eitaa logo
فانوس
225 دنبال‌کننده
3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
14 فایل
📌به کانال #فانوس بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باباها وقتی میفهمن غذا ماکارانیه 😂😂😂 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
روزی پدری، در هنگام مرگش سه فرزندش رو صدا زد و به اولی گفت: فرزندم، هتل ها برای تو به دومی گفت: فرزندم، تمام مغازه ها برای تو به سومی گفت: فرزندم، تمام رستورانها هم برای تو و سپس فوت کرد دکتری که اون کنار بود، به پسرا گفت: خوشحال باشید پدرتون خیلی به فکرتون بوده این همه چیز براتون گذاشت پسرا گفتن: چی میگی دکتر؟! پدر ما با وانت، آب معدنی می‌فروخته الان داشت تقسیم کار میکرد😂
به وقت افطار وبعداز آن😂 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹خبرگزاری دولتی برنا: کافه طهرون کیش به‌دلیل بی‌حجابی و رقص پلمب شد *دو روز دیگه رفع پلمب نشه! 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
farahmand-Dua-Mojir.mp3
9.01M
دعای ِ مجیر 🌱!
دعای مجیر در ایام البیض یادت نره بخونی 🌱 هر کس دعای‌مجیر را در «ایام البیض» ( ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه رمضان ) بخواند هر چند به عدد دانه‌هاى باران و برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد! آمرزیده میشود. 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد . . ! 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
♻️زیباکلام با تمام خون شویی های که برا پهلوی کرد، طرفدارای پهلوی یه توفم کف دستش نزاشتن😂 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فانوس
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قسم
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تڪانم میداد تا مرا از ڪابوس وحشتناڪم بیرون بڪشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم. چشمانم نیمه باز بود و همین ڪه فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میڪردم ڪه چشمانم را با ترس و تردید باز ڪردم. عباس بود ڪه بیدارم ڪرده و حلیه ڪنار اتاق مضطر ایستاده بود و من همین ڪه دیدم سرعباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند ڪه هر دو با غصه نگاهم میڪردند و عباس رو به حلیه خواهش ڪرد : _یه لیوان آب براش میاری؟ و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنڪ ڪند ڪه دوباره در بستر افتادم و به خنڪای بالشت خیس از اشڪم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید ڪه تماس گرفت. حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت ڪنم ڪه از ڪنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم : _سلام! جای پای گریه در صدایم مانده بود ڪه آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساڪت شد، سپس نفس بلندی ڪشید و زمزمه کرد : _پس درست حس ڪردم! منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد : _از صدای اذان ڪه بیدار شدم حس ڪردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم. دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم ڪه همه غم‌هایم را پشت یڪ عاشقانه پنھان کردم : _حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده! به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد ڪه به تلخی خندید و پاسخ داد : _دل من ڪه دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته! اشڪی ڪه تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاڪ ڪردم و با همین چانه‌ای ڪه هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم : _حیدر ڪِی میای؟ آهی ڪشید ڪه از حرارتش سوختم و ڪلماتی ڪه آتشم زد : _اگه به من باشه، همین الان! از دیروز ڪه اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم ڪِی شروع میشه. و من میترسیدم تا آغاز عملیات ڪابوسم تعبیر شود ڪه صحنه سربریده حیدر از مقابل چشمانم ڪنار نمیرفت. در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های داعش نبود ڪه هر از گاهی اطراف شهر را میڪوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیڪ به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله های داعش را.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫افطاری با صفا در حرم مطهر علوی، صحن حضرت زهرا سلام الله علیها 🌱 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
✨امام صادق علیه السلام می فرمایند: هر که گناهی را انجام دهد هفت ساعت از روز به او مهلت داد می شود. اگر سه مرتبه بگوید: استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم . از خدایی که هیچ معبودی جز او وجود ندارد زنده و پایدار است طلب آمرزش می کنم. آن گناه برای او نوشته نمی شود. 📚کافی جلد ۲ صفحه ۴۳۷ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
