💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریکخانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_238 چند بار پشت هم نفس مبکشم اما تاثیر چند
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
♡﷽♡
#تاریکخانہ🗝
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#فانوس_239
درگیرم
درگیر حسی که بر همه قوانین حاکم بر پاسخ منفی ام خط بطلان میکشد
اما باید آن را به کناری بیندازم
من که حال خود را بهتر از هرکسی میدانم
من نه میخواهم و نه میتوانم همسر خوبی باشم
من به تنهایی نیاز دارم
اما این حس دوباره جمع اضداد میسازد
جسمم نمیتواند او را بپذیرد ولی وجودم او را تمنا میکند
خدایا این چگونه امتحانی ست؟!
گمان میکردم درس هایم را خوب خوانده ام ولی مدام مردود میشوم!
مثل مریض تبدار هذیان گویان جوابش را دادم...
جوابی که پیش از قلب او قلب خودم را شکست:
_ولی من اصلا دلم نمیخواد دیگه ازدواج کنم
میخوام باقی عمرم رو تنها باشم
اینطوری راحت ترم
لطفا شما هم...
شما هم مزاحم خلوت من نشید
ازتون خواهش میکنم برید دنبال زندگیتون!
با انگشتان کشیده اش روی گل قالی خط میکشید
در سکوت
سکوتش طولانی شد
نه حرفی میزد و نه اتاق را ترک میکرد
از سکوتش وهم به جانم افتاد
هر لحظه منتظر واکنش عجیبی بودم!
تا اینکه بی مقدمه از جا بلند شد
نا خودآگاه به همراهش قیام کردم
ته دلم رفتنش را دوست نداشتم!
درد مرموز و ناشناخته ای وجودم را میخورد
به گمانم خودآزاری یعنی همین!
که با دست خودت دلت را در خاک کنی!
پشت پا به رویایت بزنی
هرچند این فقط مصلحت من نبود
صلاح او هم در همین بود...
ایستادنش هم که به طول انجامید ناچار نگاهم را بالا کشیدم
چیزی درون چشمان روشنش وجودم را آب میکرد
انگار برای او هم رفتن سخت بود
چند بار لبهایش باز و بسته شد تا توانست بگوید:
_خیلی حرفا توی ذهنم آماده کرده بودم که بهتون بزنم
از دلایلم
از... از حسم
ولی...
انگار دوست ندارید بشنوید
فقط همینقدر بگم که...
من عادت ندارم انقدر زود دست از سر خواسته هام بردارم!
من منتظر میمونم!
شاید یه روزی نظرتون عوض شد و خواستید ازدواج کنید!
اونوقت باز میام و همه حرفهایی که آماده کرده بودم رو بهتون میزنم
🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🚫 #کپۍتحت_هرشرایطۍحراموموجبپیگردقانونۍ🚫
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