eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
918 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳) 💠 فایدۀ تقویت پایگاه «پدر» در جامعه 🔻هر چه پایگاه و جایگاه در خانواده‌ها و جامعه ما تقویت شود، در واقع پایگاه مستحکم خواهد شد و مردم از نظر روانی و ذهنی، آمادگی پذیرش ولایتشان، بالاتر می‌رود. 💠فایدۀ حرمت پدر 🔻هر چه ، به معنای منطقی و معقول کلمه جا بیفتد، طبیعتاً برکاتی خواهد داشت. پدری که حرمت داشته باشد، اتفاقاً احساس مسئولیت بیشتری پیدا می‌کند که مبادا بکند. اگر به یک مرد شریف بگویند: «آقا تو پدر هستی، یعنی رئیس و صاحب اختیار این خانواده‌ای» خیلی خودش را جمع می‌کند، و دیگر ظلم نخواهد کرد. 🔹 @fadayiane_banoye_damshgh
پیامبر رحمت(ص): دعاى #پدر براى فرزندش، همانند دعاى پيامبر براى امّتش است. دعاى #مادر از موانع اجابت دعا، مى گذرد. مشكاة الانوار،ص۲۸۲ @fadayiane_banoye_damshgh
🌺🏴 🌺 نازنین زهرا جان نازدانه #شهید_مدافع_حرم #حسین_مشتاقی🌹 عضوی از لشکر مردمی حضرت زینب(س) مازندران پرچمدار مکتب سرخ #پدر همایش خادمین راهیان نور استان مازندران #سالن_غدیر_سپاه_کربلا @fadayiane_banoye_damshgh
💠 حاشیه‌های دیدار خانواده شهدا با رهبر انقلاب به روایت ❇️ از نسل مدافعین حرم 🔰وارد که می‌شدید، اولین چیزی که جلب توجه می‌کرد، لباس‌های محلی برخی از استان‌ها مثل استان یا و بود. گویا خانواده‌ی شهدای مناطق مرزی مثل این دو استان در این دیدار بیشتر بودند. ✴️ در پیشانی‌نوشت حسینیه، جایی که متناسب با شأن دیدار، آیات و روایات مرتبط نصب می‌شود، این‌بار بخشی از آیه‌ی ۹۵ سوره‌ی نساء نوشته شده بود: «وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا: و خداوند مجاهدان را بر خانه‌نشینانِ [بی عُذر] به پاداشی بزرگ برتری داده است.» ✅ تعداد خانم‌ها هم گویا بیشتر از آقایان بود و در اقدامی کم سابقه، به انتهای قسمت آقایان آمده و همان‌جا نشستند. آمدن خانم‌ها به سمت آقایان همان و به‌هم خوردن نظم جلسه هم همان. جالب اینکه مسئولین حسینیه هم برخلاف سایر دیدارهای عمومی، به میهمانان امروز سخت نمی‌گرفتند. گویا دیدار، خودمانیِ خودمانی بود. ⭕️ همین‌طور که در حال نوشتن بودم، نوجوانی که لباس کردی پوشیده بود، با همان لهجه‌ی شیرین کُردی ازم پرسید: شما می‌دانید خانه‌ی کجاست؟ جواب دادم: بله، همین نزدیک حسینیه است. پدرش ادامه داد: برای اولین بار است که اینجا آمده‌ایم و پسرم تعجب کرده است که چقدر اینجا و است. 