eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_نود_و_نهم ازش جدا شدم و گ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ مامان وقتی رسید بهمون گفت: من سه ساعته گلوم و پاره کردم شما که اینجا وایستادید زینب تو مگه کار نداشتی چشمام گرد شد نههههه😳 مگه چقدر گذشت اخه یه نگاه به ساعت تو راهرو انداختم یاااا خدا دیرم شد یه نگاه به مامان و مهدی کردم و دویدم اتاقم و تند تند لباس پوشیدم و کولموبرداشتم و بعد اینکه شاهین نشست روی شونه ام رفتم ،پایین...بعد خدافظی از همه سوار ماشینی که از طرف اداره بهم داده بودن شدم و راه افتادم سمت کافه بعد حدوده یک ربع رسیدم ماشین و پارک کردم و کلاه شنلم و انداختم رو سرم و رفتم داخل،کافه مثل دفعه قبل بود پشت یه میز یک نفره نشستم و یه قهوه سفارش دادم تا وقتی که سفارشم و بیاره زیر چشمی اطراف و نگاه کردم ولی دختره و ندیدم •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_نود_و_نهم #خانومہ_شیطونہ_من مامان: اوووه این چه کاری
✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ وقتی وارد اتاقم شدم دیگه نتونستم جلوی خندم و بگیرو با صدای بلندی زدم زیر خنده ولی سریع دستمو گذاشتم روی دهنم تا صدام بیرون نره نشستم روی تخت و به روبه رو خیره شدم دلم خیلی برای عماد تنگ شده بود و هیچ جوره نمیشد قلبم و اروم کنم که انقدر بیقراری نکنه روزی که عماد و دفن کردن قول دادم انتقام خونشو بگیرم اشک از چشمام جاری شد یاد اون روزی افتادم که وقتی تو گلزار اون مداحی و شنیدم یاده مامان بزرگ افتادم که چطوری گریه میکرد و میگفت قرار بود بچم و داماد کنم که رفت اخه چرا با این حرفاش اشک همه و در اورده بود با صدای چند تقه که به در تراس خورد به خودم اومدم و سریع اشکام و پاک کردم و سرمو بلند کردم که دیدم بابک توی تراس اتاقمه و داره با ناراحتی و غم نگاهم میکنه مطنئن بودم میدونه چرا گریه میکردم با بیحالی بلند شدم و در تراس و باز کردم که بابک اومد داخل و منو کشید تو بغلش با اینکارش دوباره بغضم شکست و توی بغل بابک که خیلی به عماد شباهت داشت کلی گریه کردم که بابک کلافه شد و منو از خودش جدا کرد و گفت: باران لطفا آروم باش ... انقدر بیقراری نکن من: نمیشه نمیدونم چرا انقدر بی قرارم خیلی دلم شور میزنه و دلتنگ عمادم ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️