◇ حرفِ حساب
✿ زن فرعون تصمیم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصمیمی برای عوض شدن نداشت...!
اولی همسر یک طغیانگر بود
و دومی پسر یک پیامبر...!!!
❗️ برای عوض شدن هیچ بهانه ای قابل قبول نیست این خودت هستی که تصمیم می گیری تا عوض شوی...
بعضی از چیزها دیر که شد،
بیفایده هستند
مانند بوسیدن پیشانی یک مرده
#خود_سازی
Eshghe4harfe
سمت چپِ صورتش پُر از ترکش بود
از بالا سر دور زدم و به سمتِ راست رفتم
چشمهایِ نیمهبازش را که دیدم خندیدم و گفتم:
حمید! شوخی بسه
پاشو دیگه به خدا نصف عمر شدم
حس میکردم دارد با من شوخی میکند
یا شاید هم خواب رفته... :)💔
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
Eshghe4harfe
_اینان چون دیگر اَبنای بشر
از خاک روییده اند،
امّا چون دیگران در خاک نمانده اند
و سر بر آسمان برآورده اند
و فقط هم اینانند که
از حقیقت باخبرند
و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند ..
[شهیدسیدمرتضیآوینی ]
#شهدا
Eshghe4harfe
مادرم فاطمه باشد ، پدرم شاهِنجف
هردو عالم بهفدای پدرُ مادرِ من :)
#مادر
Eshghe4harfe
'🔗🗞'
بزودی فتنه هایی
در پیش خواهید داشت !
در آن روز من نیستم ؛
پشت آقا را خالی نکنید ...
ـ ــــ سلیمانۍِعزیز
Eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۱۰۳
لبهایش را به هم دوخت و محو معصومیت این زن بی پناه شد. در چشمهای منتظر ماه منیر بارقه
ای از امید جرقه زد.
یوسف از شوق عشقی که از این زن در وجودش پرورده بود، درپوست خود نمیگنجید.
لمس دستانش، به مشام کشیدن عطر تنش، اشتیاق شنیدن صدای گرمش و آرامش نگاهش
یوسف را غرق در لذت میکرد.
او کسی بود که طلوع عشق را به قلب یوسف هدیه کرد و با زیبایی کلام ، رفتار و صبرش یوسف را
در عشقش غرق کرد.
چشمانش را به نگاه مهربان یوسف که نشانه ای از لطف خداوند بود دوخت.
دل یوسف به حال بیتابی و بی تکلیفی چشمانش سوخت و او را به خودش فشرد:
- دیگه نمیذارم رنگ غم تو چشمات بشینه...
نگاه یوسف به سمت لباس مجلسی ماه منیر که توسط چوب رختی به دستگیره ی کمد آویزان
شده بود افتاد. با وجود اینکه یوسف به او تذکر نداده بود موقع خرید پوشیده ترین لباس را انتخاب
کرد.
دست برد و شال سر ماه منیر را برداشت و بوسه ای بر موهایش زد:
- بازگشت به کانادا بدون تو واسم سخت میشه! میتونی تنهایی مواظب پسرمون باشی ؟ قول
میدم به محض رفتن به کانادا دنبال ویزاتون باشم که بیاید پیشم... دیگه نمیخوام یه لحظه هم
جفتتون ازم دور باشید!
ماه منیر چشمان پر از لبخندش را به دهان یوسف دوخت و خودش را در آ..غ.ش شوهرش مچاله
کرد.
صدای گرم یوسف در گوشش پیچید:
- دوست داری افسانه ی خلقت زن رو از زبون شل سیلور استاین، شاعر و نویسنده ی آمریکایی
بشنوی؟
ماه منیر با تون صدایی آهسته گفت:
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۱۰۴
هوم...
یوسف به دیوار تکیه زن و سر ماه منیر را روی قلبش گذاشتو شروع به صحبت کرد:
- از موقعیکه که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و گفت:
- چرا این همه وقت صرف این یکی می کنید ؟
خدا پاسخ داد:
- دستور کار اونو دیدی ؟ اون باید کاملا" قابل شستشو باشه، اما پلاستیکی نباشه. باید دویست
قطعه متحرک داشته باشه، که همگی قابل جایگزینی باشن. باید بتونه با خوردن قهوه ی تلخ بدون
شکر و غذای شب مونده کار کنه. باید دامنی داشته باشه که همزمان دو تا بچه رو تو خودش جا
بده.
بوسه ای داشته باشه که بتونه همه دردها رو، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کنه
و شش جفت دست داشته باشه.
فرشته از شنیدن این همه مطلب مبهوت شد:
- شش جفت دست ؟ امکان نداره ؟
خداوند پاسخ داد:
- فقط دست ها نیستن. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشن.
