eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part195 شوکه بهم خیره شد من هم مظلوم بهش خیره شدم تو
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 پشت سرش آروم و با اضطراب از پله ها بالا می رفتم گوش و شقیقه و گردن و کف پام هم در زدن نبض با قلبم همکاری میکردن و سرگیجه و حالت تهوع هم جای خودش درد عجیبی بین کمرم میپیچید و به شدت هم تشنه بودم اما همه اینها در مقابل اضطرابی که تحمل میکردم هیچ بود خودم هم نمیفهمیدم چم شده منی که مدتها بود نسبت به همه چیز به بی تفاوتی مطلق رسیده بودم حالا ترس از برخورد امیرعباس وجودم رو گرفته... ترس از اینکه ولم کنه و ناچار شم برگردم به همون کثافتی که ازش اومدم دلم نمیخواست این آرامش و ارزش رو از دست بدم دلم نمیخواست مردی رو که عاشقش بودم از دست بدم هرچند میدونستم اون مدت طولانی نمیتونه مال من باشه اما با این وجود هر اتفاقی که میتونست این جدایی رو تسریع کنه به وحشتم می انداخت وارد سالن شدیم و به سمت باجه دریافت جواب آزمایش راه افتادیم درحالی که دیگه دچار دید تونلی شده بودم و سرم گیج میرفت حالم طبیعی نبود احتمالا بارداری دلیل این واکنش شدید بود چون تابحال در بدترین موقعیتها هم چنین حالی نداشتم به محض رسیدن و شنیدن صدای امیر که از دختر جوون پشت باجه جواب آزمایش رو طلب کرد ضعف عجیبی به دست و پام افتاد و با تکیه به باجه به سختی خودم رو سرپا نگه داشتم پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/nonvalghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