❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ...
✨سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت یافتگان به مدد آن ، راه را از بیراهه می شناسند و مومنان به یمن آن نجات مییابند...
📚 زیارت امام زمان در روز جمعه
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
#مولاجانم
✨ای که نامت به جهان ذکرِ مُدام است، بیا...
نَفَسَت سبحه ی تسبیح عَوام است، بیا...
✨شب جمعهست و همه در صف عشّاق توایم...
قائم آل نبی، وقتِ قیام است، بیا...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
📘#داستانهایبحارالانوار
💠روش دعا کردن
🔹حارث بن مغیره میگوید:
از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند:
«اگر یکی از شما حاجتی از حاجتهای دنیا را داشت، قبل از هر چیز بسیار خداوند عزیز را حمد و ثناگوید.
سپس صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او بفرستد. آنگاه حاجات خود را بخواهد، حاجتش برآورده میشود.»
🔹 سپس فرمودند:
«شخصی داخل مسجد شد، دو رکعت نماز گزارد و بلافاصله از خداوند چیزی طلب نمود.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
"این بنده در درگاه الهی عجله نمود، دعایش به این زودی قبول نمی شود. "
دیگری آمد و نماز خواند پس از اتمام نماز خداوند را مدح و ثناگفت و صلوات بر پیامبرش فرستاد.
در این وقت رسول خدا فرمودند:
"اینک حاجتت را از خدا بخواه که برآورده خواهد شد."»
📚 بحار: ج ۹۳، ص ۳۱۵.
بحار: ج ۹۳، ص ۳۱۸.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
♨️سند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»...
⁉️سوال : سند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» که پس از صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده میشود چیست؟ آیا در احادیث معصومان علیهم السلام وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه مندان و ارادتمندان به آقا #امام_زمان عجل الله فرجه، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده اند؟
✅پاسخ: به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم»
هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمیرود مگر آن که قائم آل محمد را درک می کند.
📚بحار الانوار، ج 53 ،ص176
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🔅بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات...
🔅تاامر فرج شود مهيا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات...
🔸امام صادق علیه السلام؛
« هیچ عملی در روز جمعه، برتر از #صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نیست. »
(الخصال ص۳۹۴)
با سلام خدمت شما همراهان مهدوی؛
طبق قرار هر جمعه، #ختم_صلوات داریم به نیت #سلامتی و #تعجیلدرفرج امام زمان عجل الله،
با نفس های گرمتون همراهی بفرمایید.
لطفا تعداد صلواتهای خودتون رو در ربات زیر وارد کنید👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/8mosiq
با تشکر از همراهی شما بزرگواران🌹🙏
#اللهمعجللولیکالفرج
#از_او_بگوییم
💠 مراجعه به امام زمان علیه السلام
🔹دیروز برای اصلاح سر به آرایشگاه محله ی جدید رفتم. با آرایشگر درباره ی موضوعات مختلف صحبت کردیم. او گفت: من باور نمیکنم امام زمان وجود داشته باشد!پرسیدم: چرا؟ آرایشگر جواب داد: مگر شما نمیگین او پدر فقیران و یتیمان و گرفتاران است. پس چرا دنیا از فقر و گرفتاری و درد و رنج پر شده؟ اگر #امام_زمان وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشه.
🔹اصلاح تمام شد اما اشکال آرایشگر بی پاسخ مانده بود. به او گفتم راجع به این موضوع بعدا صحبت میکنیم.
آرایشگر لبخندی زد و به شوخی گفت: باشه برو دَرسِت را بخون و بیا!
به محض این که از آرایشگاه بیرون آمدم، در خیابان مردی ژولیده را دیدم با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده. برگشتم و به آرایشگر گفتم: میدونی چیه؟ به نظر من تو این شهر آرایشگری وجود ندارد!
آرایشگر با تعجب گفت: میدونم منظور دیگری داری، اما چرا این حرف را میزنی؟
من که همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
با خوشرویی گفتم: نه! آرایشگری وجود ندارد، چون اگر وجود داشت، اگر تو وجود داری ،پس چرا آن مرد با موی بلند و ظاهر ژولیده است؟ آرایشگر جواب داد: خوب معلومه! او به من مراجعه نکرده وگرنه ردیفش میکردم.
گفتم: آفرین گل کاشتی! دقیقاً! به نظرم نکته همینه.