فرشته گفت:
- سه جفت چشم؟
خداوند سری تکان داد و فرمود:
- بله...یک جفت واسه اینکه بچه هاشونو از پشت در بسته هم بتونن ببینن که چکار میکنن. یک
جفت باید پشت سرش داشته باشه که اونچه رو لازمه بفهمه! و جفت سوم هم همین جا روی
صورتش باشه که وقتی به بچه خطاکارش نگاه میکنه، بتونه بدون حرفی بهش بگه که اونو می
فهمه و دوستش داره.
فرشته سعی کرد جلوی خدا رو بگیره:
- این همه کار واسه ی یک روز خیلی زیاده. فردا تمومش کنید .
خداوند فرمود:
- نمی شه!
چیزی نمونده تا کار خلق این مخلوقی رو که این همه به من نزدیکه، تموم کنم.
از این پس می تونه هنگام بیماری، خودشو درمان کنه، یک خونواده رو با یک قرص نان سیر کنه و
یک بچه پنج ساله رو وادار کنه که دوش بگیره.
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد و با تعجب گفت:
- اما خدایا، اونو خیلی نرم آفریدی!
خداوند گفت:
- بله نرمه، اما اونو سخت آفریدم. تصورش رو هم نمی تونی بکنی که تا چه حد می تونه تحمل
کنه و زحمت بکشه!
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ
فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة
وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ
ناصرا وَ دلیلا و عَیناً
حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً
وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.
#اللهمعجلالولیڪالفرج♥️
🔸برای شهید شدن ..
هنر لازم استــ !
هنر بہ ← خدا رسیدن..
هنر ڪشتن ← نَفس..
هنر ← تَهذیبــ ..
◈ تا هنرمند نشویم..
◈ شهيد نمے شویم...
«شهیدانه زندگی کنیم تا شهید شویم»🕊♥️
Eshghe4harfe
𖧧 . .
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت!
✍🏾سعدی
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪
#شهیدجھادمغنیھ(:
Eshghe4harfe
اگر برای خدا جنگ میڪنید
احتیاج ندارد که به من و دیگری
گزارش دهید..
گزارش را نگه دارید برای قیامت
اگر کار برای خداست
گفتنش برای چه؟!
#شهیدحسینخرازی
Eshghe4harfe
تو آرزوي قنوت نماز من شده اي
ببين براي تو روزي سه بار مي گريم…🥺💕
#عاشقانه
Eshghe4harfe
هر كه حسینبنعلی(عليهالسلام) را زيارت كند، خداوند نيازهايش را برآورد و آنچه از امور دنيا كه برایش اهمیت داشته را كفايت فرمايد و همچنین زيارت امام حسین(عليهالسلام) رزق بنده را زیاد میکند، و آن چه برای زیارت هزينه كند، برمیگردد
امام صادق(ع)
تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۵
طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان(عج) فرمودند:
یه سرباز متخصص میخوام
بفرمایند؛ فلانی بیاید...
سربازی که هیچ کارایی
نداشته باشه بدردِ آقا نمیخوره...
برید آمادگیِ
خودتون رو ببرید بالا
مومن باشید
همراه با آمادگیِ جسمانی...!
#شهیدحسینمعزغلامی🕊❤️
Eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۱۰۵
فرشته پرسید:
- فکر هم می تونه بکنه؟
خداوند پاسخ داد:
- نه تنها فکر می کنه، بلکه قوه ی استدلال و مذاکره هم داره .
فرشته متوجه چیزی شد و به گونه ی زن دست زد و با بهت گفت:
ای وای... مثل اینکه این نمونه نشتی داره. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کردید!
خداوند مخالفت کرد:
- اون که نشتی نیست، اشکه....
فرشته پرسید
اشک دیگه چیه ؟
خداوند گفت:
- اشک وسیله ایه واسه ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد:
- شما نابغه اید ای خداوند... شما فکر همه چیز رو کردید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزن. زن ها
قدرتی دارن که مردان رو متحیر می کنن. همیشه بچه هاشونو به دندون می کشن. سختی ها رو
بهتر تحمل می کنن. بار زندگی رو به دوش می کشن. ولی شادی، عشق و لذت به فضای خونه می
بخشن. وقتی می خوان جیغ بزنن، با لبخند می زنن. وقتی می خوان گریه کنن، آواز می خونن.
وقتی خوشحالن گریه می کنن و وقتی عصبانین می خندن. واسه اونچه باور دارن می جنگن. در
مقابل بی عدالتی می ایستن. وقتی مطمئنن راه حل دیگه ای وجود داره، نه نمی پذیرن. بدون کفش
نو سر می کنن که بچه هاشون کفش نو داشته باشن. واسه همراهی یک دوست مضطرب، با اون
به دکتر می رن. بدون قید و شرط دوست دارن.
