eitaa logo
فلسفه نظری
2.2هزار دنبال‌کننده
518 عکس
83 ویدیو
118 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه نظری
⌜@falsafeh_nazari⌟
✅ به سخنانی از این سنخ چند نقد اساسی وارد است: ۱_ بانگاه به تحلیل تاریخ و میروند...در نگاه مدرن اراده بشر در عرض وبلکه در تقابل و تعارض بااراده الهی است ودر نهایت این اراده خداوند است که باید مقهور آزادی بشر باشد، چنانچه پای خرد زمینی به میان آید حکم الهی رنگ باخته و عرصه را واگذار میکند. لذا در هر موقف از بسط تاریخ مدرن سخن از خرد انسان به میان می‌آید مقصود، نفی اراده واحکام است. نویسنده متن دقیقا باهمین نگاه به سراغ تحلیل دعوای و رفته است. درحالی که این دوگانه مدرن، در سنت تاریخی ما وجود نداشته، این که چون معتزله دم از اراده بشری میزدند به معنای تقابل با اراده الهی نمیباشد. از یک مواجهه علمی، شرقی_اسلامی نباید این تفسیر مدرن به ذهن متبادر شود که چون گروهی دم از اراده وخرد بشری زده‌اند وگروه دیگر از اراده مطلق الهی گفته‌اند پس تقابل این دو آنچنان عمیق و تاریخی است که سبب بدبختی هزارساله ما شده است، چه اینکه غرب تکلیف خود را با خدامحوری وعقب ماندگی مشخص کرد ولی پای ما در دام جریانهای گیرافتاده ودر گِل مانده‌ایم!! هر دوجریان اشعری و قائل به سببیت حقیقی اراده الهی در امورات بشری هستند بااین فرق که تفکر اعتزالی اراده الهی را با واسطه اراده بشری محقق میداند و جریان اشعری تاثیر اراده الهی در زندگی بشر را بدون واسطه میداند.یکی میگوید حق تعالی با واسطه فعل ورفتار بشر مقدرات خود را محقق میکند ودیگری میگوید بدون واسطه این تقدیر محقق میشود.در واقع اراده وخرد بشری در طول علم واراده الهی است. وقتی از اراده انسان دم میزنیم تنزل اوصاف الهی را بیان میکنیم. نه آنکه اراده انسان در تقابل با اراده خداباشد. دعوای معتزلی واشعری بر سر واسطه گری اراده بشر است. وگرنه هر دوگروه ابتدا وغایت امور را از جانب حق تعالی میدانند. اصلا جامعه سنتی هزارسال قبل، برنمی‌تابید که گروهی نقشی برای اراده خدا در نظر نگیرند ومانند روشنفکران رنسانس از اراده مستقل بشری دم بزنند. لذا تقابل این دوجریان آنقدر عمیق وجدی نیست که تحولات هزارساله تاریخ ایران را تختِ بند آن دعوای علمی کنیم. . ۲_نویسنده محترم، بین جریان‌ ضدعرفان اشعری و جریانهای و خلط بزرگی انجام داده است. گویا هرکسی بگویید هیچ اراده‌ای جز اراده حق تعالی وجود ندارد، پس اشعری است وعامل بدبختی هزارساله ما میباشد!!! بین نگاه عرفانی مولوی تا فهم ابوالحسن اشعری از جهان والهیات، تفاوت بسیاری وجود دارد. حکمای اهل عرفان که نگاه اشراقی داشته‌اند لزوما اشعری مسلک وضدعلم وعقل نبودند. گروه یکی از اصلی‌ترین جریانهای اشراقی_هرمسی عالم بودند. نگاه دقیق وعمیق عرفانی این گروه، تاثیر زیادی بر عرفای بزرگی چون در امور جهان‌شناسی و برخی رئوس معرفتی داشته است. اما در عین حال این گروه، صاحب بزرگترین دایره المعارف علمی، تحقیقاتی جهان (رسائل اخوان الصفا) هستند. مکتب فلسفی شیراز با آنکه به شدت تحت تاثیر ونگاه عرفانی بود اما دقیق‌ترین مباحث علمی تاریخ تمدن اسلامی را انجام داده‌اند و این جریان در اوج تسلط مغولها توانستند رصدخانه وکتابخانه بزرگ را تاسیس کنند. ضمن آنکه طوسی در عین مکاتبات عرفانی با به نگاشتن زیج‌های نجومی و تدوین دقیق‌ترین تقویمها و