✨بســـمـــــ الله✨
#داستان_راستان
#پارت_پنجم
همینکه رسول اکرم و اصحاب و یاران از مرکبها فرود آمدند و بار ها را بر زمین نهادند، تصمیم جمعیت بر این شد که برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده کنند.
یکی از اصحاب گفت:سر بریدن گوسفند با من.
دیگری: کندن پوست آن با من.
سومی: پختن گوشت آن با من.
چهارمی:.............
رسول اکرم:«جمع کردن هیزم از صحرا با من.»
جمعیت: یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه این کار هارا میکنیم.
رسول اکرم:«می دانم که شما می کنید، ولی خداوند دوست نمی دارد که بندهاش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد.»
سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاک از صحرا جمع کرد و آورد.
🔸هزینه هر پارت، یک صلوات برای ادمین کتاب😊
⭕️کپی حلال
⭕️با دوستان به اشتراک بگذارید.
#غذای_روح
#ادمین_کتاب
#داستان_کوتاه