eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
903 دنبال‌کننده
28هزار عکس
11.3هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 از روز ۱۷ فروردین فرماندهان محورها، گردانها، و... برای توجیه بیشتر وارد شدند وشب درکنار برادران شیرازی ماندند. ازصبح۱۸ فروردین خط پدافندی خان طومان راتحویل گرفتیم گردان به گردان باهم صورتجلسه کردند. قرار شد که ازظهر #۱۸فروردین کاملا خط پدافندی توسط یگان جدید (۲۵کربلا) هدایت شود. ساعت حدود۱۱/۳۰ ظهر هنگام بود که خبر شهادت یکی از برادران فاطمیون اعلام شد. خبر راجویا و بررسی کردیم که چگونگی شهادت معلوم شود و این شهید چه کسی است و چه ویژگی دارد.؟ نام اولین شهید درخان طومان از زمان حضور ۲۵_کربلا. بود. ماه رجب، فیض جهاد وشهادت ؟ واقعا این شهید عزیز چه توفیقی خداوند به او داده بود. این شهید؛ سید بود این شهید؛ بیش از یکماه روزه داربود. این شهید؛ با روحیه ایثارگری خود بجای دوستش که مشکل داشت مانده بود. این شهید؛ مسولیت تامین مایحتاج مادر و خواهران را در غیاب پدر شان داشت. عشق به ولایت، دفاع از حرم اهل بیت (ع) او را به سوریه کشانده بود. اولین هدیه الهی در این مرحله از ماموریت شهید سید غفور حسنی از برادران فاطمیون بود. روحش شاد وراهش گرامی باد. درود بر شهدا و خانواده های شهدای فاطمیون. : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 حدود یکماهی بود که برادر بهمن قنبری بدنبال حضور درسوریه به هردری میکوبید. برادر بهمن دوست قدیمی بنده ازدوران دفاع مقدس بود و ما درسال های دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی باهم داشتیم. ازطرفی بنده حقیر کاملا توانایی ومهارت ایشون رامیدانستم. تلفن همراهم زنگ خورد. برادر بهمن قنبری تماس گیرنده بود. جواب دادم باهم احوالپرسی کردیم .میدانستم که دوستان قدیمی بدنبال پرواز هستند. لذا حدس زده بودم که برادر بهمن چه میخواهد بگوید. برادر بهمن گفت : حاجی بدنبال رفتن به اونطرف هستم. گفتم:کجا؟ گفت:سفرعشق به شوخی گفتم : آمدی دیرامدی ، حالا چرا؟ گفت:آمدم و با آمادگی اومدم. گفتم:تفضل (بفرمایید) قولی بهش دادم و این قول ها همیشه بااین اشاره همراه بود ان شاالله به امید خدا مجوز رابا اشک هایتون از حضرت زینب (س) بگیرید. یکهفته قبل ازاعزام تماس گرفتم گفتم: بهمن آماده ای؟ بهمن گفت:بله حاجی خیلی وقت ها قبل آماده شده ام. گفتم:سفرعشق نزدیکه. گفت:خداروشکر و برای چند نفر دیگر ضامن شد که بیایند. گفتم:بهمن جان اصلا مقدور نیست. فقط خودت بیا و به کسی هم اطلاع نده. بهمن چشم گفت وخدا حافظی کردیم. شب موعود فرارسید. سه شبانه روز زودتر سفرعشق آهنگش بصدا دراومد. ساعت حدود۱۰/۳۰ شب بود با بهمن تماس گرفتیم که امشب خودت رابه لشکر برسون ... وقتی که برادر بهمن به جمع کاروان عشق پیوست ؛ اکثرا بهمن را نمیشناختند هرفردی ازنگاه خود به بهمن مینگریست. جوانها :بهمن را پیر وشاید ناتوان و بچه هایتوپخانه وادوات کامل ازتوانایی بهمن آگاه بودند. بنده حقیر فهمیدم که ابهامی در اذهان مسافرین عاشق وجود داره که سریعا وارد عمل شدم وبا اطلاع رسانی نگاه به بهمن عوض شد. سفر آغاز شد. ایستگاه به ایستگاه رفتیم تا به بهترین مکان رسیدیم. اشکها جاری دلها آشفته ، آرزوها زیاد ، مطالبات از حضرت هم زیاد بود. و هر فردی راز خواسته های خود را با بی بی دوعالم میگفت. دراین بین بهمن حج خود را میدانست .