eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
746 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقـہ♡ چهارحرفہ
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| #نفس_سرهنگ #نویسنده_خادم‌الرقیه #پارت_3 دستم و
|ــــــــــــــــــــــــ✨🕊✨ــــــــــــــــــــــ| سرهنگ بود جواب دادم من: سلام قربان سرهنگ: سلام سید جان ببخشید این موقعه مزاحم شدم من: این چه حرفیه قربان شما مراحمی ... مشکلی پیش اومده؟ سرهنگ: ممنون ، اره پسرم همین الان نفوذیمون بین افراد فرشته سیاه بهمون خبر داد که فرشته سیاه تو عمارتش با همه شریکاش جمع شدن و انگاری قراره یه شرط بندی کنن من: به به پس بالخره این جناب خودشو نشون داد باشه من الان خودمو میرسونم فقط اگه میشه شما با بچه ها زود تر خودتون و برسونید اونجا من یه کار کوچیک دارم بعدش میام سرهنگ: باشه سید جان مواظب خودت باش پسر من: چشم هستم فعلا یاعلی سرهنگ : یاعلی پ. ن: (داره هیجانی میشه ماجرا ، انگاری یه عملیات در پیش داریم😶) ناشناس‌نظری‌حرفی‌داشتید‌بگوشم https://harfeto.timefriend.net/16673238929853 •┈┈••✾🌱✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🌱✾••┈┈• 🕊 ✨🕊 🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊 🕊✨🕊✨🕊✨🕊 ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
عشقـہ♡ چهارحرفہ
•┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈• •┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈• رمان"ماه‌نقره‌اۍ‌و‌طنین‌صدایٺ" #پارت_3 #نویسنده_خ
•┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈• •┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈• رمان"ماه‌نقره‌اۍ‌و‌طنین‌صدایٺ" ❌ مادرش درحالی که موهایش را نوازش میکرد گفت: بله پسر دوست پدرت اینجا بود و انگار کاری در اینجا برایش پیش آمده بود که یک سر هم به پدرت زد درحالی که روی تخت دراز میکشید آهانی گفت مادرش درحالی که از اتاق بیرون میرفت گفت: فردا دوباره قراره بیاد و یه چند تا مدارک از پدرت بگیره سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت فکرش درگیر مریضی اش بود و اصلا به این پسر مجهول فکر نمیکرد ولی یک حس کنجکاوی عمیق نسبت به آن داشت در اثر دارو هایی که خورده بود کم کم حس گیجی و خواب به او چیره شد و اورا به دنیای خواب برد ساعت ها خواب بود و برادرش نگران خواهری بود که نه برای نهار از اتاق بیرون امد و نه برای شام یکم خوابش غیر طبیعی بود از جا برخواست تا به اتاق خواهرش برود و اورا بیدار کند ولی همین لحظه صدای آیفن بلند شد و باعث شد راهش را به آن سمت کج کند ( از‌ رمان‌ فقط‌ با‌ ذکر‌ نام‌ نویسنده‌ وگرنه‌ حرام‌ و‌ پیگرد‌ قانونی‌ دارد) ناشناس بگوشیم: https://harfeto.timefriend.net/16729325764576 •┈┈┈┈••✾🖤✾••┈┈┈┈• @eshghe4harfe •┈┈┈┈••✾🖤✾••┈┈┈┈•