eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
24.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
92 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریک‌خانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_183 روانداز نسبتا سبکی روی دوشش انداخت و کن
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ 🗝 ✍بہ قلمِ 🍃 _میگم... ولی باید قول بدی آروم باشی و گوش کنی... نه عصبی بشی نه قهر کنی! خب؟! مروه پوفی کرد و سرتکان داد... همان چیزی که فکرش را میکرد: _چرا خودتو خسته میکنی؟ +برای اینکه باید بهش فکر کنی... این ساده ترین راه برای فرار از این پوچیه... چطور ازدواج برای من خوبه ولی برای تو نه؟! پورخندی زد و نگاهش را به دریا داد: _نذار فکر کنم مخت تاب برداشته! خودتو با من مقایسه میکنی؟ تو شرایط منو نمیدونی؟!! اصلا تعجب میکنم چرا چنین چیزی به ذهنت رسیده؟! حره من من کرد: خب... چون... یکی ازم خواسته باهات حرف بزنم... +کی؟ لابد روانشناسم؟! _نه بابا... یکی دیگه... اخم مروه عمیق تر شد: انسیه؟! سکوت حره باعث شد حدس های بیشتری بزند: _فرزانه؟! معصومه؟!!. +ا... نه بابا... خواستگار داری! نفس راحتی کشید و به چهره مروه خیره شد... مروه انگار کسی یک سطل آب جوش بر پیکرش ریخته باشد وارفت... و بعد انگار بلافاصله سطلی آب یخ در زمستان برسرش خالی کرده باشند هول و نفس بریده چشم چرخاند... باورش سخت بود... باور اینکه کسی در این شرایط خواهان او باشد!! چند دقیقه ای طول کشید تا افسار زبان را به دست بگیرد و بتواند بپرسد: _چ..چی داری میگی؟! +حقیقت... یه بنده خدایی ازت خواستگاری کرده و گفته ازت جواب بگیرم... پوزخندی زد: _خب اون بنده خدا حتما خبر نداره من چه وضعیتی دارم... همه خیال میکنن من فقط جدا شدم‌! بهش بگو مشکل حل میشه... +نه... میدونه... کامل... _میدونه؟! کامل؟؟!! کسی از این ماجرا خبر نداره!! گوشه گوشه ی ذهنش را دنبال کسی که ممکن است همان مرد مورد خطاب حره باشد گشت اما آنقدر هول و هیجان زده بود که هیچ چیز را بخاطر نمی آورد... درمانده گفت: _خب منتظر زیر لفظی هستی بگو کیه دیگه! میگم ولی تو رو خدا... قول بده آروم باشی و کاری نکنی! +مثلا چکار میخوام بکنم!! جواب من که معلومه... فقط میخوام ببینم اون آدم عاقلی که شرایط منو کامل!! میدونه و همچین پیشنهادی داده کی میتونه باشه!! حره با درد نفس کشید و چشمانش را بست... مثل کارشناس هواشناسی که طوفان پیش بینی میکند اما برای مهارش راهی سراغ ندارد... ناچار به گفتن شد: _آ...آقای.. عضدی... عماد... 🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🚫 🚫 🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