👌امام زمان هم وجود داره! ولی مشکل اینه که مردم به او مراجعه نمیکنند. مردم به همه جا مراجعه میکنن الا اونجایی که خدا معین کرده. ای کاش ما قبل از این که امام زمان را متهم کنیم بهش مراجعه کنیم تا کمکش را درک کنیم.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
#نماز_شب
🔸یکی از عوامل افزایش رزق و برکت در زندگی خواندن نماز شب است که شاید کمی سخت باشد ولی اگر تا به حال نخوانده اید حتما آن را امتحان کنید.👌
🔅صَلاةُ اللَّیل...بَرَکةٌ فِی الرزق (نماز شب رزق را افزایش میدهد.)
📚 ارشاد القلوب،ص۱۹۱
🔸اگر کسی خواندن یازده رکعت نماز شب برایش سخت است میتواند سه رکعت پایانی این نماز را که شامل یک نماز دو رکعتی به نام «شفع» و یک نماز یک رکعتی به نام «وتر» است را بخواند تا از برکات نماز شب بهره مند گردد.
🖋حجت الاسلام رفیعی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@etyhhbi
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت70
📚#یازهرا
________________________
(رفتم تو اتاقم
روسریمو عوض کردم یکی سنگین تر پوشیدم با چادر گل داره قهوه ای
زندگی خودمه خب.
ارسلان گفت من تو رودوست دارم
مگه میشه دروغ گفته باشه
اومدم برم بیرون که یک یا الله گفته شد دست وپام عین یخ شد از لابه لای در نگاه کردم عهههههه آرمان بیشعوره
اخه توکی از این کارا بلد بودی
از کی یا الله میگفتی
متنفرم از خودم
داشتن صحبت میکردند میگفتن میخندیدن اصلا انگار نه انگار منم عضوی از این خانواده هستم اون از بابام که میگه زندگی خودته اون از مامانم که میگه زود تصمیم نگیر اون از آرمان که دعوا کرد اون از امیر علی و عاطفه که میگن فکر کن، با بابا حرف،
اخه من مگه خودم عقل ندارم یا تایین تکلیف میکنید یا
خدااااایااااا😭
باز شد شب خواستگاری
اصلا من از ازدواج کردن منصرف شدم نمیخوام از ازدواج متنفرم..
حوصله ندارم..
وضو که داشتم دورکعت نماز خوندم احساس میکردم آروم شدم
خدایااا
خیلی کمک کن تو این موقعیت تنهام نزار
ارسلان گفت منو دوست داره
اما من نمیخوام خانوادمو بخاطر این پسره ناراحت کنم
خودت کمکم کن 😭
استرسی نداشتم
گوشیو برداشتم شماره ارسلانو پاک کنم
هرچی که گذشت رو فراموش کردم..
اما پاک نکردم..
رفتم کنار خانواده
به آرمان سلام کردم متوجه شد، نگاهم کرد، اما جواب نداد،،
بدرک اصلا..
قرار شد با هم حرف بزنیم اما داخل حیاط چای رو هم باید آرمان بیاره.
صدایی از ایفون اومد
بابام گفت که برم تو آشپز خونه
وارد شدن شمردمشون شش نفر بودن
دوتا پدر و مادرش، یه مردی نمیدونستم کی بود به احتمال زیاد داداششه، خواهرش و شوهر خواهرشم بودن..
اخریم خودش بود گل نرگس دستش بود میدونه من گل نرگس دوست دارمم خودش گفت، گل نرگس میخرم..
بعد از نیم ساعتی میشد که من در حال ذکر گفتن بودم..
صدام زدن برم...
وارد شدم سرمو نداختم پایین و یه سلام نسبتا بلند کردم..
بابای ارسلان بلند شد و گفت ماشاالله
از حرفش خندم گرفت
جای من کنار آرمان بود.
نشستم.. بعد از چند دقیقه نگاهی به ارسلان کردم، بیچاره تا سرشو میاورد بالا، آرمان اخم میکرد😂
بابای ارسلان خواست تا ما بریم باهم حرف بزنیم..
بابام اجازه داد..
اما آرمان گفت صبر کنید
میدونستم میخواد خراب کنه همچیو
_درست مهم نظر بابامه اما خب ما نمیتونیم طی این قرار های کوتاه تصمیم کلی بگیریم به نظرم برای حرف زدن و وقت زیادی هست. بلاخره که باید ملاکهاشونو بگن به هم اما خیلی زوده به نظر من این جلسه رو فقط خودمون راجب یه چیزایی صحبت کنیم جلسات بعدی میتونن با هم صحبت کنن..
بابای ارسلان با یه چهره ی خاصی گفت: «کار خیره هر چی زود تر بهتر،،
دوست داشتم بپرم وسط بگم تو چه کاره ای آرمااانننن...
