📋 #نوادگان_آسیابان
آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی میکرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن میبرد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمیداشت. مردم با اینکه #دزدی او را می دیدند ، اما چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند.
چند سالی بعد آسیابان مُرد و آسیاب به پسران او رسید . یک شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چارهای برایم کنید که به سبب دزدی از گندم های مردم از #نفرین آنان در عذابم.. پسران هر کدام راهکاری ارائه کردند. پسر کوچک تر پیشنهاد داد از این به بعد با مردم منصفانه رفتار کنیم و از آنها تنها دستمزد بگیریم
پسر بزرگ تر گفت اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم می گویند خدا آسیابان پیر را رحمت کند ، او با منصف تر از پسرانش بود
آنها از آن به بعد دو پیمانه برداشتند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود مردم پدر را دعا کردند و این وصیت نسل به نسل میان #نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی مسئولین ما رسید!
📋 #رنج_بیهوده_بردن
دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری هم مال اندوخت.
عاقبت یکی علّامه عصر گشت ویکی هم سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم #حقارت در فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو در مسکِنت بماندی
گفت برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که #میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . در حدیث نبوی آمده العلماء ورثه الانبیاء
سعدی می فرماید من آن مورم که در پایم بمالند ، نه #زنبورم که از دستم بنالند. کجاخود شکر این نعمتگزارم، که زور مردم آزاری ندارم
📋 #انسانیت_و_شرف
خلیفه بغداد امیری را نزد خود خواند وخلعت و لباس امیری شهر رابر تنش پوشاند. #امیر وقتی که به شهر خود باز می گشت ، در راه عطسه کرد و با آستین لباس بینی خود را پاک کرد
سخن چینان خبر به خلیفه بردند، که امیر ازلباس با ارزش خلیفه بهعنوان دستمال استفاده کرده و بینی خود را پاک کرده است. خلیفه امرکرد خلعت را از او پس گرفتند و گردنش را زدند
خبر به گوش شیخ شبلی رسید. مدت ها بود خلیفه شبلی را #دعوت کرده بود کهبه بغداد برود ودر دربار خلیفه خدمت کند وشبلی پاسخی نداده بود
شبلی به خلیفه نامه نوشت که امیری به خلعتی که تو دادی بینی خود پاک کرد، گردن زدی! من اگر خدمتت رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرفی که به من بخشیده است و ببیند که من آن خلعت نفیس را به تو بخشیدهام، با من چه میکند؟
توخلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، آنوقت من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خودم را دستمال تو کنم؟ خلیفه در پاسخ نوشت ای کاش این سخن را زودتر میگفتی و #جان امیری را نجات می دادی
📋 #شفیع_شیعیان
شهر مدینه را امروز هلهله ملائک فرا گرفته است. زمیـن و آسمان #مدینه نور باران و سرور در کوچه های شهر جاری است. در خانه ی امیرالمومنین علیه السلام شور و شادی موج میزند و لبخند مهمان لبهای ساکنان آن است
#عالم خلقت در شادی میلاد مولودی مبارک چون اباعبـداللّه الحسین علیه السلام در خود نمی گنجد ، و شعفش را با چراغانی آسمان نشان می دهد
طفل بزرگی که امروز بردنیای کوچک اطرافش دیده گشوده است، روزی بر تارَکِ تاریـخ شجاعت و جـوانمـردی و مهر جاودانگی خواهد نواخت
شیعه را چه غم از آفتاب روز قیامت که شفیعی چون آقا #اباعبدالله علیه السلام دارد؟ کسی که در زیر سایبان سیدالشهداء علیه السلام رفت ، دیگر هراسی نخواهد داشت . میلاد شفیع شیعیان مبارک
#آراستگی_در_خانه
شخصی کـه قصد یاری امـام زمان را دارد، بایـد مجموعه سخنان اهل بیت را سرلوحه #زندگی شخصیاش قرار دهد. یکی از توصیه های اهل بیت به شیعیان ، آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار همسر است
این در حالی است که بعضی از مردم اهمیت زیادی برای زیبایی وآراستگی در خـارج از منزل قائـل هستند ، ولی وقتی که وارد منزل میشوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمی دهند
یکی از #توصیه های بسیار مهم امام کاظم علیه السـلام به شیعیان این که فرمودند آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است.
