eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
326 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدی یکی به یکی دیگه بگه با همه بله با ما هم بله !! بازرگانی ورشكست شد و طلب كارها اون رو به دادگاه كشوندن بازرگان با يک وكيل كرد و وكيل‌بهش گفت توی دادگاه هر كس از تو چيزی پرسيد بگو " بله " بازرگان هم پولی به وكيل داد و قرار شد بقیه‌ پول را بعد از رفتن به وكيل بدهد، موعد دادگاه که رسید در دادگاه درجواب قاضی وطلبکاران همش گفت "بله و بله" قاضی وقتی این وضعیت بازرگان را دید، گفت اين بيچاره از شدت بدهی عقلش رااز دست داده بهتر است شما ببخشيدش طلب كارها هم دلشون به حال او سوخت و آن را بخشيدن چند روز بعد به خانه‌ بازرگان رفت و بقيه پول را از او طلب كرد و مرد بدهكار در جواب گفت بله. وكيل گفت با همه بله با ما هم بله ...
مصاحبه‌ای با همسر زین‌الدین زیدان بازیکن مسلمان تیم ملی فرانسه همسر وی با روزنامه پاریس اسپورت در مورد شوهرش مصاحبه کرد وچند نکته جالب گفت که ذهن‌ها رابه خود مشغول کرد. او گفت که وقتی زیدان ازاو خوشش آمد، گفت آیا هستی؟ در جواب گفتم، بله. زیدان با این کلمه چهره‌اش عوض شد و رفت، مدتی گذشت واز زیدان خبری نشد تا کنجکاو شدم و دنبال او رفتم ، وقتی منزل شخصی اش را در پاریس پیدا کردم ، با دیدنم تعجب کرد و من هم علت ناپدید شدنش را پرسیدم. گفت می‌خواستم با تو ازدواج کنم ولی تو مسیحی هستی و من مسلمان. درطی چند ملاقات من شیفته دین و رفتار شدم و تصمیم گرفتم هم مسلمان شوم و هم همسر زیدان. می‌گوید: زیدان هیچ وقت نمازش را قطع نکرد و عصبانی نمیشد. اما نکته جالب این بود که هر وقت حقوق می‌ گرفت یا درآمد دیگر داشت، ۱۰ درصد از آنرا کسر می‌ کرد، علت را پرسیدم. زین‌الدین گفت این همان زکات است که برایت توضیح داده بودم، ۱۰درصد از درآمدم مستقیم وارد حساب هزار الجزایری می‌ شود. او راز حمله با سر زیدان رابه بازیکن ایتالیایی در آخرین بازی ملی‌ اش در فینال جام‌ جهانی را برملا ساخت. و گفت: زیدان هیچ وقت عصبانی نمی‌ شد مگربه اسلام توهین شود. بازیکن ایتالیا به او گفت مسلمان تروریست زیدان هم کنترلش را از دست داد و با سر به سینه مدافع ایتالیایی ضربه زد. زیدان در این مورد می گوید، این ضربه ترین ضربه‌ای بود که زدم و پانصد هزار یورو جریمه‌ اش از آن شیرین‌ تر بود و برای دینم تمام اموال و حتی جانم را می‌ دهم
📖 وقتى حضرت زينب سلام الله علیها، برای دیدن امام حسين علیه السلام می رفت، امام به احترام خواهر بلند می شدند و حضرت زینب سلام الله علیها را در جاى خودش مى نشاند. در جلالت قدر و بزرگى مقام و برترى شأن و بزرگى حال و چگونگى او بس است آنچه در برخى از اخبار رسیده ، به این که زینب سلام الله علیها نزد امام حسین سلام الله علیه وارد شد و آن حضرت قرآن مى خواند ، پس حضرت چون دید زینب آمد قرآن را بوسیده و کنار نهاد و براى اجلال و تعظیم و بزرگ داشتن او بر پاى ایستاد. منبع: عوالم العلوم ، ج‏لد ۱۱ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈
پیامبر فرمودند: جوانمردی جز علی نیست صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام سوال کردند : اگر مردی را در حال ارتکاب فحشایی ، گناهی دیدی چه میکنی؟ مولا امیرالمؤمنین پاسخ دادند: او را می‌ پوشانم پیامبر پرسیدند: اگر دوباره او را در حال ارتکاب گناه دیدی چه؟ مولا باز هم جواب دادند : او را می‌ پوشانم. الله سه مرتبه این سوال را پرسیدند و امیرالمؤمنین هرسه بار، همان پاسخ را دادند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: جوانمردی جز علی نیست. آنگاه رسول الله رو به اصحاب کردند و فرمودند : برای برادران خود پرده پوشی کنید. مستدرک الوسائل ، جلد ۱۲ ، ص ۴۲۶
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ کسی ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻣﺸﻮ ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﮕﯿﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺑﻮﺩ . ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ. ﺷﺨﺺ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﮐﺮﺩﻡ. ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﻣﻦ هم ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻭ خیلی ﺭﻧﺠﯿﺪﻡ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ﺭﻧﺠﯿﺪﯼ؟ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻘﺮﺍﻁ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻭ ﺭﻧﺠﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯼ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﺴﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻡ. ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻘﺮﺍﻁ سوال کرد ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺘﯽ ﻭ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﻣﺮﺩ در ﺟﻮﺍﺏ گفت ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻭ ﺷﻔﻘﺖ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﻃﺒﯿﺐ ﯾﺎ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ. ﺳﻘﺮﺍﻁ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﺁﯾﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺴﻤﺶ ﺑﯿﻤﺎﺭ میشود؟ ﻭ ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﻧﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ، ﺭﻭﺍﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﻧﺎﻣﺶ ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻭ ﺭﻧﺠﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺳﺖ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩ. ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻃﺒﯿﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺟﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﻣﺸﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﮕﯿﺮ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺪﻩ. ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ است
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر می زنی! اگر ناراحتی ... حاج احمد کافی میگفت شبی خواب بودم که نیمه های صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. می خواست کمکش کنم. لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم ، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی ؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ فقط همین. رفتم و با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم همان شب حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواب دیدم. فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی! اگر ناراحتی حواله کنیم بروند سراغ شخصی دیگر؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر ، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت به من دارند... وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی ، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف گردد و این را و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
آیا کسی از خلق خدا هست که عدد این مورچه ها را بداند؟ عمار میگوید من با آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بعضی از غزوات "جنگ ها" همراه بودم . به یک وادی رسیدیم، دیدیم مملو از مورچه است عرض کردم آقا جان آیا کسی از خلق خدا هست که عدد این مورچه ها را بداند؟ فرمودند بله ای عمار. من می شناسم کسی را که می داند عدد آنها را و می داند عدد ذکر و انثای نره و ماده آنها را. عرض کردم یا آن شخص کیست؟ فرمودند : این آیه را از سوره یس قرائت نکرده ای که: کل شیء احصیناه فی امام مبین. سوره یس آیه ۱۲ ترجمه: و همه چیز را در کتاب آشکار کننده‌ ای یا امام خلیفه‌الله بر شمرده‌ایم. گفتم بله یا امیرالمؤمنین قرائت کرده‌ام. فرمود انا ذالک الامام المبین من آن امام مبین هستم. منبع بحارالانوار ، جلد ۲ ، صفحه ۴۶۷ سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا؟ آفتابی چون علی در سایه ی پیغمبر است
شنیدید میگن : سالی که نکوست از بهارش پیداست ضرب المثل بالا در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و در واقع شروع کار پایان آن را نشان می دهد. این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده است. اگر در فصل بارندگی خوب و کافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع می گویند: سالی که نکوست از بهارش پیداست. در ادامه ی این ضرب المثل جمله‌ی دیگری هم هست که این‌روزها کمتر از آن استفاده می‌شود و بیشتر مثل یک ضرب‌المثل جداگانه کاربرد دارد: سالی که نکوست ازبهارش پیداست، ماستی که تُرشه از تغارش پیداست قسمت دوم این هم، مثل بخش اول ، همان معنا را دارد. درگذشته که ماست را در تغار "ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند" درست می کردند ، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزان‌تر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد و قیمت کمی داشت و خریداران چندانی جز ‏افراد فقیر و نداشت. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.
حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید. وقتی آن دو از خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟ شمعون پاسخ داد ، زمانی که برای اولین بار به این کاخ آمدم یک مربی ساده بودم قدرتی نداشتم قدم های شاه را میبوسیدم ، وقتی از هوش من با خبر گشت و اندکی به من قدرت داد دستش را بوسیدم ، وقتی مرا از نزدیکان خود کرد شانه هایش را بوسیدم و اکنون که از مشاوران اعظم اویم و او به من بسیاری داده پیشانیش را می‌بوسم؛ اما بدان اگر فرصتی یابم این‌ بار سر از تنش جدا خواهم کرد!.... این اتفاق افتاد و آن مشاور باهوش اما نا اهل با شورشیان همراه شد و خود سر از تن آن جدا کرد . پادشاه زمانی که شمعون میخواست سر از تنش جدا کند یک جمله گفت: حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه ، هر مسیری خودت بخوای میری راننده تاكسی می‌ گفت: بهترین شغل دنیا راننده تاكسیه ، چون هر مسیری خودت بخوای میری ، هر وقت دلت خواست یه گوشه میزنی واستراحت میكنی، هی آدم های جدید و مختلف میبینی، حرف‌ های مختلف ، داستان های مختلف گفتم خوش به‌حال شما. راننده گفت حالا اگه گفتی بد ترین دنیا چیه؟ گفتم چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی ، چون دو روز كار نكنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست ، از هی كلاچ ، هی ترمز ، پادرد ، زانودرد ، كمردرد ، با این لوازم یدكی گرون ، یه تصادف هم بكنی كه دیگه واویلا می‌شه، هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری. به راننده نگاه كردم . راننده خندید و گفت: زندگی همه چیش همین‌ جوره. هم می‌ شه بهش خوب نگاه كرد ، هم می‌ شه بد كرد.
اگر خدا يك لحظه ، عقل را به حال خود رها كند مورچه‌ای كوچك ديد كه قلمی روی كاغذ حركت می‌كند و نقش‌های زيبا رسم می‌ كند . به مور ديگری گفت اين قلم های زيبا و عجيبی رسم می‌كند. نقش‌ هایی كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست ، فاعل اصلی انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا می‌دارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروی بازو كمك می گيرد مورچه‌ ها همچنان بحث و گفتگو می كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه‌ تری می داد تا اينكه مسأله به بزرگ رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بی خبر می‌ شود. تن لباس است. اين نقش‌ ها را عقل آن مرد رسم می كند. مولوی در ادامه حکایت می گويد: آن مورچه عاقل هم ، حقيقت را نمی دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، نادانی‌ها و خطاهای دردناكی انجام می دهد
📖 مردى مهمان ملانصرالددين بود. از ملا پرسيد شما اولاد داريد؟ ملانصرالدين جواب داد بله! يك پسر دارم. مرد گفت مثل جوان هاى اين دور و زمونه دنبال جوانگردى و عمر هٓدٓر دادن كه نيست؟ ملا گفت نه. مرد پرسيد اهل شرب خمر و دود و دم و اين جور چيزهاى زشت كه نيست؟ ملا جواب داد: ابدا. مرد گفت قماربازى هم كه نمى كند؟ ملا گفت خير! اصلا و ابدا. مرد گفت خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت آقازاده چند ساله است؟ ملانصرالدّين گفت شير میخورد همين چند ماه پيش اورا خدا به ما داد