آرمان با با پرویی جواب داد:
بله درست میگین اما خب یکم افکار عاقلانه هم باشه بهتره هم پسر شما باید تصمیم بگیره هم خواهر من به نظرم خیلی زوده.. برای حرف زدن زمان زیادی هست..
داداش ارسلان گفت :ما دوست داریم هر چه زود تر تموم شه حداقل طی دوماه آینده عقد خوانده بشه..
آرمان باززززز فک زد: داشت میرفت رو اعصابم..
اگه شما دوست دارین دو ماه دیگه تموم شه ما دوست داریم یک ماه دیگه ازدواج کنن..
اما خب تصمیم اصلی با خودشون دوتاس یکم صبر بهتره تا خودشونم قشنگ فکر کنن..
داداش ارسلان گفت: خب با هم درارتباط باشن بعد قشنگ دیگه همدیگرو میشناسند.
آرمان بازززززز:
شناخت اینجوری بعد از صیغه ی محرمیت هستش که بتونن باهم در ارتباط باشن اگه همین جور نامحرمند بخوان باهم ارتباط داشته باشن ما مخالفیم..
به نظرم بزاریم برای جلسه بعد که این دوتا بتونن قشنگ فکر کنن بعد با هم حرف بزنن
داداشِ ارسلان گفت..یعنی ما باز تا کی صبر کنیم؟؟
آرمان گفت:تاجلسه بعدی،شاید جلسه بعدی بشه فردا شایدم بشه یه هفته دیگه اگرم خیلی دوست دارید زود تموم شه جلسه بعدی باشه فردا.
مثلا یه قراری بزارین برن باهم صحبت کنند مثلا داخل یه پارک..
بعد هفته دیگه که اومدین فقط درمورد نتیجه ی حرفاشون یه سری چیزا دیگه بحث میکنیم..
بابای ارسلان گفت:خب فردا که رفتن حرفاشون رو زدن بعد تا هفته آینده باهم در ارتباط باشن حرفای باقی مونده،، دفعه ی دیگه قرار آزمایش خون رو بزاریمم..
آرمان:قرار آزمایش رو میزاریم حرفای باقی مانده، یه روز دیگه میتونن بزنن..
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت71
📚#یازهرا
________________________
بالاخره حرفا شون تموم شد نیم ساعتی میشد که اونا رفتن..رفتم تو اتاقم دورکعت نماز خوندم.. تلفن رو برداشتم
ارسلان به گوشیم زنگ زده بود..باز داشت زنگ میزد نمیخواستم جواب بدم میدونم اگه بابام بفهمه ناراحت میشه از دستم،، برام متاسف میشه،، همین جور امیرعلی،،
اصلا این کیه واقعا به چه حقی به من زنگ میزنه آرمان درست میگفت، آرمان همیشه از بچگی پشتم بود یادمه یه روز که خونه عموم بودیم امیرحسین کنترل و زد تو سرم امیر محمد با دستش هی میکوبید تو سر وصورت امیر حسینو منم میخندیدم اخرشم،اخه از قصد پرت نکرده بود ، هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم اما اونا از من خیلی بزرگ تر بودن ،..
ارسلان پیام داد و گفت نرگس چرا جواب نمیدی تماسا رو دیدی حتما یه زنگ بزن کارت دارم.
تصميم داشتم دیگه جوابشو ندم اگه لازم باشه گوشیمو خاموش کنم..جواب ندادم اومدم برم بیرون که دیدم باز زنگ زدبه خودم گفتم جوابشو میدم برای بار اخر،،،، بهش میگم،،،، میگم دیگه زنگ نزنه
-الو
سلام خوبی؟
چرا جواب ندادی؟
+ سلام کارداشتم
-گل نرگس گرفتم دیدی
+نه
-چه خانواده
+راجب خانوادم حقی نداری چیزی بگی!!
- میخواستم بگم چه خانواده خوبی داری😂حتی بعد از ازدواج!؟؟؟
+بله
-چرا اونوقت؟؟
+خانواده من منو بزرگ کردن، به اینجا رسوندن، نباید پشت سرشون کوچیک ترین حرفی بشنوم!
-پدر مادرت بزرگ کردند نه خانوادت اره شماهم حقی نداری به پدر مادر من چیزی بگی
+من داخل خانواده بزرگ شدم که ادب بسیار نقش مهمی داشته!هیچ وقت همیچین کاری انجام نمیدم به خودم اجازه نمیدم.
-چقدر سرد شدی!!
میشه همون نرگس قبلی باشی 😂
+خیر..