🔆 نوجوان‌ها و جوان‌های زیادی هم در جمع به چشم می‌خوردند که لباس نظامی پوشیده و سربند بسته بودند. بعضی‌هایشان فرزندان بودند و در دست‌های کوچک‌شان عکس را گرفته و سعی می‌کردند طوری بگیرند که آقا هم ببیند. با زبانِ بی‌زبانی می‌گفتند ما از نسل مدافعین حرمیم و ادامه‌دهنده‌ی راه پدر. ✳️ هرچقدر ساعت به ده نزدیک می شد، جمعیت بیشتری بلند می‌شد و مکانی که آقا از آنجا ورود می‌کنند خیره می‌شد. مادران و پدران شهدا، گویا بیشتر از دیگران، چشم انتظار آمدن آقا بودند. آقا که وارد حسینیه شدند، جمعیت شروع به سر دادن شعار کرد: "این همه لشگر آمده/ به عشق رهبر آمده"، "خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست"، "ما اهل کوفه نیستیم/ علی تنها بماند" و... . نوجوان کُردی که از من آدرس خانه‌ی آقا را پرسیده بود، به محض ورود آقا، به سمت جلوی حسینیه دوید. 🔸بعد از قرائت قرآن، حاج شروع کرد به مداحی. شعری عاطفی و حماسی، در رثای پدران و مادران شهدا خواند. صدای هق‌هق گریه، از گوشه و کنار حسینیه بلند شد و بعضی از شانه‌ها بالا و پایین می‌رفت. تازه اینجا بود که می‌شد فهمید کدام یک از افراد، پدر، مادر یا همسر شهید است. جنس گریه‌ی اینها با مردم عادی فرق داشت. وقتی حاج محمود روضه‌ی حضرت علی‌اکبر(ع) را خواند، پدرها و مادرهای شهید، طور دیگری گریه می‌کردند. @fadayiane_banoye_damshgh
محمد امین جان چشم انتظار دیدن 🌷🌷 بابایی خوبم زودتر بیا منتظرتم بخاطر اومدنت میخوام قدم هایت را گل باران کنم.😭😭 @fadayiane_banoye_damshgh
🔴 💠 پدر حق ندارد را خراب کند. هُی! بله، آنجا را جمع کن، آنجا را ضبط کن، آنجا را جارو کن، خب بابا شما یواشکی به من بگو، چرا جلوی داد سرِ من زدی؟! یادم نمی‌رود یک کسی چای می‌داد در یک جلسه‌ای، پدرش داد سرش زد گفت آهای، گفت بله، گفت آن را جا گذاشتی یک چای هم بده به او، این هم سینی چای را گذاشت گفت آقا جان شما من هستی حق تربیت داری، حق نداری من را پهلوی مهمان‌ها ضایع کنی. بعضی مادرها همین که مهمان دارند، می‌گوید این دختر را می‌بینید جان من را به لبم رسانده، این همچین کرد، این پسر همچین کرد، این دختر هی سرخ می‌شود، سبز می‌شود. شما حق تربیت داری، حق نداری!
🍃✨🍃✨🍃 🔹 سید میلاد رابطه ی بسیار قوی با داشت و همیشه از شهید همت و شهید زین الدین یاد میکرد. 🔹 تمام خوبی های که یک انسان میتوانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاقِ ما دارا بود 🔹سید عزیز به فریضه نماز اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنودیت و عبادت سوق میداد. 🔹پیکر سید میلاد پس از شهادت به دست های حرامی می افته، دست و پا و سر مطهر رو از تن می کنند و با خودشون می برند. پیکرشون چند روز زیر می مونه و کسی از محل پیکر نداشته 🔹به خاطر بیقراری های و خواهرشون، شهید به یکی از دوستانشون میان و در خواب پیکرشون رو نشون میدن و میگن می خواستم بمونم ولی به خاطر پدرم بیایید من رو ببرید. 🌷 @fadayiane_banoye_damshgh