احتمالاً ارزوی داشت ؛ چون بهمن ورحیم وشعبان وصادق نژاد .شیرزاد. ید ا.(..و... از جاماندگان آن دوران طلایی بودند . کاروان عشق به کربلای رسید ومنتظر ماند. حماسه هارقم خورد و بهمن عزیز یکی از این حماسه سازان بود. چشمان دیدبانان بصیر شواهد ۲۵کربلا آرامش واسایش را از تکفیری ها گرفته بود. در میمنه ومیسره جبهه لشکر دو شیرمرد مازنی عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بودند ... وتلاشهایشان با هدیه جانشان درراه دوست محقق گردید فانی درمعبود شدند و عند ربهم یرزقون گشتند، شربت شهادت رادر غروب ۱۶ اردیبهشت نوشیدند. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠💠 از شهدای خانطومان بخوانیم(!) 📨کاروان عشق به 🎬 حدود یکماهی بود که برادر بهمن قنبری بدنبال حضور درسوریه به هردری میکوبید. برادر بهمن دوست قدیمی بنده ازدوران دفاع مقدس بود و ما درسال های دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی باهم داشتیم. ازطرفی بنده حقیر کاملا توانایی ومهارت ایشون رامیدانستم. تلفن همراهم زنگ خورد. برادر بهمن قنبری تماس گیرنده بود. جواب دادم باهم احوالپرسی کردیم .میدانستم که دوستان قدیمی بدنبال پرواز هستند. لذا حدس زده بودم که برادر بهمن چه میخواهد بگوید. برادر بهمن گفت : حاجی بدنبال رفتن به اونطرف هستم. گفتم:کجا؟ گفت:سفرعشق به شوخی گفتم : آمدی دیرامدی ، حالا چرا؟ گفت:آمدم و با آمادگی اومدم. گفتم:تفضل (بفرمایید) قولی بهش دادم و این قول ها همیشه بااین اشاره همراه بود ان شاالله به امید خدا مجوز رابا اشک هایتون از حضرت زینب (س) بگیرید. یکهفته قبل ازاعزام تماس گرفتم گفتم: بهمن آماده ای؟ بهمن گفت:بله حاجی خیلی وقت ها قبل آماده شده ام. گفتم:سفرعشق نزدیکه. گفت:خداروشکر و برای چند نفر دیگر ضامن شد که بیایند. گفتم:بهمن جان اصلا مقدور نیست. فقط خودت بیا و به کسی هم اطلاع نده. بهمن چشم گفت وخدا حافظی کردیم. شب موعود فرارسید. سه شبانه روز زودتر سفرعشق آهنگش بصدا دراومد. ساعت حدود۱۰/۳۰ شب بود با بهمن تماس گرفتیم که امشب خودت رابه لشکر برسون ... وقتی که برادر بهمن به جمع کاروان عشق پیوست ؛ اکثرا بهمن را نمیشناختند هرفردی ازنگاه خود به بهمن مینگریست. جوانها :بهمن را پیر وشاید ناتوان و بچه های توپخانه وادوات کامل ازتوانایی بهمن آگاه بودند. بنده حقیر فهمیدم که ابهامی در اذهان مسافرین عاشق وجود داره که سریعا وارد عمل شدم وبا اطلاع رسانی نگاه به بهمن عوض شد. سفر آغاز شد. ایستگاه به ایستگاه رفتیم تا به بهترین مکان رسیدیم. اشکها جاری دلها آشفته ، آرزوها زیاد ، مطالبات از حضرت هم زیاد بود. و هر فردی راز خواسته های خود را با بی بی دوعالم میگفت. دراین بین بهمن حج خود را میدانست .احتمالاً ارزوی داشت ؛ چون بهمن ورحیم وشعبان وصادق نژاد .شیرزاد. ید ا.(..و... از جاماندگان آن دوران طلایی بودند . کاروان عشق به کربلای رسید ومنتظر ماند. حماسه هارقم خورد و بهمن عزیز یکی از این حماسه سازان بود. چشمان دیدبانان بصیر شواهد ۲۵کربلا آرامش واسایش را از تکفیری ها گرفته بود. در میمنه ومیسره جبهه لشکر دو شیرمرد مازنی عرصه را بر دشمنان تنگ کرده بودند ... وتلاشهایشان با هدیه جانشان درراه دوست محقق گردید فانی درمعبود شدند و عند ربهم یرزقون گشتند، شربت شهادت رادر غروب ۱۶ اردیبهشت نوشیدند. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
