eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_بیستم [نامزد امیر]
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [زینب] صبح زود سهند گفت آماده بشید قرار بریم ویلا( اونجا که قراره جشن برگزار بشه) رفتم سمت کمدم و یه جلیقه ضد گلوله پوشیدم یه مانتو بلند تا زیر زانو مشکی حالت کت داشت و یه شلوار مشکی چرم و شاله کلفت مشکی و بعد پوشیدن دست کش هام شنلم و هم پوشیدم رفتم در پنجره و باز کردم و با سوت مخصوص شاهین که شبیه انگشتر بود و همیشه دستم بود یه سوت زدم که بعد چند دقیقه صدای شاهین و بعد خودش اومد دستمو از پنجره بردم بیرون که روی دستم نشست رفتم طرف تخت و اون نقابی و زره ای که برای شاهین درست کرده بودم و براش پوشیدم اولش یکم بد خلقی کرد ولی بعد آروم شد خیلی قشنگ تر شده بود برای احتیاط اینارو پوشیدم که اگه بهش شلیک کردن به بدنش نخوره خودمم نقابم و زدم و از اتاق رفتم بیرون که دیدم ساسان هم آماده شده و روی مبل های توی سالن نشسته و سرشم تو گوشیشه منم رفتم و روی مبل تکی دور از ساسان نشستم و با شاهین مشغول شدم که صدای ساسان توجه ام جلب کرد ساسان: پرنده قشنگیه ولی به درد دخترا نمیخوره یکم وحشی و خطر ناکه دخترا هم که دل نازک و حساس... تند سرمو بلند کردم و با نگاهی که توش عصبانیت و خشم موج میزد بهش نگاه کردم ک رنگش پرید من: الان چی گفتی ؟؟🤨 با لکنت گفت: چشمات ..چـ..ـشمات😳😰 من: جواب سوال منو ندادی ... چشمام چی؟🤨 انگار اینجا نبود چون اصلا نشنید من چی گفتم شنیدم که زیر لب گفت : رنگ چشماش عوض شد و رگه های سفید توش بود یه برق ترسناک داشت چشماش و منو یاد چشمای شاهینی که آماده حمله هستن انداخت😰 پوذخندی زدم بهش زود از جاش بلند شد و گفت : جدی نگیر می خواستم یکم شوخی کنم من میرم تو حیاط ... منتظر جواب من نموند و با سرعت رفت بیرون ... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•