همسر #شهید_مهدی_مالامیری :
🌱موقع خداحافظی
بهش گفتم انشاءلله با شهادت برگردی☺️
رفت وشهید شد 🕊
اما برنگشت...
یادم اومد همیشه به شوخی میگفت:
زحمت تشییع جنازهام رو
به کسی نخواهم داد....
#شَھیدانِہ🕊
#معرفےشهدا 🌷•••
#رفیق_شهیدم 🌷
❣🍃°•°
♡
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
♚❀ @fadaei_hazrat_zahra❀♛
#بیو_طورے ↳
اللّهم إملَا قلبی حبّاً ًلکـ❤️
- خدایا...
قلبمونُ پر از محبتِ خودت کن...
#شَھیدانِہ🕊
#معرفےشهدا 🌷•••
#رفیق_شهیدم 🌷
❣🍃°•
♡
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
♚❀ @fadaei_hazrat_zahra❀♛
#پروفایل 💞
#چهارشنبه_هاے_امام_رضایی❤
#شبهاے_حرم 🌌
🍃🌸🍃
پشت هر پنجره باشم، نظرم خیره به توست👀
در نگاهم تو فقط منظرهی دلخواهی...💫😍
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
میگفت:بعیده ڪسے ڪه نمازشو اول وقت نمی خونه شهید بشه😔
پس بریم نماز🤗
#پروفایل
#پسرونه 🍇
🌱 #حیدریم ټا ابد از راه حق دم مي زݩم|°•°•
°•°• بر عقیقم ݩام #زهـــــــــــــرا ݩقش خـــــاټم مي زݩم ♥️
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
#پروفایل 🎈
#دخترانہ🔮
و ٺو اے بانو🧕🏻
همیݩ را بداݩ وبس
صدام و جنگ و میݩ و ترکش،
همہ اش بهانہ بود...
#شهید فقط خواست ثابت کند
#چادر در ایݩ سرزمیݧ
تا بخواهے فدایے دارد☺
●•●🍭•●•🌸●•●🎈●•
#درخواستے📬
#چادرمیادگارمادرمزهرا 💛
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
1_79584217.mp3
15.21M
🖤🍃
ڪبوترمـ هوایـے شدمـ...🕊
ببین عجـب گدایـے شدمـ...🤲🏻
دعای مادرم بوده ڪہ...🙃
منمـ امام رضایـے شدمـ...🦋
#حامد_زمانی
#عبدالرضاهلالی
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
ڪتاب (بیا مشهد)
#قسمت7⃣
🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر
✨✨✨✨✨✨✨✨
بسمـ الله الرحمن الرحیمـ
(مجروح)
راوی : فرزاد پاک نیا
نقطه آشنایی ما باشهید برمی گشت به اوایل انقلاب. ما در آن زمان در مسجد شیخ تاج الدین کارهاے فرهنگی انجام میدادیم و تئاتر هم اجرا می کردیم.
بالاخره با تصمیم دوستان نمایشنامه با موضوع شاه و انقلاب نوشتیم و خودمان را برای اجرا آماده کردیم.
علی هم به ما ملحق شد و بهش نقش معتاد دادیم❗️
ایشان الحق و الانصاف این نقش را به خوبی اجرا کرد.
چرا که پدرش قهوه خانه داشت و همه رقم آدم در آنجا رفت و آمد می کرد.علی شخصیت معتادها را به خوبی دیده بود.
رابطه ما از این تئاتر آغاز شد.
بعد من به جبهه رفتم.عملیات مطلع الفجر در گیلان غرب شرکت کردم و مجروح به خانه برگشتم علی به عیادتم آمد ک باهم بیشتر گرم گرفتیم.
علی به من گفت: میخواهم بروم جبهه،درحالی که سنش کم بود.
اما بالاخره هرطور بود رفت.او در عملیات فتح المبین شرکت کرد. درآنجا براثر ترکش خمپاره از ناحیه پا به شدت مجروح شد.
خبردار شدم که علی را به بیمارستان دکتر چمران تهران بردند.من تقریبا مجروحیتم خوب شده بود.
♦️♥️♦️♥️♦️♥️♦️♥️
به دنبالش رفتم که شنیدم او را به بیمارستان روانی ها و موجی های جنگ بردند.بااصرار و با سختی او را خارج کردم.
رفتم و با دکترش حرف زدم.خبرهای ناخوشایندی داشت.اینکه قطع شدن پایش #حتمی است.
چرا که عصب ازبین رفته و استخوان پایش سیاه شده.طوری که وقتی سوزن را به پایش میزدم متوجه نمیشد و حس نمیکرد❗️
دکتر گفت: اگر بیشترطول بکشد این بیماری و عفونت به نقاط دیگر بدنش میرسد.