فداییان بانوی دمشق
بوسه بر #قرآن و بر لب دعای سلامتی🤲 در دل چه غوغاييست #غوغا💗 معامله است ديگر از جان خود گذشتند تا
🕊ما را به زیارت حرم برد و خودش به دیدار صاحب حرم رفت... 👌 شهید مدافع حرم از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون از فرزند شهیدش می‌گوید ❤️پسرم خیلی مهربان بود. هر زمان از سر کار برمی‌گشت فرقی نمی‌کرد که چه ساعتی از شبانه‌روز باشد، ابتدا می‌آمد من و مادرش را می‌دید و به دست‌های مادرش بوسه می‌زد بعد به خانه‌اش می‌رفت. به پدر و مادر زیادی می‌گذاشت. یک سال من وضع مالی خوبی نداشتم و همسرم دوست داشت به کربلا برود با من درمیان گذاشت و من به همسرم گفتم به اندازه شما هزینه دارم ولی برای خودم نه، گفتم شما با کاروان به کربلا برو، اما همسرم قبول نکرد و گفت: «بدون شما نمی‌روم.» این موضوع به گوش ابوالفضل رسید. شب آمد منزل ما و گفت: «اسم هر دوی شما را نوشته‌ام برای کربلا». اینطور شد که هردویمان راهی کربلا شدیم. ما را به زیارت حرم ارباب فرستاد و کمی بعد خودش به دیدارش نائل شد. ✅ را همرزم ابوالفضل اینگونه برایمان روایت کرد: «قرار بود عملیات را از دو محور آغاز کنیم. همه آماده شده بودیم. بچه‌های لشکر زینبیون مهیای رزم بودند. قبل از حرکت ابوالفضل از من پرسید: «از دنیا دل کنده‌ای؟» کمی تأمل کردم. ابوالفضل به من گفت: «تو حق داری، شما دو فرزند داری، اما من از دنیا دل کنده و غسل شهادت کرده‌ام.» این آخرین جملات ابوالفضل بود. عملیات آغاز شد، به سمت محل مورد نظر حرکت کردیم.» 💔یکی دیگر از دوستانش نقل می‌کند: «قبل از عملیات ابوالفضل بر بالای یک بلندی رفت و رو به حضرت امام رضا (ع) کرد و به آقا سلام داد و گفت: «السلام علیک یا علی‌ابن موسی‌الرضا (ع)»‌کمی هم با حضرت درددل کرد و از روی تپه پایین آمد. عملیات شروع شد و به‌خوبی هم پیش می‌رفتیم. تیربار داعشی‌ها روی بچه‌ها آتش می‌ریخت. ابوالفضل بلند شد و با آرپی‌جی مقرشان را زد. همه با صدای بلند تکبیر گفتند. ابوالفضل به سمت مقرشان حرکت کرد تا موقعیت را بسنجد، اما متوجه شدیم که نیرو‌های تکفیری پاتک زده‌اند و جلوی ما را گرفته‌اند. ابوالفضل با درایتی که داشت نیرو‌ها را به عقب هدایت کرد و خودش در منطقه ماند تا موقعیت را بررسی کند. خواستیم برگردیم که متوجه شدیم در محاصره هستیم. گفتم: «فرمانده دستور آمده برگردیم.» وقتی می‌خواستیم برگردیم، من ۱۰ قدم از ابوالفضل جلوتر حرکت کردم که صدای «یازهرا» یی را شنیدم. وقتی برگشتم دیدم که ابوالفضل با صورت به زمین خورد. از پشت سر به ما تیراندازی می‌کردند، اما بچه‌های زینبیون اجازه ندادند پیکر شهیدشان روی زمین بماند. پاکستانی‌های غیور سینه‌خیز پیکر فرمانده شهید ابوالفضل راه‌چمنی را به عقب آوردند.»