-خب من کاری به پدر مادرت ندارم در این حد شعور دارم که چیزی نگم
اما داداشت که بزرگت نکرده این داداشت آرمان
+راجب داداشم چیزی نگو لطفا اونا همیشه پشتم بودن و هستن.
رو داداشام بیشتر حساسم تا پدر و مادرم
مخصوصا امیر محمد
-یا ابوالفضل العباس یه داداش دیگه هم داررررری😳😐 اون دیگه کدومهههه چرا من ندیدمش!!!؟؟!؟؟؟؟
+نه..
داداش امیر محمدم در واقع همون آرمانه اسم اصلیش آرمان امیر محمده، دیگه داداشمو آرمان صدا نکن باید بگین امیرمحمد
-باشه چرا خودتون آرمان صداش میکنین؟؟
+شما هم هر وقت عضو خانواده ماشدی باید آرمان صداش کنی الان هیچ نسبتی نداری امیر محمد صداکن
-چه ربطی داره 😂
+لطفا دیگه به من زنگ نزن اگه کارم داشتی بگو شماره امیر محمد رو میدم بهت به اون میگی
-وا چرااااا؟؟؟
من با تو کار دارم نه اون داداش زور گوت
+بله!؟؟؟؟؟؟؟
-هیچی داداشت چیلی چرت میگه واقعا عههه
+لطفا دیگه به صبحتات ادامه نده، امیر محمد در جریانه که هر وقت زنگ زدی همه رو شندیده،، حتی اون وقت هایی که صبح زود یا اخرش شب به من پی ام یا زنگ میزدی امیر محمد در جریان شمارشو میدم هر وقت کارم داشتی بهش بگو میگه به من... ما نامحرمیم اقای ارسلان...خدانگهدار
-صبر کن!!
اولا فکر نمیکردم اینقدر بچه وترسو باشی😂
فکر میکردم از پس خودت برمیای که بتونی از پس یه نفر دیگه بربیای😂
اما در اشتباه بودم واقعا که خیلی بچه ای
به نظرم برا ازدواج سنت خیلی کمه
نه نه سنت خوبه عقلت کمه..
اینقدر داداشاتو جلو من نبر بالا الان اگه داداش امیر محمدت همون داداش زور گوت کنارت بود اجازه نمیداد که من این حرفارو بهت بزنم😂پس داداشتو به رخ نکش 😂
بنده نه دیگه کاری به تو دارم نه به اون داداش زورگوت 😂داداش امیر محمدت..
فردا میبینمت دخی کوچولو😂
(قطع کردم گوشیو برا خودم متاسف شدم..بغض داشتم رفتم به سجده یاد حرف آرمان افتادم «تو اگه عقل داشتی به نامحرم رو نمیدادی همه اینا تقصیر خودته اگه الانم امیر علی بودم نظرم مهم بود»
خدا میدونه چقدر دوست دارم آرمان وامیر محمد صدا کنم اخه با این اسم خیلی مظلوم ومهربون میشه
در زدن در اتاقم
بله؟!
_آرمانم
خداکنه باز بغضم نترکه خدایا خودت کمکم کن..سجاده رو جمع کردم
+بیا داخل
نشستم رو تختم سرمو انداختم پایین
_میدونم از دستم ناراحتی، باش راست میگی زندگی خودته من کاره ای نیستم من امشب فقط بخاطر اینکه بابا گفت اومدم نمیخواستم حرف بزنم چون خدا خودش میدونه که چقدر از این پسره حالاتو میگی میخواد شوهرت شه من چیزی بدی نمیگم دربارش.. تو خودت بزرگ شدی درست،، خودت باید تصمیم گیری کنی درس،، زندگی خودته درست،،
اما کارت خیلی زشت بود نرگس اون مگه چکارته که بخاطرش حاضری،،هیچی ولش کن..
(میدونم میخواست بگه اون کیه تو بخاطرش حاضری داداشتو ناراحت کنی)
نرگس باشه اصلا اون تو رو از خدا هم بیشتر دوست داره،، ولی خب نامحرمه به چه درد میخوره دوست داشتنش؟؟؟؟ خودت بگو؟؟؟ از کجا معلوم دروغ نمیگه؟؟
+مگه میشه دروغ بگه الان چند ماه منتظر نظر منه
_خب باشه تو که قبلش گفته بودی نامزد دارم مگه نگفتی؟؟
+اره امیر حسینو گفتم
_خب پس قبلشو نبین دیگه چون هرچند تو امیر حسینو نمیخواستی اما به اینگفتهبودی..