دکتر فرم رضایتنامه عمل را آورد و گفت باید امضا کنید.
ولی علی قبول نکرد، گفت برویم تبریز عمل کنیم.ما به اصرار علی، تعهد دادیم و علی را به تبریز آوردیم.
در تبریز قرار شد اول برویم مراغه ، بعد از چند روز برای عمل برگردیم.
علی در آن ایام حال خوبی نداشت.مدام سرش تکان میخورد...
البته همیشه نبود، بلکه موقع شنیدن صدای قرآن و اذان اینطور میشد❗️این وضعیت در مراغه هم ادامه داشت.حال و روز او همینطور بود.
من سعی میکردم تمام وقت مراقب علی باشم.در آن ایام حس میکردم که از لحاظ معنوی حالات خاصی دارد که ما متوجه نمیشدیم.
در یکی از روزها تقریبا ساعت ۱۱ شب بود .ما در محل بسیج بودیم.
علی خواست از بسیج خارج شود و من گفتم:علی کجا میروی❓
بی مقدمه گفت:میروم تا همراه با آقا امام زمان(عج)درکوه نماز بخوانم.
آقامرا صدا کردند.
من مانع شدم.
علی چنان با خشم و غیض مرا نگریست که من کنار رفتم و او ازبسیج بیرون رفت. یکباره شروع به دویدن کرد .من هم دنبال او راه افتادم.خیلی ترسیده بودم.
♥️◼️♥️◼️♥️◼️♥️◼️♥️
تقریبا نزدیکی ستاد سپاه رسیدیم.علی پایش به چیزی گیر کرد و چنان به زمین خورد که من صدای سرش را از چندمتری شنیدم.
گفتم بااین ضربه حتما جمجمه اش شکست.وقتی بالای سرش رسیدم دیدم با کسی که او را نمیدیدم مشغول صحبت است!
علی چنان با لهجه غلیظ عربی صحبت میکرد که انگار از مادر، عرب زاده شده!
یکی از دوستان به نام فدایی حسینی که ضبط کوچک همراهش بود همان موقع رسید و گفته های او را ضبط کرد.اما آن شب ما نفهمیدیم که علی با چه کسی اینطور حرف میزد❗️
بعد ها علی قضیه را فهمید و نوار را ازایشان گرفت.
ما بعد از شهادتش هر چقدر دنبال آن نوار گشتیم پیدا نشد.
منبع :: ↙️
نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی
(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب)
⚠️⚠️⚠️
❗️❗️تایپ کتابها در مجازی
و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها #باید با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
#کتاب_خوب_بخوانیم 📚☺️
#پروفایل😊
#چهارشنبه_ هاے _امام رضایی❤️
{ڪبوترم ، هوایـے شدم،🕊
ببین عجـب گدایـےشدم
دعاے مادرم بوده ڪه 🤲🏻📿
منم امام رضایـے شدم}😍
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
•[#نجواےھاےھمیشگے..📿✨]
[إننےأعودإلیڪ،مثلمايعوداليَتيم إلےٰمَلجأه الوَحید!
#بہسوےتوبازمےگردم،مانندبازگشتن ِیتیم
بہتنهاپناهگاهش..!]|#خُـــدآےمٰا💜✨|
#پروفایل 💕
#چهارشنبه_ های_ امام _رضایی❣
.•°~🕊
دلتنگی ...💔
آدم را ...
کم کم ... ذره ذره ...
نا آرام می کند ...
.
السلام علیک یا انیس النفوس ...
سلام بر تو ...
همدم دلتنگی های من ...
دلـتنگ برفـ🌨ــ مشهد و
بــ🌧ـاران کربلا❤
♔♡j๑ïท🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』
بچه ها امروز آخریــــــــن فرصتمونه
قدرشو بدونیم
ماه رجب هم تموم شداااا😭😔
منو رها نڪن ڪه جلد گنبدم😔
آقا کبوتر 🕊 هواے مشهدم
منو صدا بزن ڪه من هوایی ام
خدارو شڪر که من امام رضایی ام
بچه ها امروز مخصوص اقاجانمون امام رضاست 😍
این روز ها همیشه و هرسال حرم جای سوزن انداختن نبود😔
اما این روز ها حتی یک نفر هم زائر نداره اقامون😭😭
چقدر این روز ها حال و هوای همه حرم ها شبیه حال و هوای بقیعه 😭💚
بیاین همه ما دل هامونو ببریم روانه حرم اقا جانمون بکنیم و یه گوشه صحن ایساده بگیم سلام اقا
سلام آقا ـ....
که الان روبه روتونم💔😭😭