eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
802 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_نود_و_نهم ازش جدا شدم و گ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ مامان وقتی رسید بهمون گفت: من سه ساعته گلوم و پاره کردم شما که اینجا وایستادید زینب تو مگه کار نداشتی چشمام گرد شد نههههه😳 مگه چقدر گذشت اخه یه نگاه به ساعت تو راهرو انداختم یاااا خدا دیرم شد یه نگاه به مامان و مهدی کردم و دویدم اتاقم و تند تند لباس پوشیدم و کولموبرداشتم و بعد اینکه شاهین نشست روی شونه ام رفتم ،پایین...بعد خدافظی از همه سوار ماشینی که از طرف اداره بهم داده بودن شدم و راه افتادم سمت کافه بعد حدوده یک ربع رسیدم ماشین و پارک کردم و کلاه شنلم و انداختم رو سرم و رفتم داخل،کافه مثل دفعه قبل بود پشت یه میز یک نفره نشستم و یه قهوه سفارش دادم تا وقتی که سفارشم و بیاره زیر چشمی اطراف و نگاه کردم ولی دختره و ندیدم •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد مامان وقتی رسید بهمون
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ [علی] قرار شد زینب بعد یک هفته جوابشو بگه نمی دونم بهش بگم کی هستم یا نه اگه جوابش بله بود که بعد مشورت با، بابا بهش میگم اگه که جوابش منفی بود خب هیچی 🚶‍♂ توفکر بودم که یهو در باز شد و .... [امیر] اوووف خدایا شڪرت دیگہ داشت این ماموریت هم تموم میشد دیگه میتونستم مامان و ببینم اخ چقدر دلم براش تنگ شده هرچی مدرڪ نیاز بود برای دستگیری باند عقاب جمع کرده بودیم و فقط مونده بود خانم حیدری که بتونه اعتماد اون دختره و جلب کنه و تو مهمونی که قرار بود بگیرن شرکت کنه .دیگه همه چی تموم می شد یکی از خدمتکارا گفت برم حیاط آرمان کارم داره بلند شدم و رفتم تو حیاط هرچی اطراف و نگاه کردم آرمان و ندیدم ... 😐 یعنی چی میگه بیا کارت دارم بعد خودش غیب میشه با ضربه محکمی که به کمرم خورد از درد خم شدم و تا برگشتم... •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16392266410987
دݪ دادِه اے هَستَم اَز تَبارِ فاطمہ(ص) اَز تَبارِه مادرے پہݪو شڪستہ💔 •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
ڪجاست منتَقمِ مادَرِمان زَهرا..... •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•
فرمانده سپاه: صهیونیست‌ها دست از پا خطا کنند، دست‌شان را قطع می‌کنیم⛓💣 🔹فاصله بین عملیات واقعی و رزمایش میدانی تنها تغییر زوایای پرتاب موشک‌هاست. رزمایش ما یک هشدار جدی، واقعی و میدانی به تهدیدات صهیونیست‌هاست. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
سربازان‌امام‌زمان‌از‌هیچ چیزجز‌گناهان‌شان‌ نمے‌ترسند...‌:) •┈┈••✾💣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾💣✾••┈┈•
طرف‌حاضره‌کل‌کمد‌هاے‌بسیج تمیزکنہ‌اگه‌فرماندش‌بگه حاضرنیسٺیه‌ظرف‌بشوره‌اگه‌مامانش‌بگه🤦🏻‍♂ EHGHE FOUR HARFE
مادربگوبه‌پسرت‌زود‌بیاید! انگار‌العجل‌های‌ما‌فایده‌‌ندارد:(💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
با‌عرض‌ادب‌احترام‌به‌اطلاع‌مے‌رسانیم‼️ اعزام‌بانوان‌دانشکده‌علوم‌انتظام؁ جارےو‌انجام‌می‌پذیرد قابل‌به‌ذکر‌اسټتعداد‌اعزام‌محدو‌اسٺ!!! از‌هر‌استان‌تعداد‌محدود۸‌نفراعزام‌خواهد‌شدمابقی‌منتظرین‌اعزام‌در‌اوایل‌سال‌۱۴۰۱ بہ‌مرکز‌معرفے‌خواهندشد. *(قابل‌توجہ‌است‌اکثریت‌کسانی‌که‌اسفند‌ماه‌جاری‌اعزام‌میشونداز‌طریق‌هستہ‌گزینش‌استخدامی‌ استان‌خودبا‌انها‌تماس‌حاصل‌شده‌و‌در‌حال‌بروزرسانے‌پرونده‌خود‌هستند‌یاتماس‌حاصل‌میکندو‌ی‌قبل‌تر‌انجام‌دادند)* ")↯ EHGHE FOUR HARFE
حاجے‌رفتے‌بے‌پدرشدیم!🖤🙂 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گفتند که مهربانتـرین بابا کیسٺ چون ماه شب چاردهم نورانےست گفتم پـدر معنـوے ملت ما سیدعلےحسینےخامنه اے ست:) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً ۖ قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا ۗ وَاذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّـحْ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ ﴿٤١﴾ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴿٤٢﴾ يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ﴿٤٣﴾ ذَٰلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ۚ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ﴿٤٤﴾ إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿٤٥﴾
