eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
24.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
92 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part41 بی تفاوت لباس ساده ای پوشیدم و حاضر شدم چرا با
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 الیاس طوری از محضر بیرون زد و سوار ماشینش شد که انگار نه انگار اون زن حالا همسرش بود براش هیچ اهمیتی نداشت اون کجا میره یا چکار میکنه از خودش از زندگی از همه چیز بیزار بود حس خیانت به لعیا بیچاره ش کرده بود چیزی نمونده بود پشت فرمون بزنه زیر گریه اونقدر تند می روند که بوق اعتراض ماشینهای اطرافش بلند شده بود به صدای زنگ تلفنش هم هیچ توجهی نداشت حوصله حرف زدن نداشت دلش گوشه خلوتی میخواست و فکر کردن انگار پشیمون بود ولی مگه چاره دیگه ای هم داشت؟ مدام توی سرش جنگ و دعوا بود به خودش سرکوفت میزد که با عقد کردنش اشتباهش رو رسمی کرد و راه هر توجیه و دلیلی رو بست و بعد به خودش میتوپید که چاره دیگه ای نداشته و اگر جز این کاری میکرد بلای بدتری به سرش می اومد بعد هم اگرچه ناامیدانه خودش رو دلداری میداد که ممکنه هنگامه خوش قولی کنه و دیگه دست از گروکشی برداره خدا خدا میکردداین طاعون زودتر دست از سرش برداره و بعد از یه مدت بی سر و صدا طلاقش بده و همه چیز تموم شه ولی ته دلش مطمئن بود دختری که بدون هیچ مدرکی اینطور آویزونش شده حالا که رسما و شرعا زنش شده دیگه به این راحتی دست از سرش برنمیداره حالش بد بود و حتی دست و دلش به کار کارگاه که تا قبل از این بلای آسمانی تفریحش محسوب میشد هم نمیرفت... با این ظاهر زار و حال خراب خونه هم که نمیشد بره راه کج کرد طرف امام زاده صالح بلکه ایتخونی سبک کنه و با دعا دردش رو درمون... *** همین که رسیدم خونه از شدت سردرد مسکنی خوردم و خوابیدم نمیدونم چرا حالم انقدر بد شد از محضر که بیرون اومدم انگار چیزی خورده باشه تو سرم، این درد وحشتناک به جونم افتاد حالا که از خواب بیدار شدم هم کمی از اون درد رو احساس میکنم مثل الکلی ها لق میزنم و تا آشپزخونه میرم که نسکافه ای سرهم کنم که صدای زنگ موبایل رو میشنوم توی تاریکی کورمال کورمال پیداش میکنم ۲۲ تماس بی پاسخ! همش هم از یک شماره حدس نیزنم شراره باشه حتما تا الان از فضولی دق کرده نگاهی به ساعت انداختم سه شب بود بد موقع از خواب پریدم و بعد خواب از سرم پرید چه خوابی میدیدم؟ یه خواب بد... سالهاست به دیدن کابوس عادت کردم ولی این یکی فرق داشت... توی خواب پیچکی به دست و پام پیچیده بود و داشت خفه م میکرد اینش عجیب نبود اما سنگینی وجودم رو توی خواب حس میکردم... خیلی واقعی بود! دلم نمیخواد بهش فکر کنم چای ساز رو روشن میکنم تا آب جوش بیاد و همزمان به همون خط پیام میدم: تماس گرفته بودید... ماگ رو پر از پودر نسکافه میکنم و کمی هم شکر آب که جوش میاد صدای زنگ گوشی هم دوباره بلند میشه چه صدای بلندی داره! چطور از خواب بیدار نشدم؟ آب جوش توی ماگ ریختم و جواب دادم: بله؟ _هیچ معلومع تو کجایی دیگه داشتم راه می افتادم بیام خراب شده تون گفتم کلکتو کند و خودشو راحت کرد! ریز خندیدم: از این جربزه ها نداره! تازه بهش گفتم فیلما رو جای دیگه هم سپردم نترس دست از پا خطا نمیکنه! کسی که به این راحتی پای سفره عقد اومد تا ته دنیا هم بخوام دنبالم میاد! _حالا تموم شد؟ یکم از محتویات ماگ خوردم طعم خاصی رو حس نکردم انگار مسکن فلجم کرده بود: آره بابا... من الان دیگه رسما شدم همسر آقای پاک روان! البته من که نه خانم کمیلی! _اسما خانوم کمیلی ولی رسما جنابعالی! _یعنی به لحاظ شرعشون اون خطبه صحیحه؟ فکر میکردم؟ _تو این عقد فقط جعل نام شده که جرمه ولی محرمیت بین شخص تو و اون جاری شده و صحیحه یه چیزایی سرم میشه از این قوانینشون یه مدت وکالت خوندما! نمیدونم چرا ولی از این کلمه محرمیت یه حالی شدم پوستم مور مور شد و خون زیرش دوید نفهمیدم دقیقا چه حسی بود چون خیلی زود سرکوبش کردم و گفتم: چه فرقی میکنه تو اصل مطلب... به هر حال اون فکر میکنه درسته و مهم همینه... دیگه وارد فاز جدید میشیم! _فکر میکنی از پسش بربیای؟ کار سختیه طرف هم عاشق یکی دیگه ست هم از تو متنفره بس که اذیتش کردی ممکنه بهت میل کنه؟ خیلی وقت نداریما! نمیتونیم زمان صرف کنیم _سعی خودم رو میکنم نشد مجبوریم بریم سراغ فاز بعد... _بهتره نریم چون یکم گانگستر بازیش زیاده و خرج و خطر داره متوجهی که؟ _گفتم که تلاشم رو میکنم دیگه کم کم شبت بخیر... بی هیچ حرفی قطع کرد و من ته نسکافه رو سر کشیدم دوباره فکرم کشیده شد سمت اون کلمه یعنی من الان "شوهر" دارم؟! به فکر خودن بلند بلند و از سر غیض خندیدم من که به اون چند کلمه عربی اعتقادی نداشتم تعلقی بین ما نبود کدوم محرمیت و زن و شوهری! اون میخواست سر به تن من نباشه و من هم... من هم ازش...