کتاب شریف مکارم الاخلاق ، ص۹۷
#فضائل_ماه_رمضان
شیـخ صدوق رحمـه الله از امام رضا علیه السلام درباره فضائل ماه مبارک رمضان نقل میکند که حضرت فرمود حسنات در مـاه مبارک رمضان مقبول و گناهان آمرزیده است
هرکه در این مـاه آیه ای از کتاب خدا را قرائت کند، مانند کسی است که در دیگر ماه ها قرآن را ختم کرده. هرکه در این ماه بهروی برادر #مومن خود بخندد، اورا درقیامت ملاقات نمیکند، مگر آنکه لبخنـد بر چهره دارد و او را به بهشت بشارت می دهد
هـرکه مؤمنی را در این ماه یاری کند، خدا او را بر عبـور از پل صـراط یاری کند، در روزی که قـدم ها در آن بلرزد. هر کـه در این مـاه خشـم خود را فرو خورد ، خداوند متعال در روز قیامت خشمش را از او برگیرد
هرکه مظلومی را دراین ماه یاری کند #خداوند متعال او را دردنیا در برابر تمـام ستیزه جویـانش یاری کند و در قیـامت او را به هنگام حـساب رسـی یاری کند. ماه رمضان ماه برکت وماه رحمت ، مغفرت، ماه توبه و پشیمانی است ؛ هر که در ماه رمـضان آمرزیده نشود پس درکدام ماه آمرزیده شود؟
پس از خداوند بخواهید روزه شما را قبول کند و آنرا آخرین ماه رمضانتان قرار ندهد و شما را در آن به #طاعت موفق بدارد واز نافرمانی اش مصون گرداند
#فرمانده_تو_هستی
مـرحوم آیت الله حائـری شیرازی می فرمود #فرمانده تو هستی نه شکمت وَلَنَبْلُوَنَّكُـم بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَالْأَموَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ. قطعا همـۀ شما را با چیزی از ترس ، گرسنگی ، زیان مالی، جانی و فـرزندان آزمایش می كنیم و بشارت ده به استقامت كنندگان. بقره آیه ۱۵۵
ماه رمضان ، گـرسنگی ، تشنگی جوع است. الان که روزهای فکرآب خوردن هم نمیکنید. نتیجه اش چه میشود؟ چند روز قبل که #روزه نبودی، تو در خدمت شکمت بـودی. شکم می گـفت تشنهام، آبش میدادی. میگفت گرسنه ام و غذا میدادی. اما الآن که روزهای او می گـوید گرسنه ام ، تو می گویی صبر کن!
فرمانده توهستی نه شکمت. میگویی تا غـروب هیچ چیزی به تـو نمی دهم هـمۀ این ها در حالی است کـه انسان روزه را #انتخاب نکرده بلکه خداوند گـفته است که روزه بگیـر. نتیجه این است کـه خودت را در اختیار و ارادۀ خدا قرار می دهی. تحت ولایت خدا قـرار می گیری و بنـدۀ خدا می شوی
#استخاره_فوری
یکی از اساتید حـوزه نقل می کرد که یکی از شاگردان بهش زنگ میزنه که: استاد فورا برامیه استخاره بگیر منم استخاره گـرفتم و بهش گفتـم بسیار خوبه معطلش نکن وسریع انجام بده
چند روز بعد اومد پیشم و گفت: می دونیـد #استخاره رو برا چی گرفتم؟ گفتم نه. گفت داخل اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم پشت گردنش خیلی صافه و باب زدنه، هوس کردم یه پس گردنی بهش بزنم
دلم میگفت بزن. عقلم می گفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میـزنه داغونت میکنه . خـلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم و شمـا گفتین فـورا انجام بده
من هم معطل نکردم و شلپ زدم پس گـردنش. انتظار داشتم بلند شـه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به مـن کرد و گـفت استغفرالله. تعجب کـردم گفتـم ببخشید چرا #استغفار؟
گفت: چند دقیقه پیـش که از کنار یه امامـزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کـرد کـه این امامـزاده ها الکی هستن و دکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم ای خدا، اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تا این درخـواست رو کـردم تـو از پشت سر محکم به من زدی...