ذڪر روز چـهـار شـنـبـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا ۚ... هر ڪجا ڪه باشید، خداوند همگے شما را [به سوی خود باز] مےآورد... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
مولاےمن‌یابن‌الحسن بوے تورا دارد هواے جمڪران...! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
استاد رائفے پور گفت: دریڪے از سخنرانیہا گفتم: امام زمان(عج) از ما بہ ظهور مشتاق تره؛ بعد مراسم در خانہ شڪ ڪردم نڪنہ ڪہ اشتباه ڪردم. و حالا... آقا منتظره ڪہ وقتش برسہ . با این احوال خوابم برد. دیدم پرنده اے امده داخݪ خانہ نمی تواند بیرون برود. و پرنده بہ همین خاطر خونین و زخمے شده ؛سعے ڪرم شیشہ را بشڪنم در آن حال صدایے در گوشم پیچید ڪہ: میݪ ما بہ ظهور از این پرنده بیشتر است... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شهدا میهمانِ ارباب هستن در آسمان همنشین ارباب هستن شهدا رفتن تا اربابشان بے یار نماند... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
شهید شدن آن هم گمنام بزرگ ترین افتخار است ... اۍ ڪاش لایق باشیم😔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_یکم [علی] قرار شد
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ با دیدن آرمان چشمام گرد شد من:چرا میزنی بی حس بهم نگاه کرد از نگاهش ترسیدم احساس خطر میکردم آرمان: بیاریدش با این حرف آرمان چنتا از محافظا که پشت سر آرمان وایستاده بودن اومدن و منو دنبال آرمان بردن نمی دونستم چه خبره با گیجی به اطراف نگاه کردم دیدم دارن میرن پشت خونه وقتی رسیدم چشمام از تعجب گرد شد😳 یا خداااا 😥 یه مرد روی صندلی نشسته بود با نزدیک شش یا هفت محافظ پشت سرش... مرده پشتش به ما بود و نمیشد چهرش و دیدی نکنہ نـ....ـکنہ فهمیدن من کیم😳 با این فکر رنگم پرید 😰 اگه فهمیده باشن کارم تمومه منو بردن و جلوی همون مرده و وادارم کردن جلوش زانو بزنم سرم پایین بود که با حرف مرده یه تکون خفیف خوردم مرده : به به جوجه پلیس😁 دیگه مطمئن شدم که لو رفتم 😔💔 مرده: چی شد سرگرد زبونت و موش خورد [آرمان] فرشاد مثل همیشه بدون در زدن اومد داخل یه نگاه بهش انداختم و دوباره سرمو انداختم پایین همون طور که سرم تو گوشی بود گفتم: کی اومدی وقتی صدایی ازش نشنیدم سرمو بلند کردم دیدم همینطوری زل زده به من و پلک نمیزنه من:واااااا😐 فرشاد... فرررررشاد یه تکون خوردو گفت: دررررد سکته کردم من : می خواستی صدات میکنم جواب بدی یه پشت چشم برام نازک کردو گفت:اییییییش من:عووق مثل این دخترا برای من ایش و ویش میکنه😒😑 (حالا از خنده داشتم میمردم اخه خیلی بامزه گفت ایییش😂) فرشاد: برو بابا •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_دوم با دیدن آرمان چشم
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ بعد گرفت روی مبل لم داد و از روی میز یه مشت مغز پسته برداشت و شروع کرد به خوردن پوکرفیس داشتم نگاهش میکردم که سرشو بلند کرد و نگاهم کرد فرشاد: هااا چیه 🤨 من:چیز خاصی نیست فقط آیا تو کاری نداشتی یهو انگار چیزی یادش افتاده باشه مثل جت از جاش بلند شد که از ترس چشمام گرد شد😳 من:چی شد فرشاد: یادم رفت برای چی اومده بودم وای سرهنگ میکشه منو من: خدا شفات بده بی نوبت انشالله😐 فرشاد: اول تو بعد من ... وااای سرهنگ گفت بهت بگم قرار دست راست رئس باند بیاد ویلا و هرچه زود تر برگردی من: وای نه بدون توجه به فرشاد شروع کردم به آماده شدن وقتی کارم تموم شد بعد خدافظی سرسری که مامان کردم سوار ماشین شدم و از خونه زودم بیرون با تمام سرعت میرفتم بعد نیم ساعت رسیدم و بعد پارک ماشین رفتم تو ویلا که یکی از خدمتکارا گفت تا ده دقیقه دیگه میرسن وااای یعنی چرا داره میاد فقط تو مواقعی که یه اتفاقی افتاده دنیل میاد اینجا با استرس تو حیاط قدم میزدم و تو فکر بودم و متوجه اومدن دنیل نشدم با قرار گرفتن دستی روی شونه ام از فکر اومدم بیرون و برگشتم که دیدم دنیله همو بغل کردیم دنیل آروم چنتا زد پشت کمرم و گفت: چطوری رفیق من: ممنون تو چطوری دنیل: منم خوبم من: راه گم کردی دنیل: این چه حرفیه ...راستی تو چشماش که شرارت موج میزد نگاه کردم و گفتم:چی دنیل: یه جوجه پلیس پیدا کردیم ههه فکر کرده میتونه تو باند عقاب نفوذ کنه و ما نفهمیم .. چشمام گرد شد😳 یاااا خدا نکنه ...نکنه فهمیدن امیر نفوذیه من:نههههه کی هست حالا دنیل : آره ... اونو بعد میفهمی فعلا به یکی بگو به امیر بگه بیاد حیاط گیج سری تکون دادم و به خدمت کار گفتم بره امیر و بگه بیاد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16392266410987