💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریکخانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_171 همیشه خوب زندگی کردن را بر خود فریضه م
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_172
سرش به پوشه ای که یحیی با خود آورده بود گرم بود و یحیی دنبال بهانه ای برای باز کردن سر صحبت ذهنش را جست و جو میکرد...
گوشه لبش را میجوید و خیره تماشایش میکرد...
کمی که گذشت کلافه صدا بلند کرد:
_تموم نشد؟!
عماد غرق تفکر سر بلند کرد: چی؟!
کلافه پوشه را از دستش گرفت و روی کاغذهای تلنبار شده گوشه ی اتاق گذاشت:
_حالا بعدنم میتونی بخونی اینا رو...
دو دقیقه اومدم ببینمتا...
لبخند کجی گوشه لبهای عماد نشست: خب ببین کی جلوتو گرفته!
+خب تو ام منو ببین...
_ببینم که چی بشه؟!
+که حرف بزنیم...
_درباره؟!...
یحیی با نفس عمیقی شروع کرد:
_درباره خودم... خودت... شرایطمون...
+چه شرایطی؟!
نگاه عاقل اندر سفیهی به صورت خسته و چشمان سرخش انداخت:
_خدایی اینم زندگیه برا خودت درست کردی؟!
برنامه ت چیه عماد تا کی میخوای این مدلی یالغوز زندگی کنی؟!
نمیخوای یکی جمعت کنه؟!
خیال عماد بی اجازه پر زد و به طبقه ی بالا رفت...
پیش آن یکی!
ولی خیلی زود آن را پس گرفت و سری تکان داد:
_یه حکایت قدیمی هست که میگه یه دختری میخواست شوهر کنه...
بند کرده بود به برادرش که تو چرا زن نمیگیری!
حالا شده حکایت تو...
خجالت نکش بگو... میخوای شوهر کنی؟!
یحیی سرخوش از اینکه منظورش را راحت رسانده قهقهه ای زد و با صورت سرخ سر تکان داد:
_بله... بااجازتون...
+خب از اول همینو بگو دیگه چرا آسمون ریسمون میبافی پای منو وسط میکشی!
حالا کی هست اون بخت برگشته؟!
یحیی مثلا جدی شد: بخت بهش رو کرده!
دختر خوبیه... میشناسیش...
اخم کمرنگی ابروهای پهن عماد را بهم گره زد:
_من میشناسم؟!
همکاره؟!
سری تکان داد: نه بابا...
میگم... به نظرت سردارا دخترشونو به آدمای امنیتی میدن؟!
چون کامل چم و خم کار ما رو میدونن دیدن چقد آنرمالیم دیگه!
حاضر میشن دختر بدن به امثال ما؟!
اخم عماد غلیظ تر شد:
_دخترِ سردار؟!
کدوم سردار؟!
یحیی لبخندی زد:
_چقد خنگی تو داداش...
دختر سرداری که هم اکنون طبقه بالا تشریف دارن!
سر و چشم و نفس عماد گر گرفت...
حرارت از تمام وجودش زبانه کشید...
دو زانو نشست و با صدایی که از خشم و بهت میلرزید گفت:
_منظورت چیه؟!
یحیی اخمی کرد:
_دیگه چطوری منظورمو بگم که بفهمی مومن!
تو واقعا امنیتی ای با این مغز جلبکی؟!
یحیی با شوخی و خنده دستش می انداخت اما خبر نداشت چه آتشی در وجود عماد الو میگیرد تا جایی که مثل ببری زخمی خیز برداشت و همانطور نشسته یقه او را به دست گرفت...
یحیی شوکه و خیره نگاهش میکرد و عماد به دنبال بهانه ای برای این واکنش ناخودآگاه دست و پا میزد...
اگر چه میدانست هیچ کدام از این بهانه ها دلیل عصبانیتش نیست!!
_تو خجالت نکشیدی اومدی اینجا کار کنی یا ناموس مردم رو دید بزنی!!
از تو یکی انتظار نداشتم یحیی...