یوسف نفسی تازه کرد و ادامه داد که فرشته گفت:
- زنها وقتی بچه هاشون به موفقیتی دست پیدا می کنن گریه می کنن و وقتی دوستاشون پاداش
می گیرن، می خندن. در مرگ یک دوست، دلشون می شکنه. در از دست دادن یکی از اعضای
خونواده اندوهگین می شن.
با اینحال وقتی می بینن همه از پا افتاده ان، قوی و پابرجا می مونن. قلب زنه که جهان رو به
چرخش در میاره... زن ها می دونن که بغل کردن و بوسیدن می تونه هر دل شکسته ای رو التیام
ببخشه! کار زن ها بیشتر از بچه به دنیا آوردنه. اونها با خودشون شادی و امید میارن. شفقت و فکر
نو می بخشن
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارن!
خداوند گفت:
- این مخلوق عظیم فقط یک عیب داره
فرشته متعجبانه پرسید
#بفرسبرااونکهویژگیهاروداره:)
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۱۰۶
#پارت_آخر🌱
چه عیبی ؟
خداوند فرمود:
- حیف که قدر خودش رو نمیدونه!
صحبت یوسف که به اینجا رسید، اشک از چشمان ماه منیر سرازیر شده بود و هق هق گریه
میکرد. فقط فرشته و خداوند میدانست که این زن تمام هیجان و شوقش را از طریق اشکهایش
به نمایش گذاشته است. یوسف سرماه منیر را از روی سینه اش بلند کرد. با چشمان مهربان در او
نگریست. اشکهایش را با سر انگشتانش گرفت:
- خانمی چرا گریه میکنی؟
ماه منیر سر به زیر انداخت و سعی کرد گریه اش را فرو خورد!
یوسف با چشمانی خندان گفت:
- نگفتی میتونی به تنهایی از پس پسر کوچولومون بر بیای تا من ویزاتونو درست کنم؟
ماه منیر خندان و سر بزیر با تون صدایی آهسته گفت:
- مگه تا حالا کی مراقبش بوده؟
یوسف بینی ماه منیر را بین دو انگشتش گرفت:
- خانمی قرار نشد سهل انگاریمو بهم یاد آوری کنی دیگه؟
صدای مادر یوسف به گوش رسید:
- نمیاید بیرون...؟ بنیامین و بهجت رفتن... !
ماه منیر از جا بلند شد که یوسف دستش را کشید و او را نشاند. با شیطنت خاصی چشم در چشم
زنش دوخت:
- اول...اول...
🌱🌱🌱
دلنوشته های یوسف
خداوند با لبخند گفت:
این زن است .
وقتی با او روبرو شدی
مراقب باش که او داروی درد توست.
بدون او تو غیرکاملی .
مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیارشکننده است .
من او را آیت پروردگاری ام برای تو قرار دادم.
نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام.
پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری، به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را
نظر میانداز،
و
حرمت حریم صورتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم...
و
من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ
فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة
وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ
ناصرا وَ دلیلا و عَیناً
حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً
وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.
#اللهمعجلالولیڪالفرج♥️
🌱حدودا یازده سال داشت یه روز گفت:
دیشب خواب ديدم چند تا تابوت شهدا رو تشییع می کردیم؛
رفتم تا چهره شهدا رو ببینم؛
وقتی به تابوت ها نگاه کردم،
همه خالی بودن به جز یک تابوت که خودم در آن تابوت بودم.
بعد از دیدن این خواب کنجکاو شده بود که شهدا رو بیشتر بشناسه ومدام درباره شهدا و شهید شدن سوال می پرسید.
نتیجه این کنجکاوی این شد که عشق به شهادت در او ایجاد شد و سرانجام نامش شد:
شهید مدافع امنیت💔
#شهید_سیدروحالله_عجمیان
@eshghe4harfe
امربهمعروف ↶
ازاونجاخرابشدکه
هرکیهرکاریکردگفت:
عیسیبهدینخودموسیبهدینخود
آیاخدایهردویکینبود..!؟(:🕊♥️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@eshghe4harfe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام والای تو را بر دل خود حک کردم
تا که با هر ضربان از تو بگیرم رخصت
یا علی مدد
#تکاور
#نظامی
Eshghe4harfe
استغفاریعنیچی؟!
یعنیمنوببخشمنخرابکردم
جبرانڪنبرام . .(:
- استادپنآهیان🕊♥️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄#خودسازی
Eshghe4harfe