💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part69 نوری که روی صورتش افتاده بود وادارش کرد چشم با
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part70
_بهانه هایی که تراشیدی برام هیچ ارزشی ندارن
چیزی رو که خودم بفهمم دیگه نیازی نمیبینم کسی برام توضیح بده
اگر حرفی بود خیلی قبل تر از این باید میزدی
تازه چه حرفی میخواستی بزنی
همه چیز مثل روز روشنه
دیدی هوس کردی گرفتی مردی دیگه گیه که بگه بالا چشت ابرو
_انقدر راحت تهمت نزن
بهم برمیخوره که منو با آدمای شل مذهب هرزه یکی میکنی
یعنی من اونقدر بدبختم که یه دختر بر و رو دار ببینم فوری برم بگیرمش؟
اینجوری زن میگیرن؟
بعدم مگه تو چی کم داری که من فکر زن دیگه ای باشم
من تو زندگیم کم آدم ندیدم اینطوری بود که الان باید ده بار زن گرفته باشم!
_از کجا معلوم نگرفته باشی
این یکی زرنگ بوده شده زن عقدی
از کجا معلوم چند تا دیگه هم زیر سر نداشته باشی؟
از مردایی مثل تو هر چیزی برمیاد
دست خودش نبود که عصبی شد و مشت محکمی به در کوبید؛
خجالت بکش این چه طرز حرف زدنه
صدای لعیا از بغض خش برداشته بود:
من خجالت بکشم؟
تو دنبال دختربازی و الواتی هستی من خجالت بکشم؟
چه رویی داری؟
نمیخوام دیگه صداتو بشنوم دست از سرم بردار
الیاس عمیق نفس کشید تا به خودش مسلط بشه:
بهت میگم من اصلا با این دختره کاری نداشتم آویزون من شده
بذار برات توضیح بدم چی شده
ببین این دختره پرستار ماه طلعت مادربزرگ امین بود راستش اینه که من اونجا معرفیش کرده بودم چون...
صدای پوزخند لعیا بلند شد:
آها پس اونجا باهاش آشنا نشدی از قبل باهاش آشنا بودی...
اصلا به من چه؟
من چه کاره ی زندگی تو ام که برام توضیح میدی؟
یه اسم تو شناسنامه ت دارم که به زودی خط میخوره...
فقط دست از سرم بردار راحتم بذار
الیاس دوباره کلافه شد:
آره تو گفتی و منم طلاقت دادم
انقدر ساده نباش لعیا از تو بعیده
بذار حرفمو بزنم
_سادگی رو تا امروز کردم ولی از این به بعد مطمئن باش خام نمیشم
تو ام طلاق میدی خوبشم میدی وگرنه آبروتو پیش همه میبرم...
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/non_valghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