یحیی با تعجب گفت:
_بابا مگه خلاف شرعه تو رو خدا یواش تر میشنون عماد تو چت شده...
+هیچی نگو صداتو ببر...
تو خجالت نکشیدی تو نمیفهمی اون
دختر مریضه اصلا... اصلا نه موقعیتش رو داره نه به ازدواج فکر میکنه نه میتونه نه میپذیره نه...
به نفس نفس افتاده بود...
جایی درون قلبش میسوخت...
کم مانده بود اشک راه باز کند که با فریاد آخر آن را عقب راند:
_برات متاسفم یحیی... متاسفم...
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
➕اگر کسی صدای رهبـر خود را نشنود به طور یقین صدای امامزمانِ (عج) خود را هم نمیشنود؛
و امروز خط قرمز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبریِنظام باشد»
حٰاجقٰاسِمسُلِیمٰانی|
#پنجشنبه_های_دلتنگی♥️
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
بایدپاڪباشیم
وسختڪارڪنیم،
تازمینهظھورمهیاشود
#گناه مانعِبزرگیست...!
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•|🌸|•
○
به چیزےوابستھباش؛
ڪهِ بَراتبمونھ..
نه این دُنیا ڪهِ به هِیچے بَند نِیست..!<
○
#یھچیزمثل_نگاهمهدی{عج}♡
#السلامعلیڪیابقیهاللھ..♥️
#اللهمعجلالولیكالفرج↻🌱
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
دارم امید وصلت در عین ناامیدی
#یامهدی
#استوری
#جمعه
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•••
تنها آنهـایی در واپسین لحظه
میمانند کـه طعم فقـر،گـرسنگی،ومحرومیتــ را چشیدهانـد
و جانشـان با آلـودگی دنیـا
و آسودگـی عافیتــ
زمین گیـر نشده استــ 🕊|•
#گمنامخواهیمماند
|
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
برایم خاص هستـــــی...
تویی ڪه عاشقانه هایم
بی قراری هایـــــم
و دست نوشته هایـــــم
همیشه در وصفِ مهربانـیـــت
خلاصه میشـــــود...
#صلی_الله_علیک_یا_امام_رئوف
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#سلام_علمدار ⃟❤️
آݩـچنان ڪز برگ گڵ عطر گلـاب آید بروݩ
تاکہ نامـت میبرم از دیده اشـڪ آید بروݩ
اَزدوربہ تو سلام✋🏻✨
#السلام_علیڪ_یاابالفضـڵ_العباس🌸✨
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
༺✾➣♡➣✾༺ با سلام و احترام خدمت دوستان عزیزانی که درخواست مطالعه هر کدام از آثار تکمیل شده خانم ش
#شین_الف :
سلام اهالی
دو تا خبر خیلی خوب براتون دارم
اول اینکه الحمدلله پرپرواز ۱ ویراستاری شد و مراحل چاپش شروع شده
اما خبر خوش دوم اینکه به سبب درخواست های مکرر اعضا؛
تصمیم گرفتم #فقط یک بار دیگه رمانهای قدیمی رو رایگان منتشر کنم😍
پرپرواز ۲ (به همراه خلاصه جلد اول)
غریب آشنا
و حنانه
هر سه رو در سه تا از کانالهامون مجددا رایگان تقدیمتون میکنیم
و کمافی السابق اگر کسی قصد خوندن رمان کامل رو یکجا داره میتونه به صورت حق عضویتی دریافت کنه...
@roshanayi
رمان پرپرواز ۲💜 اینجا تقدیمتون میشه👇🏻😍
https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57
رمان 🍂غریب آشنا اینجا👇🏻😍
https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65
و رمان #حَنّانه♥️ اینجا👇🏻😍
https://eitaa.com/joinchat/2678128666C1841f45cfb
برای آخرین بار رمانها رایگان تقدیمتون میشه اگر کسی تمایل به خوندنشون داره آخرین فرصته👆🏻🦋
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| #کلیپ
🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه
➕حاج محمود کریمی
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7