💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part81 _..._...خیلی ازت دلخورم لعیا تو حق نداشتی به
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part82
بهم گفت یا باید عقدم کتی یا آبروتو میبرم...
منم اول زیر بار نرفتم
ولی اون نامرد بعدش کلی عکس برام فرستاد که میگفت دوربین اتاقش اونا رو برداشته
گفت دوربین گذاشته تا خطری تو اون خونه تهدیدش نکنه
ولی دروغ میگه همه این نقشه ها رو کشید که آویزون من بشه!!
منم... منم ترسیدم یه وقت او عکسا رو پخش کنه و آبرومو ببره
بیشترشم فتوشاپ بود
ولی ثابت شدن و نشدنش مهم نیست همین که تهمت رو بزنه آبرو ریخته
پیش تو، خانوادم...
اگر شکایت و شکایت کشی میشد همه همسایه ها و کسبه میفهمیدن ابروی حاجی میرفت
بدتر از همه سابقه خودم نابود میشد
همینجوریش دنبال بهونه ان طرح ما رو معلق کنن
اگر چنین سوتی ای بدیم که واویلاست!
فقط خودم که نیستم آینده شغلی بقیه اعضای گروه هم تباه میشد
مجبور شدم...
بخدا مجبور شدم عقدش کنم...
بالاخره صدای بغض آلود لعیا دراومد:
گیریم که دروغت راست
تا کی میخواستی ادامه بدی؟!
میخواستی تا ابد نگهش داری دیگه؟
مگه نه؟
این خیانت نیست؟
_بخدا حال خود من بدتر بود
از عذاب وجدان داشتم له میشدم
ولی چاره دیگه ای نداشتم...
اون دنبال جمع کردن آبروی خودش بود
من اصلا نمیدونم اون چجور آدمیه
خودش گفت قبلا صیغه ی یه مرد مسن بوده و لابد میخواد با یه ازدواج رسمی اونو توجیه کنه!
از طرفی یکی رو میخواست که براش خونه بگیره و خرجش رو بده...
منم با خودم فکر کردم بعد ازدواجمون راضیش میکنم طلاق بگیره و خرجیشم میدم فقط به شرطی که دست از سرم برداره و همه اون عکسای مسخره رو نابود کنه
میدونم اشتباه کردم اما ناچار بودم
نمیخواستم قبل عروسی آبروریزی پیش بیاد
نمیخواستم از دستت بدم لعیا!
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/non_valghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