❤عشق یعنی کربلای #خان_طومان سیزده پروانه از #مازندران سال بعدی راهیان نور همه دسته جمعی میرویم تا سوریه.... 🕊 سالروز ماه قمری شهادتشان گرامی باد #اردیبهشت_مقاومت @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 💠 مجاهد جامانده از کاروان دفاع مقدس بود. بزرگمردی که هیچگاه آداب وفرهنگ واعتقادات کسب شده ازدوران را فراموش نکرد وبلکه با برنامه ریزی واهتمام جدی تر دنبال نمود. بخاطر دلتنگی اش وفراق ازدوستان شهیدش بی صبرانه بدنبال سفر پایانی بود. ادب، اخلاق، زبان صادق، شفاف گوییش ، اخلاص، طبع شوخ و... رادر خود داشت. ولی درخلوت خود رازها وامال پرواز داشت. یکی از اقدامات ورفتار انسان سازی شهید رحیم بود. درمدت حضور یکماهش در حدود ۱۰تا۱۵ روز روزه داشت. ماه رجب درخان طومان وکسب فیض شهید رحیم از روزه های مستحبی این ایام بافضیلت. شهید رحیم یک شکارچی قهار بود. شکارش ؛ مهار نفس سرکش و خصلتهای تحمیلی این نفس بود. ( ) درکمینگاه رزم هم دشمنان تکفیری را شکار میکرد. درروز ۹۵ شهید رحیم روزه داربود. وبااین شرایط به شکار تکفیری پرداخت. وبا طهارت کامل درونی وبیرونی پس افطار جهادی به مواضع دشمن هجوم برد ودر نبردی سنگین به رسید. روحش شاد وراهش پررهروباد.🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 درعملیات و تهاجم سنگین دشمنان تکفیری به مواضع در تاریخ های ۱۶و ۱۷اردیبهشت ۹۵ . مقاومت عاشورایی توسط رزمندگان ۲۵ درمقابل آنان صورت گرفت. رزمندگان اسلام ضمن دفاع عاشورایی بصورت تاخیری موضع به موضع جابجا وعقب میامدن. دشمن تکفیری باتمام توان ودیوانه وار فشار می آورد. نیروها هم به نبرد تن به تن مانع ازرسیدن دشمنان به اهدافشان میشدند. برای کمک رسانی وپشتیبانی از نیروهای گردان های یاسر ومالک که درشهرک خان طومان بودند باید راه دسترسی باز شده ودر کنترل خودی قرار میگرفت. لذا نیروهای احتیاط دراختیار یگان قرارگرفت. هماهنگی های لازم با برادر که کارهای خط راانجام می داد انجام گرفت. برادر رحیم درسمت چپ و برادر درسمت راست درحال مقابله بودند. مقرر شده بود که برای اجرای عملیات بهم دست بدهند وبه مواضع دشمن هجوم ببرند. بابی سیم باهم هماهنگ شدند و منتظر دیدار واخرین هماهنگی ها. برادر رحیم: علی علی / رحیم برادر عابدینی: بگوشم بفرما رحیم : علی جان کجایی؟ علی :نزدیک شما هستم. وچند دقیقه دیگر به شما ملحق میشم. رحیم:علی جان بیا که باهم یک کار ویژه داریم. علی: تاچند دقیقه دیگه پهلویت هستم رحیم: یاعلی چند دقیقه بعد بهم رسیدند وعاشقانه به صف دشمن زدند وبا هم به رسیدند وعندربهم یرزقون گشتند ‌. عزیز شهدشیرین شهادت برشما گوارا باد. 🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 پس از نبردهای ۲۰و ۲۱ فروردین ۹۵ در حلب بود ؛ حمله دشمنان تکفیری سنگین بود ولی به لطف پروردگار عالم با رزم بی امان حرم وتحمیل تلفات وخسارات به آنان سپری شده بود. جلسه ای درمقر تاکتیکی یگان تشکیل شد . نماینده ومشاور عالی فرماندهی نیروی درجلسه حضور یافت. گزارش گیری محدود انجام گرفت. تذکرات لازم جهت آمادگی بیشتر داده شد. درجمع حاضرین که فرمانده گردان بود پرواز کرده بود وجای خالیش کاملا