eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
313 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵ 🌷به نام خدای مهربان مهربان🌷 دین ینی 👈 فرمان دادن پس ما در هر زمانی باید فرمان گوش کنیم✔️ در درجه ی اول 👈 فرمان خداوند متعال بعدش ⇐ فرمان پیغمبر فداش بشم و بعد فرمان اهل بیت علیهم السلام👌 اگه کسی اینو قبول کنه که بله در هر زمان باید دستور گوش کنه👂 و دیگه لازم نیست که دنبال دلیل عقلی و روایی بره همین یه روایت از امام رضا علیه السلام براش کفایت میکنه👌👌 کدوم روایت؟ همون روایت سلسله الذهب که امام فداش بشم در نیشابور فرمودند✔️ لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن عذابی و انا من شروطها 👆👆👆👆 شاید تنها امامی باشه که به این صراحت داره میگه 👈انا من شروطها ینی اگه می خوای وارد دژ خدا بشی شرطش 👈 هست بدون ولایت اصلا نمیتونی کار کنی اگه بقیه ی اعمالت درست باشه ولی مهر ولایت پای پرونده ات نباشه❌ هیــــــــچ ارزشی نداره و این ولایت امتداد داره👌 با این مقدماتی که تا الان مطرح کردیم در زمان غیبت امام زمان فداش بشم هم دنبال هست✔️ چرا؟ چون دین رو بعنوان یه فرمان قبول کرده و میدونه که اگه کسی نباشه دستور بده این دین ارزش نداره✅ اینم بر طبق و آیات قرآن کریم👌 حالا این افرادی که میگن آقا برای ولایت فقیه روایت بیارید😒 اینا واقعا دین رو نشناختن❌ امام رحمه الله علیه می فرماید 👈 از بدیهیات است ینی همین که خودت تصور کردی تصدیقش میاد👌👌 مثل روز روشن هست و ما اگه می خواهیم زندگی بهتری داشته باشیم باید 👈 خودمون رو با ولی خدا بسنجیم اگر در جامعه ای ولی خدا حاکم باشه دیگه لازم نیست که ما این همه قانون وضع کنیم❌ لازم نیست که این همه پلیس و مامور و .... باشه😏 جامعه ای نیاز به این چیزها داره که انسانیت خودش رو نشناسه😒 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله نـدبه هاے انتــظار @nodbehhayentezar313
در کتاب زادالعارفین آمده است شیخ حسن بصـری برای به صحرا رفت. دربین راه برای استراحت پیش چـوپانی نشست و مقداری شیر از او خواست که بنوشد کمی بعد ، گله چوپان خواست از کوه پایین بـرود ، چوپان ندایی داد و گله بلافاصله به‌ جای خـود برگشت. شیخ حسن وقتی این صحنه را دید حالش دگرگون شد و رنگ از رخسارش پرید و بیهوش شد. وقتی به‌ هوش آمد چوپان علت حال اورا پرسید. شیخ گفت گوسفندان تو ندارند اما آنها می دانند که تو خیـرشان را می خـواهی و بـا شنیدن صدای تو سریع اطاعت کرده و از راه بیراهه برگشتند اما من که انسانم و عاقل حرف و امر خـالق خود را کـه به نفع مـن فرموده است، گوش نمی‌ دهم. کاش به اندازه این ، من از خدای مهربان اطاعت و امر او را گوش می دادم
اگر خدا يك لحظه ، عقل را به حال خود رها كند مورچه‌ای كوچك ديد كه قلمی روی كاغذ حركت می‌كند و نقش‌های زيبا رسم می‌ كند . به مور ديگری گفت اين قلم های زيبا و عجيبی رسم می‌كند. نقش‌ هایی كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست ، فاعل اصلی انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا می‌دارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروی بازو كمك می گيرد مورچه‌ ها همچنان بحث و گفتگو می كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه‌ تری می داد تا اينكه مسأله به بزرگ رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بی خبر می‌ شود. تن لباس است. اين نقش‌ ها را عقل آن مرد رسم می كند. مولوی در ادامه حکایت می گويد: آن مورچه عاقل هم ، حقيقت را نمی دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، نادانی‌ها و خطاهای دردناكی انجام می دهد