eitaa logo
استکبار ستیزان
208 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═•๐•❁﷽❁•❁๑•═┄ ✅ ♨️ رفتار منافقانه ما!! 🔶 برخی در دینداری گمان میکنند باید به گونه ای رفتار کنیم که را در همه حال از خود نگه داریم. ‼️ اسم این کار را هم میگذارند مدارای با مردم! 💢 یعنی در واقع عده ای آن چنان از خود بخرج میدهند که هم میخواهند را از خود راضی نگه دارند و هم امام حسین علیه السلام را، و این شدنی نیست. 🔰 در کتاب جاذبه و دافعه بخوبی این رفتار منافقانه را تبیین میکند که علی علیه السلام با اینکه نمونه کامل است اما عده ای با او مخالفند و عناد می ورزند، علی علیه السلام هم نسبت به آنها دارد یعنی به هر بهانه سعی ندارد دشمنان دین را با هر امتیازی در کنار خود و همراه خود قرار دهد. 🔮 انسانِ مومنِ عاقل در ، بدنبال دشمن تراشی برای خود نیست، اما منافقانه هم نمیکند تا دل همگان را بدست آورد. ⚠️ این رفتار را در خود ردیابی کنیم!
پادشاهی پــس از اینکه بیمــار شــد گفت نصـف قلمرو پادشاهی ام را به کسی میدهــم که بتواند مرا معالجه کند . تمام آدم های دانا دور هم جمع شدنــد تا ببیند چطور می شـود شاه را کرد ، اما هیچ یک ندانستند تنها یکی از مردان دانا گفــت فکر کنـم می توانم را معالجه کنـم . اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید ، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید ، شاه معالجه می شود شــاه پیــک هایش را بـرای پیــدا کردن یــک آدم خوشبخت فرستاد . آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند ، حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا باشد آن که ثروت داشـت ، بیمار بود . آن که سالم بود در دست و پا میزد ، یا اگر سالم و ثروتمند بــود زن و زندگی بـدی داشــت . یا اگر فرزنــدی داشت ، فرزندانش بد بودند خلاصه هر آدمی چیــزی داشــت که از آن گِلـِه و شکایــت کند . آخر های یک شــب ، پسر شــاه از کنار ای محقرو فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید... شکر خدا که کارم را تمــام کرده ام ، سیــر و پــر غــذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟ پسر شاه خوشحال شـد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مــرد هم هر چقـدر بخواهــد بدهند . پیک ها برای بیــرون آوردن مـرد داخل کلبه رفتند ، اما مــرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت . استکبار ستیزان
💐 سالروز فتح به دست ع گرامی باد.💐 👇 🌺 داستان فتح خیبر 🌺 👇 در اطراف مدینه در قلعه ای محکم و بزرگ به نام خیبر زندگی می کردند و گاه گاه به مسلمین حمله ای ضربتی می زدند و تعدادی را کشته و 💎 اموال💎 آنان را غارت کرده و به درون قلعه🕍 می بردند و وقتی مسلمانان آنان را تعقیب می کردند 🏰 درب قلعه را می بستند (و چون دری سنگی و بزرگ داشت که 40 مرد عرب به زور آن را باز بست می کرد،) کسی نمی توانست وارد آنجا شود. 🔪و چون آزار یهودیان زیاد شد خداوند حکم جنگ با یهودیان خیبر را بر پیامبر ص نازل کرد . 🌼حضرت محمد ص هم لشگر مسلمین را به سوی خیبر حرکت داد . روز اول چون دامادش علی ع چشم درد شدیدی گرفته بود و توان نداشت ، فرمود چه کسی فرماندهی لشکر را قبول می کند ⛔ با لشگرش به خیبر حمله کرد و شکست خورد و برگشت . ⛔ روز دوم با لشگر به خیبر حمله کرد او هم شکست خورد و برگشت. 🎷رسول الله ص فرمود: فردا فرماندهی لشگر را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش از او هستند ؛ ✅ صبح روز سوم که شد رسول خدا ص امام ع را خواستند و کمی از آب دهانشان به چشمان حضرت علی ع کشیدند و دعا کردند وچشمان امیرالمؤمنین علی ع شفا یافت و پیامبر اسلام فرماندهی لشگر مسلمانان را به وصیش علی بن ابی طالب ع داد و آن شیر خدا هم به 🏛قلعه خیبر ⚔حمله کرد آن درب سنگی و محکم خیبر را کند و با جنگ قهرمانانه ای پیروز شد. علی'ع' مدد استکبار ستیزان