قبل از خواب زمزمه کنیم 🌱وَاجْعَلْنا مِمَّنْ تَقِرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ و ما را از آناني قرار ده كه چشمش به ديدار حضرتش روشن شود 🌱وَاَقِمْنا بِخِدْمَتِهِ ما را به خدمتش بگمار 🌱وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِهِ و بر آيينش بميران 🌱وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِ و در گروهش محشور گردان ⋮ دعای زمان غیبت ⋮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم..❤️ اینك دلم از آمدنت سرشار است فانوس بہ دستِ کوچه دیدار است آنگونہ تو را در انتظارم ڪہ اگر این چشم بخوابد، آن یکی بیدار است اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَـرَج 🌼 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگردهای مجرمان سایبری در ماه مبارک رمضان: 1 - پیامک‌های جعلی دریافت کالابرگ و اینترنت رایگان در ماه مبارک رمضان 2 - کلاهبرداری با ترفند برنده شدن در مسابقات تلفنی و پیامکی مذهبی 3 - جمع آوری نذورات و کمک‌های مردمی جعلی در شبکه‌های اجتماعی
امیرالمومنین (ع) فرمودند که: مُحِب ما وقتى به حال احتضار میفته همه میان بالا سرش ولی خب دیگران به درد محتضر نمیخورن حضرت فرمود من میرم بهش میگم: أَنا عَلَي الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ اون علی که سنگشو به سینه میزدی من هستم💚 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارادت بازیگر کلیمی به امام رضا (ع)‌‌ 🔹منوچهر آذری، ماجرای ارادت خود به ساحت امام رضا (ع) را روایت می‌کند. 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
🔞 روایت دردناک یک خبرنگار از جنایت دشمن صهیونیستی در بیمارستان شفا شوهر زن مورد تجاوز قرار گرفته، توسط ارتش "اسرائیل" در بیمارستان الشفاء، روایت می‌کند💔 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
⬅️‌سطح دغدغه ی روشنفکرای امروزی، ارتودونسی دندون گربه شونه!!!😐 پ.ن : ‌الان نگران کودکان کار و فقرا نیستند ولی نمیدونم چرا تو محرم آی مصیبت ها راه میندازند!😏 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمیله الحاسی که پس از هدف قرار گرفتن بیمارستان شفا در غزه توسط نیروهای اسرائیلی از ساختمان فرار کرد، لحظات وحشتناکی را توصیف کرد: 🔹‌زنان مورد تجاوز جنسی، گرسنگی، شکنجه و اعدام غیرقانونی قرار گرفتند! 🔹‌سربازان اشغالگر سگ های خود را رها کردند تا اجساد افراد مقتول را بخورند! 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر خودت را بالاتر از کسی دیدی بدان از جایگاه ' معنویت ' سقوط کردی...!
فانوس
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قسم
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت رگبار گلوله‌های داعش را به‌ وضوح میشنیدیم. دیگر حیدر هم ڪمتر تماس میگرفت ڪه درگیر آموزشھای نظامی برای مبارزه بود و من تنھا با رؤیای شڪستن محاصره و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. تا اولین افطار ماه رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم ڪنم دیدم دیگر آب‌ زیادی در دبه ڪنار آشپزخانه نمانده‌است. تأسیسات آب آمرلی در سلیمان‌بیڪ بود و از روزی ڪه داعش این منطقه را اشغال ڪرد، درلوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یڪ لیوان آب باقی مانده بود ڪه دلم نیامد برای چای استفاده ڪنم. شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را ڪم ڪرده و برای سیر ڪردن یوسف مجبور بود شیرخشڪ درست ڪند. باید برای افطار به نان و شیره توت میڪردیم و را برای طفل شیرخواره خانه نگه میداشتم ڪه‌ ڪتری را سر جایش گذاشتم و ساڪت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساڪت ڪنیم و از فردا ڪه دیگر شیر حلیه خشڪ میشد، باید چه میڪردیم؟ زن عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند ڪه ساڪت سر به زیر انداخت. عمو قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود ڪه امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشڪ از چشمانش روی صفحه قرآن چڪید. در گرمای۴۰ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز ڪشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد ڪه چند روزی میشد با انفجار دڪلھای برق، از ڪولر و پنڪه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر میماندم. یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش ڪند ڪه خودش هم به گریه افتاد.خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشی‌ها میجنگید و احتمالا دلشوره عباس طاقتش را تمام ڪرده بود. زن عمو اشاره ڪرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش ڪند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید ڪه حلیه سر جایش ڪوبیده شد. زن عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید ڪه فریاد عمو میخڪوبش ڪرد : _نرو پشت پنجره! دارن با خمپاره میزنن! ڪلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین ڪوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شڪست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید ڪه خرده‌های‌شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود. زن عمو سر جایش خشڪش زده بود و حلیه را دیدم ڪه روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میڪرد نمیتوانست از پنجره دورشان ڪند. حلیه از ترس میلرزید، یوسف یڪ نفس جیغ میڪشید و تا خواستم به ڪمڪشان بروم.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 📌به کانال بپیوندید👇 🆔https://eitaa.com/joinchat/1798635846C05440867fe