eitaa logo
عشقـہ♡ چهارحرفہ
808 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
⊰•✉🔗͜͡•آبۍ‌تَراَزآنیم‌ڪِہ‌بۍرَنگ‌بِمیریم، 💙!! اَزشیشِہ‌نَبۅدیم‌ڪِہ‌بـٰا‌سَنگ‌بِمیریمシ! . . حا سین یا نون:حسین(ع) پ لام یا سین:پلیس سازمان‌اطلاعاتموڹ⇦|‌ @shorot4 فرمانده‌مون ツ @HEYDARYAMM تولد: ۵/۱۱/۹۹ انتقادتون بفرمایید بعد ترک کنید :(!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
بسم رب نـور✨♥️
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٢٥١﴾ تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٢٥٢﴾ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿٢٥٣﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ۗ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٥٤﴾ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿٢٥٥﴾
ذڪر روز دوشـنـبـہ🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هر ڪجا سݪطان بود، دورش سپاه و ݪشڪر است...پس چرا سݪطان خوبان بے سپاه و ݪشڪر است...با خبر باشےـد اۍ چشم انتظاران ظهـور...بهترین سݪطان عاݪم از همہ تنهاتر است...💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
... حال‌هواے‌فاطمیہ✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍت #پارت_هفتاد_و_هفتم نازی: اشکال ند
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ یهو یکی از پنجره اتاق اومد داخل سرتا پا مشکی بود از ترس چشمام گرد شد😳 دستمو روی قلبم گذاشتم. ولی سریع به خودم اومدم و گفتم: تو کـ..... نذاشت حرفمو ادامه بدم سیاه پوش: هییییس منم زینب اهههه اینکه هادیه من: هادی چرا اینجوری اومدی اصلا چرا سرتا پا مشکی پوشیدی هادی: نمیتونم الان توضیح بدم وقت ندارم باید زود برم فقط یادت باشه که..... تو جمع بودم ولی همه فکرم پیش حرفای هادی بود🚶‍♀ اصلا حواسم به اطرافم نبود و فقط خیره قهوه تو دستم بودم که یهو با تکون شدیدی به خودم اومدم با گیجی به نازی که تکونم داده بود نگاه کردم من: هاان یعنی جونم کاری داشتی ؟ نازی: حالت خوبه زینب من: اره مگه چیری شده نازی: نه فقط دیدم تو خودتی نگران شدم من: نه عزیزم چیزی نشده نازی هم فقط سرشو تکون داد و به حرف زدن با الهام دختر خاله ام ادامه داد نمیدونم اینا این همه حرفو از کجا میارن. صدای اذان از مسجد بلند شد یه نگاه به همه کردم که دیدم بابا و مهدی بلند شدن برای نماز خوندن منم بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و رفتم پیش مهدی که درگیر یقه لباسش بود. جلوش وایستادم و یقه شو درست کردم و گفتم: به فرما خان داداش خم شد پیشونیمو بوسید مهدی: دستت درد نکنه خواهری من: داداشی مهدی: جونم من: میری مسجد مهدی: اره با بابا میریم من: اوووم منم میام مهدی: باش پس بدو که دیر شد من: چشم •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_هفتاد_و_هشتم یهو یکی از
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ زود رفتم تو اتاقم لباسام خوب بود فقط چادرمو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون که مامان گفت بابا و مهدی تو حیاط منتظر منن زود رفتم حیاط و رفتم سمت بابا اینا که دم در بودن من: بریم بابا دستشو به سمتم گرفت دستمو توی دستش گذاشتم و راه افتادیم سمت مسجد یاد بچگی هام افتادم هر وقت بابا میرفت مسجد تند چادر سفید گل گلیمو میپوشیدم و دست تو دست بابا میرفتیم مسجد با فکر به خاطرات بچگیم لب خندی اومد روی لبم... وقتی رسیدیم بابا اینا رفتن سمت مردونه منم رفتم طرف زنونه بعد نماز رفتم قرآن برداشتم و شروع کردم به خوندن گریم گرفته بود سرمو گذاشتم روی پاهام و شروع کردم به گریه کردن بین گریه دعا کردم زود این ماموریت تموم شه و منم شهید شم منم برم پیش آبجی هام 💔 نمیدونم چقدر گریه کردم که با نشستن دستی روی شونم سرمو بلند کردمو به اون شخص نگاه کردم که دیدیم یه حانوم هم سن و سال های مامانه یه لبخند زدمو گفتم : سلام کاری داشتین چشماش برق زد خانومه: سلام دخترم نه کار ی نداشتم فقط خواستم بگم توکل کن به خدا خودش حل میکنه بسه دیگه گریه نکن لبخندم از بین رفت سرمو انداختم پایین به این فکر کردم که یعنی میشه... از جام بلند شدم و قرآن و گذاشتم سر جاش و رو به اون خانومه گفتم: برام دعا کنید خدا حاجتمو بده خانومه: انشالله توکل کن به خودش خدا حاجتتو میده زیر لب آروم گفتم: ممنون خدافظ از مسجد زدم بیرون و رفتم سمت حوضی که تو حیاط مسجد بود کنارش وایستادم و سرمو بلند کردم و به آسمون نگاه کردم انگار دل آسمون هم مثل دل من گرفته بود با اولین قطره بارونی که روی صورتم چکید اشکا منم روی گونه هام ریختن و بین قطره های بارون گم شدن •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
نظری، پیشنهادی، سخنی .... دارید درخدمتیم 👇 https://harfeto.timefriend.net/16392266410987
خدایـا عشق بـہ انقݪاب اسݪامے و رهبر ڪبیر انقݪاب، چنان در وجودم شعݪہ ور است ڪہ اگر تڪہ تڪہ ام ڪنند ویا در سخت ترین شڪنجہ ها قرار بگےـرم،آنهارا تنها نخواهم گذاشت... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
حاج محمد ابراهےـم همت🌱✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•