومہ_شیطونہ_من با خجالت سرمو
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ با تعجب گفتم: اینجا چه خبره داداش؟ بابک: هیچ خواهری چون همه شبیه هم بودیم محمدرضا گفت منو نمیشناسی ماهم شرط گذاشتیم من: اهان بابک: خب بچه ها بریم همگی از خونه اومدیم بیرون و سوار دوتا ماشین پارس مشکی شدیم بابک پشت فرمون و من کنار دستش و دوتا از پسرا هم پشت چهار نفر هم تو اون یکی ماشین سوار شدن لپ تاپم و روشن کردم و موقعیت دختره و گفتم که بابک با بیسیم به اقا محمدرضا هم گفت و سرعتش و بیشتر کرد وقتی به خونه مورد نظر نزدیک شدیم یه کوچه اونور تر ماشینا و پارک کردیم و پیاده شدیم من: خب این خونه همه جاش دوربین داره ... و سه محافظ بیرون و چهارتا هم داخل ... من همه دوربین هارو هک کردم اما... اقا محمدرضا: اما..؟ من: اون اتاق دوربین نداشت یکی از پسرا:یعنی چی؟ من: نمیدونم🤷‍♀ بابک: خب باران و محمد رضا اینجا بمونن بقیه با من بیان اقامحمدرضا: یعنی چی .. من میرم تو بمون بابک: لج نکن محمد اقامحمدرضا: نشکووون اسمووو بابک: اه باشه بابا ما رفتیم ... باران چیزی شد از طریق بیسیم تو گوشمون بهمون بگو من: باش ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_سی_و_نهم #خانومہ_شیطونہ_من با تعجب گفتم: ا
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ وقتی بابک و بقیه رفتن اقا محمدرضا گفت : بیاید سوار شید من: باش در جلو و باز کردم و نشستم که اقامحمدرضا هم در راننده و باز کرد و نشست سریع لپ تاپم و باز کردم و از طریق دوربین ها حواسم به بابک اینا بود بچه ها از دیوار پریدن داخل که همون لحظه دوتا از محافظ و دیدم که داشتن به سمت بابک اینا میرفتن سریع از طریق بیسیم گفتم: بابک بابک: جانم من:‌ سریع از اونجا دور بشید و برید سمت اون اتاقت زود باشید دوتا از محافظا دارن میان اون طرف بابک: باش وقتی محافظا رفتن به بابک اینا راه ورود به خونه و گفتم قرار شد بقیه مواظب اطراف باشن بابک بره تو اون اتاق و ببین تا چیه چرا دوربین نداره همون لحظه یه فکری به ذهنم رسید سریع دوربین اپارتمان روبه رویی که اتاقش روبه رو پنجره این اتاق بود و هک کردم و از طریق اون داخل اتاق و نگاه کردم با چیزی که تو اتاق دیدم چشمام گرد شد یاااااا خدا با عجله گفتم: بابک بااااااابک بابک: جانم خواهری من: بابک زود از خونه بیاید بیرون زووووود بابک: چرا ؟ من: خواهش میکنم بیاید بیرون میگم بهتون فقط زود باشیدددد بابک: باشه باشه از ترس رنگم پریده بود اقا محمدرضا گفت: چی شده چرا گفتی بیان بیرون همون لحظه بابک و بقیه از خونه اومدن بیرون گفتم: زوووود ماشین و روشن کنید ماشین و روشن کرد و زود بچه ها سوار شدن و تو بیسیم گفتم: اقا حامد با تمام سرعت از اینجا دور شدید یکم که دور شدیم بابک گفت: چرا اینجوری میکنی باران چی شده چرا گفتی بیایم بیرون من: چوووون بقیه حرفم با صدای انفجار نصفه موند ناشناس رمان👇 https://harfeto.timefriend.net/16440569257524 ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️
وقٺےدلٺنگ‌میشوۍ‌آغوشش‌رامیخواهے‌ فقط‌و‌هیچ‌چیز‌هم‌نمیتواند‌جاۍ‌اورا‌پر‌ ڪند •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
💙!“••• • گل‌نرگس‌نڪندمِھرزمـٰابردار؎ داغ‌دیداررخت‌بردلمـٰان‌بگذار؎...シ!‌ . ⇜ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
... عکاس‌خنده‌هاے‌توباشم‌آقا‌جان:)))! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•