eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part52 بالاخره رضایت شراره رو گرفتم اگرچه کار خطرناکی
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 چشمهاش به قاعده نعلبکی باز شد و بعد صورتش رو با خشم جمع کرد چند بار دهن باز کرد تا حرفی بزنه اما هر بار با یک بازدم عمیق خودش رو کنترل کرد درنهایت بی هیچ حرفی بلند شد تا بره قبل از اینه از کنار میز رد شه بی تفاوت گفتم: اینکه انقدر به شوهرت اعتماد داری خیلی خوبه ولی مطمئن باش وقتی تا اینجا اومدم اونقدر مدرک برای اثبات حرفم دارم که انگ کلاهبرداری بهم نزنی! شناسنامه رو از توی کیفم بیرون آوردم و روی میز گذاشتم: اینم اولیش... پاش شل شد از گوشه چشم نگاهس به شناسنامه انداخت معلوم بود ترسیده ولی نمیخواد نشون بده مضطرب بین من و شناسنامه چشم گردوند راحت گفتم: بردار ببین... نگاه از من گرفت و شناسنامه رو از روی میز برداشت... صفحه اول رو کنار زد و با دیدن صفحه دوم حس کردم رمق از پاهاش رفت... گفتم: میتونی ازش بخوای شناسنامه شو نشون بده... حتما یه بهونه ای میاره بعید میدونم به این زودی المثنی گرفته باشه نگاهش رو بالا کشید و با انزجار بهم خیره شد: متاسفم برای آدمایی مثل شما! چی بهتون میرسه از بهم زدن زندگی دیگران و بردن آبروی مردم تسویه حساب شخصیه یا یه مردم آزاری الکی یا هرچیز دیگه ای برام اصلا مهم نیست ولی خانوم من به اندازه کافی شوهرم رو میشناسم سالهاست که میشناسمش با دروغای امثال تو هم خام نمیشم! این تیکه کاغذ هم هیچ ارزش برام نداره! جعل سند این روزا از گرفتن مدرک اصلیش راحتتر شده با استدلالهای خودش جون گرفته بود و کورسوی امیدی ته دلش سر ما نگهش داشته بود که ناچار بودم نابودش کنم: _این اجاره نامه ملکیه که آقاتون برام رهن کرده میتونم ببرمت آمارتمانمو ببینی میخوای اصلا بریم بنگاهی که این توش نوشته شده و بپرسی کی این قرارداد رو بسته؟ شوهرت چرا باید واسه یه دختر جوون خونه اجاره کنه خانوم؟! لبخندی زد که از شدت اضطراب به لب لرزه شببه تر بود: این کاغذ پاره ها هیچ ارزشی ندارن بنگاهی یا هر کس دیگه هم میتونه آدم خودتون باشه من نمیدونم هدفتون از این کارا چیه فقط میتونم بگم از خدا بترس این کارا اخر عاقبت نداره برای رفتن اونقدر عجله داشت که شبیه فرار شده بود انگار دلش میخواست حتی اگر چیزی هست ندونه و نشنوه به نظر خیلی الیاس رو دوست داشت فوری خواست راه بیفته که عکس رو روی میز گذاشتم: این آقا الیاس شما نیست؟! نگاهی به عکس انداخت عکسی بود که از روی فیلمی که دوربین گرفته بود گرفته بودم دوربینی که به دستور شراره بالای هالوژن حال نصب کرده بودم لحظه ای که بازوش توی دستم بود و میخواستم جلوی رفتنش رو بگیرم از دیدن عکس توی جا خشک شد اشاره کردم: بشین بعید میدونم حرفایی که میزنم رو بتونی ایستاده گوش کنی... خیلی کار داریم باهم... ناباور سر تکون داد چشمهای معصومش مر از اشک بود ولی نمیخواست گریه کنه: فتوشاپه! پوزخندی زدم: انگار هیچی از گرافیک نمیدونی! این عکس میتونه فتوشاپ باشه؟ خیلی خب... گوش کن... هندزفری رو دستش دادم و وقتی با تردید توی گوشش گذاشت صوت رو باز کردم لحظات مشاجره مون بر سر اون مرد همسایه فقط چند لحظه کوتاه حین شنیدن لرزش دستش محسوس بود پرسیدم: صدای شوهرت رو که میشناسی؟! فوتوشاپ نیست؟! سر به زیر سکوت کرده بود درحال خرد شدن بود و من بی رحمانه پیش میرفتم: اصلا یه کار دیگه میکنیم گوشی رو جلو بردم و وارد صفحه پیام الیاس شدم قبلا حافظه رو پاک کرده بودم: این شماره شوهرته درسته؟ یا بهتره بگم شماره شوهرمونه نه؟! براش نوشتم: سلام یه مشکلی پیش اومده امشب باید بیای خونه... بلافاصله درگیرم: چه کاری؟ امشب درگیرم بعدا حرف میزنیم... پبام رو با چشمهای باز خوند و به صفحه گوشی خیره موند بالاخره اشکهاش رها شد و روی گونه افتاد... ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