#یکشنبه_های_علوی_و_فاطمی 💚
🌱ما فاطمیونیم چیزی کم نداریم
ما فاطمیونیم در دل غم نداریم...
🌱ما درد خود با هرکس و ناکس نگوییم
غیر از علی و فاطمه مَحرم نداریم...
🔸السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
🔸السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
#نماز_شب
💠 آیت الله مشکینی می فرمودند:
🔸 نافله شب! نافله شب! نافله شب!
خوشا به حال کسی که نافله ی شبش ترک نشود و از او بهتر آن که نوافل دیگر را هم به جا بیاورد.
🔸بالاخره یک حساب و کتابی بوده و هست که اولیا، این قدر بر نماز شب تکیه دارند.
📚 کتاب جام حضور
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
✨مولای من
🍁هجرت بسوخت جانم و این درد بی دواست...
🍁درمان من تویی و درمانم آرزوست...
العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
کلیپ شماره (۸۳۸)
🎙آیت الله ناصری رحمة الله علیه
💢عقوبت آزار و اذیت مؤمن...
کوتاه و شنیدنی👌
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
📘#داستانهایبحارالانوار
💠همراهان انسان در قبر
🔹امام باقر (علیه السلام) میفرمایند:
هنگامی که مؤمن از دنیا رفت، شش صورت همراه او وارد قبر میشوند.
یکی از آنها خوشروتر و خوشبوتر و پاکیزه تر از صورتهای دیگر است.
یکی در جانب راست، یکی در طرف چپ، یکی در پیش رو، یکی در پشت سر، دیگری در پایین پا و صورتی که از همه خوش سیماتر است در بالای سر میت میایستد و عذابهایی را که متوجه میت است دفع میکند.
🔹آنگاه صورت زیبا از صورتهای دیگر میپرسد:
شما کیستید؟ خداوند شما را جزای خیر دهد.
➖صورت سمت راست میگوید: من نمازم.
➖صورت سمت چپ میگوید: من زکاتم.
➖صورت پیش رو میگوید: من روزه ام.
➖صورت پشت سر میگوید: من حج و عمره ام.
➖صورت پایین پا میگوید: من نیکی و احسان به برادران مؤمنم.
🔹سپس صورتها از او میپرسند:
تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبوتری؟
در پاسخ میگوید:
من ولایت و محبت خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم.
📚 بحار، ج ۶، ص ۲۳۴.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
ان شاءالله در صفحہ آخر مقدرات شما امروز
ملائڪہ این جملہ را بنویسند:
💗محب امیرالمؤمنین علیه السلام است
💗عاقبتش ختم بہ خیر
💗و برای امسالش اربعین، سفر کربلا
⚜یاعلے مدد⚜
💠@etyhhbi
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#گلنرگس #پارت_6 #یازهرا ___________ واای خداای من امیررر حسین،، از دو سال پیش الان دیدمش چقدر تغی
سلااام🙃
واقعا عذر میخوام از همگی شما برای پارت گذارینامرتب 🙏
چون بعضی اوقات اینترنت ندارم یا نمیتونم وصل اینترنت بشم.
انشاءالله از امشب روند عادی رو در پیش میگیرم.
لطفا ناراحت نباشید و حلال کنید🥺
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#گلنرگس #پارت_6 #یازهرا ___________ واای خداای من امیررر حسین،، از دو سال پیش الان دیدمش چقدر تغی
#گلنرگس
#پارت_7
#یازهرا
_______________________________
اینقدر جرم گرفته که همین جور خودشون میبُرنو میدوزن...
اصلانظر مارو نمیپرسن..
همین جور تو فکر خودم بودم که. صدای امیر حسین.
-نرگس خداحافظ
خدانگهدار....وقتی رفتن.
اولین کاری که کردم رفتم وضو گرفتم و دورکعت نماز خوندم..
اشکم دراومدو...
خدایا...
چکار کنم..
چجوری بگم..
اگه بخواد جور شه چی..
خدایا....
باصدای زنگ گوشیم از خواب بلند شدم.
نگاهی به ساعت انداختم ساعت 5 عصر بود..
پریا بود...
الو..
سلام
-سلام نرگس جان خوبی؟
قربونت خوبم خودت چطوری؟
-الحمدالله
خداروشکر
-میگم که نرگس میای بریم گلزار شهدا..