#قانون_کائنات
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی است كهاغلب مردم اشتباه می كنند. اگر به جاى محبتی كـه به كسی كرديد از او بی مهری ديديد ، مأيوس نشويد چـون برگشت آن محبت را از شخص ديگـری ، در زمـان ديگری ، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد دید شك نكنيد! اين قانون كائنات است
ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺵ، ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ هـم ﺑﺒﯿﻨﯽ! ﺍﮔﺮ #ﺻﺪﺍﻗﺖ می خواهی ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺵ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ می خواهی ﺍﺣﺘـﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﭘـﮋﻭﺍﮎ ﻧـﯿﺴﺖ. یـادمان باشـد. زندگی انعکاس رفتار ما است....!
بهتریـن باشیم تابهترین دریافت کنیم میگویند برای کلبه کوچک همسایهات چراغی آرزو کن قطعأ حوالی خانه تو نیـز روشن خواهـد شد. مـن خورشید را برای خانه دلتان آرزو میکنم تا هم گرم باشد و هم سرشار از #روشنایی
#تاثیر_فکر_منفی
مرحوم رجبعلی خیاط تعریف میکرد یک اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت بلافاصله استغفار کردم و به راه خود ادامه دادم. قدری جلوتر شترها قطار وار از کنارم می گذشتند
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمیکشیدم، خطرناک بود. به #مسجد رفتم و فکر میکردم هـمه چیز حسابی دارد . این لگد شتر چه بود!؟
در عالم معنا گفتند : شیخ رجبعلی آن لگـد نتیجه ی آن فکری بود که کردی. گفتم اما من که خطایی انجام ندادم. گفتند لگد شتر هم که به تو نخورد...!
قانون کار ما در #کائنات جریان دارد حتی یک تفکر منفی می تواند تاثیری منفی ایجاد می کند
📖 #قسم_حضرت_عباس
مردی خروسی داشت که به پشت بام فرار کرد و به خانه یکی از همسایه ها رفت. صاحب خروس هم در خانه ی همسایه ها را میزد و دنبال خروسش میگشت. مردی که خروس در خانه اش بود ناگهان صدای در را شنید و چون حدس زد صاحب خروس باشد، آن را بلافاصله زیر عبایش پنهان کرد و در را باز کرد. تا مرد را دید که نشانی خروس را میگرفت سریع گفت: به حضرت عباس قسم خروست به خانه ی من نیامده است. ولی دم خروس که از گوشه عبای مرد بیرون زده بود بهترین شاهد بر دروغ بودن حرف آن مرد داشت. صاحب خروس هم نگاهی به مرد انداخت و گفت: دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس
#سالک_الی_الله
استاد آیت الله فاطمی نیا می فرمود اين همه در اينترنت و كتاب میگردی كـه ببينی آيت الله قاضی چـه گفت؟ آيت الله #بهجت چـه دستـور العملی بـرای سلوک داد؟ فلان عـارف چگونه به مقامات رسيد؟
اين همه دنبال استاد هستی و اين در و آن در ميزنی ، چه شد آخر؟ به كجا رسيدی؟ قدم اول ترک معصيت است نميگويم معصـوم شويد، اما به اندازه ی خودتان تلاش كنيد
