فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانا
دلم خوش است به بودنت
به سفره ای که پهن کرده ای
و بدون منت به همه میبخشی
الهی ...
دلم خوش است به بخشنده بودنت
و اینکه مرا میبخشی و در آغوشت میگیری،،
الهی....
دلم خوش است به قدرتت
که از عدم،، زندگی می آفرینی
الهی ...
دلم خوش است به معجزه ات که اتفاق می افتد
ومن شاد شاد فقط سر بر سجده میگـــذارم
و میان اشـــکهای شوقم فقط میگویم ..... ،،
بودنت را شــــکرت...
#سلام_دوستان
#صبح_زیباتون_بخیروشادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای من
چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو!
چه تکان دهنده است توجه مهرآمیز تو!
چه شیرین است زندگی در کنار تو و در
زیر سایه لطف تو.....
چه لذتبخش است گرمای دست نوازشگر تو..
خدایا بحق رحمانیتت
غم های ما رابزدای
و عشق خودت را در دل ما جای ده ،
که عشق به غیر از تو ،
درد است و درد است و درد!
خدایا دلهای ما را،
در پناه خودت حفظ بفرما!
آمین
#سلام_دوستان_فرهیخته_ام
#صبح_زیباتون_بخیروشادی
✅ بهترین دارو داشتن تفکر شاد است.
👌کلمات همه جا هستند، ما با آنها سخن میگوییم، آنها را میخوانیم، با آنها فکر میکنیم آنها را میبینیم، با آنها تایپ میکنیم و آنها را در ذهن خود میشنویم.
👌مهم است بدانیم تمام کلماتی که بر زبان یا به ذهن میآوریم، امواجی را با خود حمل میکنند که ممکن است مثبت باشند یا منفی، و معمولا ناخودآگاه بر زبان جاری میشوند.
👌هر بار از چیزی گله میکنیم، توجه خودمان را به چیزی میدهیم که دوستش نداریم و وقتی نگران آینده هستیم، بیشتر به آنچه خواهانش نیستیم توجه میکنیم.
👌هر چه بیشتر از حرفهایی که بر زبان میآوریم و اهمیت ارتعاشاتمان آگاه باشیم، بیشتر میتوانیم جلوی زبانمان را بگیریم تا عبارات منفی به کار نبریم.
پروردگارا...
امروز باور دارم آنقدر برایت عزیزم که ،یک عمر زندگی بر زمین را بمن هدیه دادی .
خدایا برای تک تک روزهای عمرم ، فضایی که در آن ؛ فرصت آموختن و تجربه کردن دارم . سپاسگزارم.
بمن قدرت اختیار دادی و این موهبتی بی نظیر است من می توانم انتخاب کنم تمام خوبی هایی را که تو دوست داری .
پروردگارا
بمن بیاموز تا همواره ،ناظر بر زیبایی ها باشم . و هر آنچه از خوبی که تو خواستار آنی , ببینم
خدایا
کمکمان کن تا شیوه نگاهمان به زندگی
بی غبار باشد.
ما به خوبی ها و زیبایی های زمین نگاه می کنیم
تو هم زندگی و روزگارمان را زیبا ،کن ..
#سلام_دوستان
#صبح_زیباتون_بخیروشادی
💗جان را تو
💫صفا ده به صفای صلوات
💗همراه ملک شو به نوای صلوات
💫برهرچه خدا،
💗قیمتی داد ، ولـی
💫گلزار بهشت است بهای صلوات
💗خواهی که شود
💫مشکلت آسان بفرست
💗بر چهره ی دلربای
💫محمد مصطفی (صل الله علیه وآله وسلم) صلوات
🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
🌸اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآل مُحَمَد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
🌸اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم مدام تو زندگیت بگی :
خدایا شکرت ، چقدر حالم خوبه💚
•┈••✾•🦋•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین دعایی که میشه در حق کسی کرد
حال خوبه ♥️
حال دلتون همیشه خوب 🤍🤍
🏅 #روایت_دیدار | شبیه آن رزمندهها که دور امام حلقه زده بودند
👈 حاشیه نگاری دیدار مدالآوران المپیادهای علمی با رهبر انقلاب اسلامی (بخش اول)
🔹️همه چیز در ۴۸ ساعت اتفاق افتاد؛ تماس اول، قطعی شدن نهایی دیدار، تماس دوم، تنظیم متن سخنرانی، مرور چندین و چندباره متن و اتو کشیدن چادر برای رفتن به خیابان کشوردوست. آنقدر همهچیز سریع بود که گمان نمیکردم این منم که ۱۰ صبح ۲۶ خرداد ماه، روبروی بیت رهبری در تقاطع نوشیروان ایستادهام. من این روز را سالها پیش تصور کردهبودم. حوالی سال ۹۶-۹۷. نوجوان سرخوش درسخوانی که مصرانه، شب و روز ادبیات میخواند تا مدال طلایش بهانهای برای دیدار شود. اما حیف که گرمای دم ظهر خردادماه، اجازه مرور خاطرات نداد. متن سخنرانی ۳ دقیقهای ام را برای بار آخر در گوشیام مرور کردم. وسواس عجیبی این دم آخر به سراغم آمده بود… اول بسمالله بگویم یا اول سلام کنم؟ بگویم سلامعلیکم یا سلام ساده؟ حضرتعالی درستتر است یا جنابعالی؟ نکند صدایم بلرزد؟ دستم چه؟ بنشینم یا بایستم؟ گیرهی روسریام شل نشود آن وسط؟ آخرش چه بگویم؟ والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته؟ زشت نیست؟ چقدر هوا گرم است! این دم آخری گرمازده نشوم! اصلا چرا راننده مرا سه چهارراه پایینتر پیاده کرد؟ همینطور که خودم را شماتت میکردم که چرا زودتر به این چیزها فکر نکردهام، دیدم جمهوری، ختم به کشوردوست شد.
🔹️از سر کوچه تک و توک بچهها را میدیدم که دم در، شناسنامه به دست منتظرند. برخی آشنا بودند و برخی نه. موج هیجان و تکاپویشان از همینجا به صورتم میخورد. نزدیکتر شدم. برق چشمانشان، هر هفتاد نفر، چشمم را میزد. انگار همه دعوت بودیم به یک عید دیدنی. بیربط هم نبود. دو روز دیگر عید قربان بود. هفته بعدش عید غدیر، فردایش عرفه! لباسهای نو، مرتب با کفشهایی واکسزده. کمی اینپا و آنپا کردم تا بلکه از جمعیت منتظر در صف، آشنایی پیدا کنم. با چند نفری صحبت کردم. سه تایشان مدال طلای المپیاد ادبی داشتند. در سالهای مختلف. یکی دیگر مدال طلای المپیاد سواد رسانهای بود و دیگری مدال طلای کشوری المپیاد زیست.کی فکرش را میکرد آن دهه هشتادیهایی که از نظر همه، عجیب و غریب بودند حالا افتخاراتی در سطح جهانی کسب میکنند و اینطور مشتاق عرضه کردن آن به آقا باشند؟ تعدادمان زیاد نبود. خانمها روی هم رفته ۸-۹ نفر بودیم و تعداد آقایان بیشتر بود. گفته بودند دیدار غیررسمی است و برای همین تعدادمان کم است.
📥 مطلب مرتبط: مستند کوتاه پرچمداران خیزش علمی
🔍 ادامه را بخوانید:
khl.ink/f/56858