فداییان بانوی دمشق
آمار مبتلایان به عشق تو اما نقل یک‌میلیون و ده‌میلیون و صدمیلیون نیست! گفتم از الان تذکر بدهم، مبادا باز مجبور بشوی به اصلاح، هان ای حلقه‌ی وصل انقلاب خمینی به انقلاب مهدی! و مگر عیبی دارد کوچک‌ترین شاگردها متذکر بزرگ‌ترین استادها بشوند؟! احمق‌ها تصور کرده بودند بعد از خمینی، کار این انقلاب تمام است لیکن آوینی تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و صیاد تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و کاظمی تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و طهرانی تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و همدانی تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و حاج‌قاسم تو را همان‌گونه دوست داشت که خمینی را! و هم حکایت روزگار جنگ و جنگ روزگار، عمرا حریف ملتی شود که متکی به یک پدر حکیم است! اشتباه سران آمریکا تنها در یک قلم فاجعه‌ی بی‌مانند هیروشیما و ناکازاکی بود و در قلم دیگر کودتای ۲۸ مرداد! و حالا عددی را اشتباه گفته رهبر انقلاب، طرف برداشته معلوم نیست از کجای دنیا دایرکت فرستاده در اینستاگرامم که «گویا خامنه‌ای پیر شده است!» عجب! ۳۰ سال پیش می‌گفتید؛ «خامنه‌ای برای رهبری زیادی جوان است» و حالا نگران سن‌وسال آقای ما شده‌اید! همه‌ی محاسن این سید، سپید شد ولی بر چشم بد، لعنت! هم‌چنان از همه‌ی محافظانش قدبلندتر است! گویی هنوز همان سید خوش‌سیماست که با آن اقتدا به خطبه‌هایش می‌کرد و آن که چه نازنین می‌خواند! کرونا ما را زمین نزد! هرگز نرفتیم از ترس قحطی، بقالی مش‌رجب را خالی کنیم، هرگز نرفتیم از ترس جنگ، اسلحه و تیرکمان بخریم؛ چون این قوم دارد! و این ملت دارد! و این مسلمانان دارند! چون وقتی دستت در دست خامنه‌ای باشد، انگار دستت را گرفته، از بس این سید حکایت روح‌الله، فنای فی‌الله است! وای بر کشوری که بزرگش باشد! خلاصه کنم وضع امروز غرب را در یک جمله؛ «بی‌پدری بددردی است!» و بنازم حکمت خدا را؛ ما دهه‌ی ۶۰ پدر از دست دادیم در جنگ لیکن فی‌الحال بزرگ‌ترین فخرمان به همه‌ی جوامع ماشینی، از قضا داشتن یک است؛ «بابای ماست خامنه‌ای!» زندگی این سید، کلاسیک‌ترین رمان عصر است که به این زودی‌ها به فصل آخرش نخواهی رسید! رساندن سردارش از کربلای ۵ به خود کربلا، تازه میانه‌ی داستان سیدعلی است! مثل تازه چلچلی گرفته! آن‌روز که دربست گرفت آمد «بیت» قشنگ فهمید که از «ابله» داستایوسکی درنمی‌آید! سفیرت تنها نیست؛ دل‌بر تمام احرار عالم است! زین کن ذوالجناح را مهدی‌جان! "حسین قديانی"
اگه پولدار است، همه جوانیش را داده... و اگر بی پول است همه زندگیش را... تا نانی لای سفره گذارد و تو بزرگ شوی ... و برایش همین بس که بگویند سر سفره پدرش بزرگ شد...
افغانستانے‌‌ها بہ مے‌گویند: «قبـلہ‌گاه» و چقدر هـم این واژه درسـت و زیبـاست .. :)) ❤️پدر همہ ایران روزت مبارڪ
🍃باد که می‌وزد، عطر لاله های خفته در خاک میان شهر می‌پیچد. و چشم‌های منتظر، هشیار می‌شوند که شاید عزیزشان در راه است. 🍃این انتظار سالیانِ سال طول می‌کشد حتی شاید و مادری در میان این انتظار با وصال فرزندشان‌برسند و برای همیشه ساکن آسمانها شوند. 🍃سید سجاد هم از همان لاله های خفته میان خاک بود که دوسال مهمان ماند و تمام این دوسال را پدر و مادرش در انتظار سپری کردند. 🍃جوانِ رشیدشان‌، در راه دفاع از ناموس آل‌الله_علیم‌السلام_ و میان حق علیه باطل به سوی آسمان پر گشود. پسری دلیر و شجاع که از ابتدا عشق را در سینه داشت‌و همین عشق او را به قتلگاهِ عاشقان رساند. همان جایی که سر بر دامان ، به دیدار معبود می‌روند. 🍃اما انتظار همیشه ماندنی نیست! و سید سجاد بازگشت. آمد برای روشنیِ چشم مادرش و برای قوتِ قلب پدرش. آمد تا شهر بویِ گیرد و همگان بدانند هنوز هم هستند عباس هایی که برایِ دفاع از زینب_علیه‌السلام_ جان را سپر کنند♥️ ؛فدایی حرم🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز ✨🌙