جوان عزيز كه به دنبال سير و سلوک ميباشی، تـو هنوز با پدر و مادرت تند هستی ، به ديگران #پرخاش ميكنی، آنـوقت انتظار داری سالک الیالله هم بشـوی؟ اگر ملاحسينقلی همدانی هم از قبـر بيـرون بی آيد و استـاد سير و سلـوكت شود، اگر عاق والدين باشی، به جايی نميرسی
#تَهَدَّمَتْ_وَاللَّهِ_أَرْکَانُ_الْهُدَى
وقتی آسمان و زمین به تلاطم درآمد و نـدای جبرئیـل پشت عالم را لرزاند، مـردم کـوفه فهمیدند که #محراب، با خـون عـلی علیه السـلام رنگین شده. حسنین علیهم السلام بهسمت مسجد دویدند
عدهای از مردم خواستند امـام را بلند کنند تا بـه نمازش ادامه دهـد ، اما آن حضرت ، توان ایستادن نداشت . نماز را نشسته تمام کرد و از شدت زخم و زهر بی هوش شد. امام را امام حسن و امام حسین علیهـم السلام به مـنزل رساندند
باوضو آمد به قصد لیلة الفَرقَت، علی ابنملجم درشب احیاچه قرآنیگشود
ابن ملجم لعنت الله علیـه را نزد امام آوردند. امام به صورت او نگاه کرد و با صدای ضعیفی فرمـود: آیا من امام بدی برای تو بودم؟ آیا درحق تو لطف و #احسان نکردم؟ با آنکه میدانستم تو مرا خواهی کشت، خواستم با این کار مانع آن شوم که شقی ترین افراد باشی و از گمراهی بیرون بیایی ...
امیرالمومنین علیه السلام سفارش او را به امـام حسن علیـه السـلام کردند: پسـرم ، با او مـدارا کن! نمی بینی که او چگونه چشمانش از ترس درحدقه میچرخد ودلش مضطرب است. امام حسن علیهالسلام عرض کرد پدرجان او تو را کشت و تو مـرا امر به مـدارا می کنی؟!
امام فرمودند: ما اهلبیت رحمتیم. به او از غذا وآشامیدنی خودت بخوران اگـر از دنیا رفتم ، او را #قصاص کن وگرنه خـودم داناترم که با او چه کنم و من به عفو کردن اولی هستم
#زنجیر_طلا
وارد حرم امام رضا علیه السلام شدم جوانی رادیدم که زنجیرطلا به گردن کرده بود متذکر حرمت آن شدم اودر جـواب گفت میدانم و به زیارت خود مشغول شد
ابتدا ناراحت شدم ، زیرا او سخنم را شنید ، و اقرار به گناه هم کرد ولی با بیاعتنایی دوباره مشغول زیارت شد بعد به فکر فرو رفتم کهالان اگر امام رضا علیه السلام ازبعضی از #خلاف کاری های من بپرسد، نمی توانم انکار کنم و باید اقرار کنم
با خودم گفتم پس من در مقابل امام رضا علیه السلام وآن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم. بعداز چند لحظه همان جوان کنارم نشست و گفت حاج آقا! بهچه دلیل طلا برای مـرد حرام است. من دلیل آوردم و او قبول کرد
پیش خود #فکر کردم چـون روح من در برابر امام رضا علیه السلام تسلیم شد خداوند هم روح این جـوان را در مقابل من تسلیم کرد. استاد قرائتی
#خدا_مثل_آدمها_نیست
آدم اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا اگر بسيار كار كند میگويند احمق است! اگر كم كار كند میگويند تنبل است. اگر بخشش كند می گويند افراط می كند!
اگر جمع گرا باشد، می گويند #بخيل است! اگر ساكت وخاموش باشد می گوينـد لال است! اگر زبـان آوری كند، میگويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه بدارد و شبها نماز بخواند میگويند رياكار است و اگر نكند میگويند كافر است و بی دين!