مشهود بود. سپس نماینده فرماندهی سپاه درسوریه سخنانی را از زبان فرماندهی دروصف حماسه سازی ۲۵ گفت واز جانفشانی شهدا وجانباران ورزمندگان لشکر قدردانی نمود. آن حماسه مقاومت عاشورایی دراردوگاه خودی ودشمن زبانزد شده بود. خودی ها به رزم لشکر۲۵ می بالیدند. ودشمنان تکفیری لرزیدن که عاشقان عاشورایی حضرت زینب (س)چه ها خواهند کرد. یادوخاطره شهدای این مرحله از مردان غیور گرامی باد 🌹 : فرمانده لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 از شهدای خانطومان بخوانیم! 🔖 به حضرت زینب (س) 💠 یکی از روزهای حضورمان درخان طومان به اتفاق نشسته بودیم و در کنار هم ازخاطرات تلخ وشیرین سالهای میگفتیم. یادوخاطره شهدای دفاع مقدس مارا برای رسیدن به مقام والای شهیدان تشنه تر میکرد. آه از درون دل... آه از فراق دوستان ... آه از کم توفیقی... آه از بی لیاقتی... آه از عملکرد نامناسب... آه از گرفتاریهای سازمانی وغیرسازمانی و...... را بزبان میاوردیم وحسرت میخوردیم . اخه من و شهید رحیم از سال۶۳ آشنایی ، برادر ، دوست و همسنگر بودیم و همنشینی های زیادی داشتیم. درخلوت ما در پسرش علی آقا وارد شد. روبوسی ومصافحه و کمی صحبت کردیم. بشوخی گفتم اقا رحیم صحنه عجیبی هست پدروپسر درکنار هم. گفتم احساست چیه اقا رحیم؟ شهید رحیم که مجاهد میدانهای سخت بود. بالبخندی ملیحانه گفت: خداراشکر که هم خودم و هم پسر درخدمت انقلاب اسلامی هستیم. ادامه داد بخدا آرزوی بزرگ این بود که یک روزی من وپسرم علی آقا باهم درصف جهاد باشیم. الحمد الله امروزه آن آرزو جهادیم محقق شد دیگر خیالم جمع شد. از خانواده وهمسرش خیلی تعریف میکرد که ازش ممنون هستم. از دختر ودامادش تعریف کرد و خدای مهربان راشاکر بود. گفت: دیگه آماده و اماده ام. فهمیدم که پایان راه شهید رحیم هست واو پرواز خواهد کرد و به آرزوی دیرینه اش خواهد رسید. ازهم جداشدیم رحیم وپسرش بسمت شهر الحاضر رفتند وما با آه وناله های خود ماندیم. روحش شاد وراهش پررهروباد.🌹 : فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیمت این لحظه ها چند؟! تحویل وسایل شهید #خان_طومان، #شهید_علیرضا_بریری 🌹 به خانواده
29.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتی تکان دهنده از مجاهداتهای شهدای مدافع حرم ☝️ 🌹شهدا را یاد کنید تا آنها هم شما را نزد ابا عبدالله الحسین یاد کنند. 👌هر چند حجم فایل بالاست ...اما به حق احترام بگذاریم 📌 حالا یه عده چسبیدند به و یادشون رفته صدقه سر چه کسانی به اینجا رسیدند ...
•آن روزی که تکفیری ها می خواستند را از چنگ ما درآورند و حـــمله شدیدی کردند، مـــی شنیدم که پشت بی سیم فریـــاد میـزد: ؟ أين الرجبیون؟! ‌ •امروز اول هست ! بشتابید به سوی دشمن! خدا شما را صدا می زند! ندا فرستاده است! خدا امروز فرشتگانش را به زمین فرستاده است! ‌ •رجزهایش همه را به گریه شوق انداخته بود. چنان شور و حمـــاسه ای در نــیروها ایجاد شده بود که همه سر از پا نـشناخته به سمت خط هجوم می بردند... 📒منبع : کتاب شهیـــد عزیـــز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت هـــمرزم شهیـــد. ‌ 💚ماه مبارک رجب ، ماه رحمت و برکت الهی مبارک.این فرصت باارزش رو قدر بدونیم. سال (۹۵) ماه رجب بود که شهدای خان‌طومان و شهید رادمهر به فیض شهادت نایٔل شدند ... ‌ ✨🌙