#نهضت_انتظار ۱۵
🌷به نام خدای مهربان مهربان🌷
دین ینی 👈 فرمان دادن
پس ما در هر زمانی باید فرمان گوش کنیم✔️
در درجه ی اول
👈 فرمان خداوند متعال
بعدش ⇐ فرمان پیغمبر فداش بشم
و بعد
فرمان اهل بیت علیهم السلام👌
اگه کسی اینو قبول کنه که بله در هر زمان
باید دستور گوش کنه👂
و دیگه لازم نیست که دنبال دلیل عقلی و روایی بره
همین یه روایت از امام رضا علیه السلام
براش کفایت میکنه👌👌
کدوم روایت؟
همون روایت سلسله الذهب که امام فداش بشم
در نیشابور فرمودند✔️
لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن عذابی
#بشرطهاوشروطها و انا من شروطها
👆👆👆👆
شاید تنها امامی باشه که به این صراحت
داره میگه
👈انا من شروطها
ینی اگه می خوای وارد دژ خدا بشی
شرطش 👈 #ولایت هست
بدون ولایت اصلا نمیتونی کار کنی
اگه بقیه ی اعمالت درست باشه
ولی مهر ولایت پای پرونده ات نباشه❌
هیــــــــچ ارزشی نداره
و این ولایت امتداد داره👌
با این مقدماتی که تا الان مطرح کردیم
#مومن در زمان غیبت امام زمان فداش بشم هم
دنبال #دستور هست✔️
چرا؟
چون دین رو بعنوان یه فرمان قبول کرده
و میدونه که اگه کسی نباشه دستور بده
این دین ارزش نداره✅
اینم بر طبق #عقل
و آیات قرآن کریم👌
حالا این افرادی که میگن آقا برای ولایت فقیه
روایت بیارید😒
اینا واقعا دین رو نشناختن❌
امام رحمه الله علیه می فرماید
👈 #ولایت_فقیه از بدیهیات است
ینی همین که خودت تصور کردی
تصدیقش میاد👌👌
مثل روز روشن هست
و ما اگه می خواهیم زندگی بهتری داشته باشیم
باید 👈 خودمون رو با ولی خدا بسنجیم
اگر در جامعه ای ولی خدا حاکم باشه
دیگه لازم نیست که ما این همه قانون وضع کنیم❌
لازم نیست که
این همه پلیس و مامور و .... باشه😏
جامعه ای نیاز به این چیزها داره که
انسانیت خودش رو نشناسه😒
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
#اطاعت_از_خالق
در کتاب زادالعارفین آمده است شیخ حسن بصـری برای #عبادت به صحرا رفت. دربین راه برای استراحت پیش چـوپانی نشست و مقداری شیر از او خواست که بنوشد
کمی بعد ، گله چوپان خواست از کوه پایین بـرود ، چوپان ندایی داد و گله بلافاصله به جای خـود برگشت. شیخ حسن وقتی این صحنه را دید حالش دگرگون شد و رنگ از رخسارش پرید و بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد چوپان علت حال اورا پرسید. شیخ گفت گوسفندان تو #عقل ندارند اما آنها می دانند که تو خیـرشان را می خـواهی و بـا شنیدن صدای تو سریع اطاعت کرده و از راه بیراهه برگشتند
اما من که انسانم و عاقل حرف و امر خـالق خود را کـه به نفع مـن فرموده است، گوش نمی دهم. کاش به اندازه این #گوسفندان، من از خدای مهربان اطاعت و امر او را گوش می دادم
اگر خدا يك لحظه ، عقل را به حال خود رها كند
مورچهای كوچك ديد كه قلمی روی كاغذ حركت میكند و نقشهای زيبا رسم می كند . به مور ديگری گفت اين قلم #نقش های زيبا و عجيبی رسم میكند. نقش هایی كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست ، فاعل اصلی انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا میدارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروی بازو كمك می گيرد
مورچه ها همچنان بحث و گفتگو می كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه تری می داد تا اينكه مسأله به بزرگ #مورچگان رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بی خبر می شود. تن لباس است. اين نقش ها را عقل آن مرد رسم می كند.
مولوی در ادامه حکایت می گويد: آن مورچه عاقل هم ، حقيقت را نمی دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، #عقل را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناكی انجام می دهد