"نرخ رفتن به سوریه چند است قدر دل کندن از دو فرزند است" 🍃شنیده ایم دختران بابایی اند؛ اصلا تکیه گاهشان شانه های محکم پدرانشان است و زمانی که دلگیر میشوند؛ سر بر آنان فرو آورده و در آغوش آرام میگیرند. 🍃دختران شما را که دیگر نگویم. هنگام رفتن دست هایشان را گره زده بودند به پاهای پدر که مبادا روزی حسرت این آغوش بر دل کوچکشان بماند. طاقت نداشتی جسارت را به سه ساله ی ببینی و هر چه داشتی جا گذاشتی و تنها با دلی بیقرار از سه ساله ی خودت گذشتی و روانه ی حرم رقیه ی ارباب شدی. 🍃برای رفتنت اما کسب اجازه لازم بود. پدرت راضی نبود و همین تورا بیتاب تر کرده بود. دختر شش ساله ات وقتی فهمید برای نذری که به سوریه داشتی؛ از اسلامشهر تا را پیاده رفتی، با شیرین زبانی پدربزرگ را راضی کرد و نوای رفتنِ تورا به دلش انداخت. 🍃رضایت مادر را نیز به ائمه سپردی و چه خوب ممکن کردند آرزوی ناممکنِ همیشگی ات را. راهی شدی و مادرت تنها پسرش را نذر پیکر بی کفن فاطمه(س)کرد به جبران روزهایی که در نبود تا یاریش کند. نهایت داستان ات شد شهادت🕊 🍃حوالیِ افطار و لحظات زیبای میهمانی خدا ؛ در یازدهم ماه مبارک رمضان؛ روسفید شدی و همنشین همیشگیِ سفره ی خدا. و این است عاقبت . ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٨ دی ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حماء_سوریه 🌹🍃🌹🍃 🌙✨
"میخواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه ی بگویم " 🍃مگر نمیشنوی؟! صدای دخترکی که چندین سال است بابای خود را ندیده و در حسرت آغوش پدریش عکس مرحم دل مجروحش شده است. دختری که پدر است. دختری که به قول خودش از وقتی که پدر رفت او و خواهرش را به همراه برد😞 🍃دخترها خوب میدانند که دلتنگی برای پدر چگونه است. اما نه، با وجود همه ی دلتنگی ها، دختران چنین پدرانی وار زندگی میکنند و همچنان به وجود پدرشان افتخار میکنند🌹 🍃آرامش کنونی ما مدیون پدر دخترانی است که از خودشان گذشتند تا نگذارند دری آتش بگیرد و پهلوی بشکند و پدری شکافته شود و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگر به روی نیزه رود و خواهری به در بیاید😭 🍃آری ، به همراه برادرش مجتبی را بر ماندن ترجیح دادند چرا که روح بلند و ملکوتیشان نتوانست در این دنیای خاکی بماند🕊 🍃 مصطفی و مجتبی، دو ستاره ی به نور حق پیوسته ی خانواده ی بختی بودند که در طول حیاتشان حسین وار زیستند این را میشود از سخنان به تصویر کشیده ی اطرافیان حس کرد. 🍃به قول " کسی میتواند در پای بمیرد که پیش از آن زند گی در پیش چشمهای وی باشد." 🍃شهدا این گونه بودند ... آیا ما نیز این گونه ایم؟😔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز شهدای مدافع حرم و 📅تولد مجتبی : ۱۲ فروردین ۱۳۶۷ 📅 تولد مصطفی : ۵ مرداد ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ تیر ۱۳۹۴. تدمر سوریه ✨🌙
بابا داشتن خيلي خوبه، ولي گاهي يادمون ميره كه چقدر خوبه. آدم وقتي بابا داره، جهانش امنه. خلاصه كه بابات رو زياد بغل كن و ببوس. زياد بهش بگو كه دوستش داري. ما از بچگي باباها رو قوي مي بينيم، حواسمون نيست كه اونا هم گاهي خسته ميشن. پير ميشن. غيب ميشن.... جاي باباهاي غیب شده هم سبز