لذا نبايـد به حمـد و ثنای مـردم اعتنا كرد و جـز از #خداوند نبايـد از كسی ترسيـد. پس در همـه کارها فقط باید رضایت خدا را در نظر داشتـه باشیم
خداوند مثل ما آدمها نیست. برای او زندگی کن، برای او قدمبردار، برای او همه ی توانت را بکار بگیر، فقط برای او؛ شک نکن، خدا مثلما آدمها نیست
#یوم_الحسره
از امـام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره ، کدام روز است که خدا می فرمایـد بـترسان ایشـان را از روز حسرت. حضرت جواب دادنـد آن روز قیامـت است کـه حتی نیکوکاران هم #حسرت می خوردنـد که چـرا بیشتر نیکی نکردند
سوال کردند آیا کسی هست که در آن روز حسـرت نداشتـه باشـد؟ آقا امـام صادق علیه السلام فرمود آری ، کسی که در ایـن #دنیا مدام بر رسـول خدا وآل او صلوات فرستاده باشد
منبع: وسائل الشیعه، جلد ۷ ، ص ۱۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمةاللهعلیه:
▪️شب ِنوزدهم، شب ِ#شرمندگی.
ما دست خالی هم نیستیم،
اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
📖 #ويترين_مغازه
مرحوم حاج شیخ اسماعیل دولابی می فرمود: ما مثل بچه ای هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايی ببرد و در طول مسير از بازاری عبور می كنند. بچه شيفته ويترين مغازه ها می شود و دست پدر را رها می كند و در بازار گم میشود. وقتی هم متوجه می شود كه ديگر پدر را نمی بيند ، گمان می كند پدرش گم شده است ، در حالی كه در واقع خودش گم شده است. انبياء و اولياء ، پدران خلقند و دست خلائق را می گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق ، شيفته متاع های دنيا شده اند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف هم گم و غائب نشده، ما گم و محجوب گشته ايم
#یک_دقيقه_مطالعه
می گفت سوار يک تاكسى شدم ، صد متر جلو تر يک خانم با آرایشی غلیظ كنار خيابان برای ماشین ايستاده بود #راننده بوق زد و خانم رو سوار كرد
چند ثانيه گذشت راننده ی تاكسى به خانـم گفت چقدر رنگِ رُژتون قشنگه، لباتون رو برجسته كرده. مسافر سايه بون جلو صندلى روداد پايين ولباشو داخل آينه نگاه کرد
خانم مسافر گفت واقعاً؟؟ راننده هم خنديد و دست چپِ خانم مسـافر رو گرفت و نگاه كرد. راننده گفت با رنگِ لاكتون #سِت كردين ها؟ واقعاً كه با سليقه هستید ، تبريك ميگم
خانم مسافر گفت ممنونم ، چه دقتى دارین شما ، معلومه آدمِ خوش ذوقى هستين. تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر هـم گرمِ حرف زدن بودند
موقع پياده شدن راننده كارت رو داد بهخانم مسافر وگفت هرجا خواستى برى، اگه #ماشين خواستى زنگ بزن به خودم . مسافر هم كارت راننده رو گرفت و رفت
این طور تعريف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت يا راننده ی تاكسى. تـوی اين یک دقيقه #مطالعه ، ممکنه کمتـر کسی از ما به ذهنش رسيده باشه كه راننده تاكسى هـم يك خانم بوده . ماها با تصوراتی كه توی ذهنِ خودمونِ داریم قضاوت می كنيم
#مهربانیِ_صادقانه
قـرار بود پارچه ی کت و شلواری کـه به مدرسه هـدیه داده شده بود، میان شاگردان قرعه کشی شود. معلم گفت تا هرکس نامش را روی کاغذ بنویسد تا #قرعه کشی کنند
وقتی نام مصطفی از میان شـاگردان بیرون اومد، آقا #معلم هم خوشحال شد. برای اینکه مصطفی تازه پدرش رو از دست داده بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشتند
زمانی که معلم با دقت به کاغـذهایی کـه اسامی بچـه ها روی اونها نـوشته شـده بـود نگاه کرد ، روی همـه ی آنها نوشته شده بود: مصطفی. #مهربانی های صادقانه کودکی هایمان را از یاد نبریم. کردار نیک تا ابد باقی می ماند
#اطاعت_از_خالق
در کتاب زادالعارفین آمده است شیخ حسن بصـری برای #عبادت به صحرا رفت. دربین راه برای استراحت پیش چـوپانی نشست و مقداری شیر از او خواست که بنوشد
کمی بعد ، گله چوپان خواست از کوه پایین بـرود ، چوپان ندایی داد و گله بلافاصله به جای خـود برگشت. شیخ حسن وقتی این صحنه را دید حالش دگرگون شد و رنگ از رخسارش پرید و بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد چوپان علت حال اورا پرسید. شیخ گفت گوسفندان تو #عقل ندارند اما آنها می دانند که تو خیـرشان را می خـواهی و بـا شنیدن صدای تو سریع اطاعت کرده و از راه بیراهه برگشتند
اما من که انسانم و عاقل حرف و امر خـالق خود را کـه به نفع مـن فرموده است، گوش نمی دهم. کاش به اندازه این #گوسفندان، من از خدای مهربان اطاعت و امر او را گوش می دادم
#سلامت_نَفس
بعـد از فوت آیت الله بروجـردی امام بـرای درس بـه مسجد اعظـم تشریف آوردند ؛ چـون در مسجد سلماسی که نزدیک منزل ایشان بـود جا نبود. روز اولی کـه ایشان آمـدند به جـای درس شـروع بـه #نصیحت کـردن طلبـه ها کردند
عـکسی بالای قبـر آیت الله بـروجردی بود کـه منظره تشییع جنازه ایشان را نشان می داد. درحالی که جنازه روی دست مـردم بـود و روپـوش جنازه را مـردم بـه عنـوان تبرک بـرده بـودند و جنازه خالی روی دست مردم بود
عکس خـود آقای بروجردی هم که در حـال مطالعه بـودند و حـالت عجیبی داشت ، بـالای ایـن عکس بـود. #امام ضمن نصیحتها فرمودند نگاه بکنید آن جا را ، این عکس بالا ، عکس آقای بـروجـردی است کـه در حال مـطالعه است در عکس پاییـن هم جنـازه اش روی دست مـردم اسـت . یک خـورده پاییـن تر مرحـوم آقای بروجردی زیر خاک است
آن چیـزی که بـه درد آقـای بـروجردی می خورد سلامت نفسی بود که آقای بروجـردی داشت و الا این ریاست ها و این سر و صداها وقتی که #انسان زیر خاک رفت دیگر به درد نمیخورد
برداشت هایی از سیره امام خمینی ؛ جلد ۵ ، صفحه ۱۸۱
#دینداری_آخرالزمان
نبیخدا صل الله علیه و آله در اواخر عمر خود به اصحاب فرمودند زمـانی بـر مردم بیاید کـه #اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی بِه از آن بود که آن را ببینی یا اگر اورا ببینی بِه از آن است که او را بیازمایی
چون او را بیازمایی ، حالاتی زشت و ناروا دراو مشاهده کنی. دینشان پول و قبله گاهشان زنان آن ها شود. برای رسیدن به اندک نانی پیـش هـر کسی کُرنِش کنند ، نه خود را در پناه اسلام میدانند و نه به کیش نصرانی زندگی می کنند
#بازرگانان و کاسبان آنها رباخوار و فریب کار ، و زنان آن ها خود را برای نامحرمان بیارایند. درآن هنگام اشرار بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد. بحارالانوار جلد ۷۷ ،
با هم ، بلند و یک صدا می خواندیم: روز پدر مبارک
سلام مولا جان ، روز میلادت دارد از
راه میرسد و من ، هنوز آماده نیستم.
راستی! کاش می شد یک کیک بزرگ،
یک هدیهی زیبا و چندین و چند شمع برای تولدت می خریدم
و با خود می آوردم #نجف! بعد، همه
را جلوی ایوان طلایت جمع می کردم
وبا هم، بلند و یک صدا می خواندیم:
#روز_پدر مبارک بابای مهربانم! جای
ما خالی حرم باصفایت