رصدهای علمی ومحاسبات ریاضی میپرداخت. لذا وجود جریانهای عرفانی در عالم اسلام به معنای انسداد باب علم ومعرفت وخرد بشری نبوده است. . ۳_به اعتقاد حقیر، عامل بدبختی ما در طول صدسال اخیر، تقلید کورکورانه از و حس خود تحقیری عمیق در برابر تمدن اروپایی_آمریکایی میباشد. آنچه به مراتب تاثیر تخریبی بسیار بیشتری از و بر تاریخ معاصر ماداشته جریان تقلیدمحور میباشد. جریانی که اعتنایی به اقتضائات تاریخی واجتماعی ما ندارد وبدون توجه به میراث گذشته وظرفیت فعلی، صرفا در صدد پیاده سازی آن‌نسخه‌ای است که درغرب اجرایی و عملی شده است. چون در غرب سبب پیشرفت شده پس حتما در کشور ما هم سبب پیشرفت وآبادانی میشود. اساسا وقتی ماایرانیها نمیتوانیم لوله‌هنگ بسازیم باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. این حس تحقیر ملی، و مطلق انگاری غرب، ضررهای بیشتر نسبت به عملکرد داشته است. ┅┅┅┅──✺──•⊰➺ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
🔻 نقطه وحدت ๛--- درمتون و ، از بسیار سخن رفته است اینکه نقطه جمعِ وحدت می‌باشد یا مبدا فیض و مرکز کثرت و محور امتداد و غایت وصل است ازجمله اوصافی است که درباره( نقطه) گفته شده. اما نقطه مورد نظر حکما چیست؟؟ جهان طبیعت از کثرات مادی و تکاثف جسمانی تشکیل شده. درتعریف جسم گفته‌اند (ذوابعاد ثلاث) یعنی موجودی که درسه بُعد طول وعرض‌ و ارتفاع امتداد دارد. و چون دراین سه بُعد ممتد است پس فضایی را اشغال‌ میکند و به عبارتی مکان دارد. وهر شیء مکان‌مندی دارای اجزاء تشکیل‌ دهنده میباشد. که هرجزء دارای حالت بالفعل واستعداد بالقوه است و خروج از قوه به فعل حرکت و حرکت مبدا زمان است. پس حقیقت جسم عبارت است از: چیزی که در ابعاد سه‌گانه امتداد دارد، پس لاجرم مکانی را اشغال میکند و همچنین زمان دارد. و مکان عبارت است از حجمی از حاوی که محوی در آن گنجانده شده..... وحجم، امتدادی است در سه جهت (طول.عرض.ارتفاع). اگر آن سه جهت را خلاصه کنیم تبدیل به سطح یا امتداد در دوجهت (طول وعرض) میشود. و سطح نیز به امتداد در یک جهت یعنی طول که همان خط است‌ خلاصه میشود. و خط از اجتماع دو نقطه ایجاد شده. به عبارتی، اگر نقطه را امتداد دهیم خط تشکیل میشود و از امتداد خط در دو جهت، سطح و از امتداد خط در سه جهت حجم ایجاد میشود و از قرابت دو حجم با یکدیگر مکان انتزاع میشود. پس نقطه مبداءِ کثرات جسمانی است. از تکرار نقطه بُعد اول جسم یعنی خط شکل میگیرد و امتداد آن سایر ابعاد جسم را ایجاد میکند. نقطه از جزئی تشکیل نشده بلکه واحداست، یکی است که بر خودش دلالت میکند. بر خلاف خط که بر تکرار نقطه مُشیر است. نقطه اجمالِ کثرات است. سرآغاز ابعاد و مبداء جهات میباشد. غوغای عالم جسم از ابعادش و تناظر مکان و زمان نشات میگیرد و ابعاد از امتداد نقطه آغاز میشود. نقطه واحدی است که تفصیلش‌ اجسام را میسازد و امتدادش مکان را ایجاد میکند. بنابراین هر کثرتی تفصیل یک وحدتی است چنانچه هر مقیدی دلالت بر مطلقی دارد و نقطه اشاره به وحدت و اطلاق مبدائی میکند. گاها در زبان ادبیات از نقطه به خال تعبیر میکنند. چه اینکه خال نقطه‌ای است که مرکز توجه میباشد. خال یار و نقطه صفحه وجود همگی بریک چیز دلالت دارند، غلبه وحدت برکثرات و ظهور وجودِ واحد جمعی که مبدا وجودِ کثیر و افتراقی است. 👤 ╰๛---๛---๛--------------------- @falsafeh_nazari