#اینفوگرافی #صادق_هدایت
نویسنده و شاعر ملحد و #آتئیست دوره پهلوی
از توهین به خدا،ائمه و نفرت از زنان تا اعتیاد و خود کشی
#صادق_هدایت را بهتر بشناسید.
@fadayiane_banoye_damshgh
💀 #صادق_هدایت: ۳بار خودکشی کرد و بار آخر مُرد.
💀 #میشل_فوکو: همجنسبازی و مرگ با ایدز
💀 #نیچه: ۱۰سال آخر عمرش دیوانه و در آخر خودکشی کرد.
💀 #راسل: با ۴زن ازدواج و آنها را طلاق داد و در آخر بخاطر رابطه نامشروع با عروسش، پسرشُ دیوانه کرد.
☠️ جملات این ۴نفر به همراه یه نخ سیگار و نسکافه، نشانه روشنفکری در ایرانه
👻 این عکس نوشته رو نگهدارید،هر کس از این جملات روغنفکرانه براتون فرستاد، بهشون نشون بدید...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل چهارم
قسمت2⃣
✅ #صادق_هدایت» نویسنده اى ایرانى است. او در کتاب هاى خود از #پوچى سخن گفته است، او در سال 1330 هجرى شمسى #خودکشى کرد. وقتى نوشته هاى او را مى خوانیم مى بینیم او از غربت و تنهایى درونى رنج مى برد، رنجى که ناشى از غربت و بیگانگى او در هستى و رها شدن او در جهان است. او در داستان هاى خود، پوچى گرایى را ترویج کرد. او انسان را موجودى بیگانه از جهان مى داند که به امور پوچ و بیهوده سرگرم مى شود و سرانجام این پوچى به اوج مى رسد، آن وقت است که انسان باید خود را خلاص کند و خودکشى نماید.
❌او چنین مى گوید: «آیا سرتاسر زندگى یک قصه مُضحک، یک مثل باورنکردنى و احمقانه نیست؟ کاش مى توانستم مانند زمانى که بچّه و نادان بودم، آهسته بخوابم، خواب راحت وبى دغدغه».
❌او #مرگ و نیستى را علاج بن بست هاى زندگى مى داند و چنین مى نویسد: «مرگ یک خوشبختى و یک نعمتى است که به آسانى به کسى نمى دهند».
❌او به آنجا مى رسد که مرگ را هم دشمن خود مى پندارد و مى گوید: «به کسى که دستش از همه جا کوتاه بشود مى گویند: برو سرت را بگذار و بمیر! اما وقتى مرگ هم آدم را نمى خواهد، وقتى مرگ هم پشتش را به آدم مى کند... همه از مرگ مى ترسند و من از زندگى خودم. چقدر هولناک است وقتى که مرگ، آدم را نمى خواهد».
❌سپس او چنین مى گوید: «خودکشى با بعضى ها هست، در خمیره و نهاد آنهاست. آرى، سرنوشت هر کس روى پیشانى اش نوشته شده، خودکشى هم با بعضى ها زاییده شده».
❌او سال ها پیش از آن که خودکشى کند، خود را موجودى مرده مى پنداشت. این سخن اوست: «من همیشه زندگانى را به مسخره گرفتم، دنیا و مردم به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یک چیز پوچ و بى معنا است». سپس چنین مى گوید: «باید بروم، بیهوده است، زندگانیم وازده شده، بى خود، بى مصرف، باید هر چه زودتر کلک را کند و رفت، هر چه فکر مى کنم هیچ چیز مرا به زندگى وابستگى نمى دهد».
☝️او در شناخت #معماى_آفرینش به بن بست رسیده بود و نتوانسته بود هدف هستى خود را بیابد، او در شرح حال یکى از شخصیت هاى داستانش چنین مى گوید: «یک جور نفرین، یک جور بغض گنگ نسبت به بیدادى خالق و دین و همه مردمان حس کرد. یک نوع کینه مبهم نسبت به پدر و مادرش حس کرد که او را با این ریخت و هیکل، پس انداخته بودند. اگر هرگز به دنیا نیامده بود، به کجا برمى خورد؟».
✨✨✨
☝️از قدیم گفته اند: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»، لازم نیست من با ده ها نویسنده پوچ گرا آشنا شوم، فعلاً سخنان صادق هدایت مرا کفایت مى کند.
⁉️به راستى چرا او این چنین از #پوچى و #بیهودگى نوشت و دیگران را به آن دعوت کرد؟ او از دین و مذهب جدا شده بود و همسر و رفیقى هم نداشت تا در گرداب رنج ها به آنها پناه ببرد. اگر او قلبى سرشار از ایمان داشت مى توانست از رنج هاى تنهایى و بى پناهى نجات پیدا کند.
✅درد او، درد #بى_آرمانى است، درد انسانى است که خود را در جهان بى یاور مى یابد، درد کسى است که نمى تواند موقعیت خودش را در جهان پیدا کند، درد بیگانه است که خود را در جهان بیهوده مى پندارد.
💠او درک درستى از دین و مذهب نداشت، شناخت او از دین، همان خرافاتى است که عدّه اى از خدا و دین دارند. اگر او حقیقت ایمان به خدا را مى شناخت و از روى آگاهى به دین رو مى آورد، هرگز دچار احساس تنهایى و اضطراب نمى شد.
⚠️او راه کسانى را پیمود که قبل از او از بدبینى نسبت به زندگى و پوچى آن سخن گفته بودند، کمتر نویسنده اى را همانند او مى توان پیدا کرد که این گونه افکار پوچ گرایان را در یک جا جمع کرده باشد. او استعداد و ذوق داستان نویسى خود را در راه پوچ گرایى به کار برد، آرى، کسى که در زندگى آرمانى نداشته باشد، پوچى، آرمان او مى شود و براى آن مى نویسد.
#ادامه_دارد...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
@fadayiane_banoye_damshgh