اره خیلی دلم میخواست امروز برم..
-میای بریم؟
اره..
-خب تو میای دنبال من یا من بیام؟!
ماشین آرمان اگه جایی نخواست بره برمیدارم میام..
-باشه عزیزم.
کاری نداری
فعلا خدانگهدار..
-نه عزیزم خداحافظ
+مامان؟؟
_جانم!
+اشکال نداره با پریا بریم بیرون؟؟
_کجا!
+گلزار شهدا؟؟
_باچی!
+با ماشین آرمان میرم باشه؟؟
_ببین بیرون نمیخواد بره!
+خوابه..
_نه نرو شب امیر علی میاد بمون کمکم بده!!
میخواییم راجب امیر حسین صحبت کنیم...
+حالا برمیگردم..
خودتون صحبت کنید،،
_خب تو هم باید باشی دیگه...
+باشه حالا سعی میکنم زود خودمو برسونم.
_زود بیا پس!
باشه فعلا..
#ادامهدارد
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#گلنرگس #پارت_7 #یازهرا _______________________________ اینقدر جرم گرفته که همین جور خودشون می
#گلنرگس
#پارت_8
#یازهرا
_______________________________
گلی که امیر حسین برام خریده بود و همرام برداشتم...
و انداختم سطل آشغال...
وقتی رسیدیم کنار مزار شهدا خیلی آرامش گرفتم..
کنار قبر شهیدمورد نظرم نشستم و بعد یک فاتحه و صفحه قرآن.
کلی گریه کردم..
ازش خواستم کمکم کنه
کمکم کنه که جور نشه.
خیلی میترسیدم....
با پریا از قبر های شهیدان دور شدیم.. روی یکی از نمیکت ها ی کنار نشستیم. ..
و مردم را نگاه میکردیم...
_نرگس؟
+جانم!
_میخوام راجب به یه جریانی باهات صحبت کنم. ..
+خب!
_به کسی نگو..
+چشم میگی حالا
_برام یه خواستگار اومده..
از نظر مامان بابام کلی تایید شده..
قراره امشب بیان خونومون باهم صحبت کنیم.
+خب!
_همین دیگه.
+نظر خودت چیه!!
_نمیدونم هر چی که خدا بخواد..
استرس دارم...
+مگه نمیگی هرچی خدا بخواد..
_اره خب😔
+پس نگران نباش هر چی صلاحه...
_خب اگه صلاح خدا نباشه چی؟؟
+مگه دوسش داری؟!
دیدیش اصلا؟!
_الان چهار ساله که گفته..
+از 15 سالگیت؟!؟!!!!!!!
_اره😔اما اون موقع بابام گفت که دختر من هنوز بچس..
اونام گفتن ما صبر میکنیم تا هر وقت که شما گفتین.
بابامم بهشون گفت 20 سالگی..
گفتن صبر میکنیم.
آرش خودش 24سالشه...
خدمت رفته. کار هم داره
+خب پس اسمش آرشه..
نگران نباش انشالله که خیره عزیزم....
_انشالله...
........
پریا و رسوندم و راهی خونه شدم...
فکر میکردم با پریا همدردم... اما نه اصلا اینطور نیست....
اون حداقل یه حس کوچیک به آرش داره من چی منی که هیچ حسی به امیر حسین ندارم... چی منی که حتی نمیتونم....
خدایاااا من چکار کنم اخهه...
چطور کنار بیام...
خدایااا...
به خونه که رسیدم ماشین امیر علیو دیدم...
میخواستم یکم وقت تلف کنم اما نمیشد هوا تاریک شده بود و باید زود تر برم داخل...
کلید انداختم و در و که باز کردم....
به نظر میرسید امیر علی هم همون موقع رسیده بود...
چون هنوز داشتن احوال پرسی میکردن ...
امیر علی وقتی منو دید...
_به به نرگس خانم خوبی؟
کجا بودی تا الان؟
+سلام..
گلزار شهدا بودم مامان میدونه...با دوستم بودم پریا..
..
#ادامهدارد
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#گلنرگس #پارت_8 #یازهرا _______________________________ گلی که امیر حسین برام خریده بود و همرا
در مورد رمان هم یک مطلبی بگم تا یادم نرفته😄
یه شگفتانه س🤩
انشاءالله تو پارت صبح ها قرار میدم و دوپارت هم شب🙂