eitaa logo
کانال محمد فرجی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
84 فایل
@faraji_mohamad ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
زیبا بود جوان و برومند نوزده ساله و از خانواده ای متدین عاشق و شیفته ‌و ذوب در سید حسن جان فدا به معنی واقعی در اوج جوانی ، جهاد را برگزیده بود راه و رسم مبارزه را بر هر کاری دیگری برگزیده بود می توانست مثل خیلی ها، خیلی ها که جوانی کردن را با هزار دلیل توجیه می‌کنند ، جوانی کند خوش باشد اما او تصمیم گرفت بندگی کند نه جوانی جانش را کف دست گرفت و به میدان رفت در حادثه پیجرها، دستش آسیب دید، چشم چپش را از دست داد و چشم راستش آسیب جدی دید ، به حدی که بینائیش به حد دیدن یک شبه محدود شد با این همه، روحیه ای عالی داشت هم خودش و هم پدر و مادرش که کوه استقامت بودند و‌ خودش خوشحال و امیدوار که با همین توانایی و با همین جسم باقیمانده ، بازهم می تواند به حزب الله خدمت کند و با اسراییل بجنگد تنها یک چیز او را داغدار کرده بود همانکه قلب همه مارا جریحه دار کرد و آن داغ سید الشهدای مقاومت ، سید حسن نصرالله بود
با بچه های حزب جلسه ای داشتیم گفتن وضعیت بهداشتی خوب نیست و فهرستی از نیازمندی ها رد و بدل شد براساس ارزیابی میدانی که تمام داده بودند بسته های بهداشتی رفت تو لیست خرید از سه مرکز مهم عمده فروشی تو بیروت استعلام قیمت کردیم، مناسبترینش ۱۳دلاره که میشه حدود هشتصد هزار تومن فعلا با توکل به خدا و امید کمک های شما ۵۰۰ بسته سفارش دادیم که حداکثر دوروز دیگه به دستمون میرسه پول این خرید و پول همه کارهای دیگه ای که برای خدمت و جهاد در لبنان و فلسطین در پیش هست میرسه ایشالا، فقط مواظب باشیم که ما از این کار عظیم و خیر کثیر جا نمونیم یاعلی
این چند روز با گروه های مختلفی از بچه های ایرانی مواجه شدم هرکی از یه گوشه ای اومده و هرچی داشته جور کرده با یه هدف کمک به سربلندی حزب الله بچه ها دست پر اومدن اینجا گروهی بودن که کلی پتو خریداری کردن چقدر توزیعش آواره ها رو خوشحال کرد الحمدلله
فرجی با پول مردم خوب سفر میری !؟؟ . جهاد، پول و زندگی! فکر کن تو بیروتی که بمبهای چند تنی از آسمون می‌باره و حتی نمیشه جسد مطهر شهدا رو پیدا کرد، کسی دنبال پول باشه!! این فقط می‌تونه سناریوی یه احمق باشه برای پول درآوردن! یا نه! می‌تونه سناریویی باشه برخاسته از یک ذهن بیمار و کثیف اینجا بچه‌های مختلف و همه و همه بی استثنا از طبقه پایین هستن روزی که خدا قسمت کرد بیام، اندک اندوخته خودمو دادم به همسرم و سپردمشون بخدا همون قناعتی که در زمان حضورم بود، حالا هم تو خونه من جاریه و زندگی بر اون مداره از خدا خواستم تا آخر عمرم، توفیق خدمت و حضور در عرصه را ازم نگیره و هرگز هیچ ناخالصی مادی و غیر مادی را وارد این نیتم نکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۰۰میلیون تومان از پولی که شما دوستان واریز کردید کنسرویجات خریداری شده که در حال ارسال به شهر دمشق می‌باشد.
شب جمعه است و دلم هوای روضه دارد هوای زیارت هوای حرم شش گوشه هرچند این روزها و این شب‌ها ، این گوشه بیروت روضه مجسم است، اما روضه ارباب نشسته ام روبروی گودال قتلگاه سید حسن عزیز و زار میزنم در دلم حسینیه‌ای به وسعت همه غم ها و همه عزاهای تاریخ برپاست نریمان در گوشم نوحه می کند:« تو شیب گودال حسین پیر شد...» قلبم مچاله می‌شود صورت زیبای سید از جلو چشمم محو نمی‌شود، خنده‌هایش، متانت و وقارش اما اشک امان نمی‌دهد تصویرش در قاب چشمانم می‌شکند باران اشک نمی‌گذارد یک دل سیر که گودال قتلگاه را ببینم آه یا زینب! تو با چه حالی حسینت را در آن گودال دیدی، جانها فدای غم بی پایان تو یا ام المصائب! سید را در آخرین لحظات تصور میکنم و دیوانه میشوم، تصور لحظه شهادتش، لحظه وصالش، لحظه پروازش، جانم را به لب می رساند صدای حاج منصور در قلبم می پیچد: «قتلگه دریای خون شد ... شمر با خنجر برون شد » خدایا ! چقدر ما از این گودال و از روضه اش، از بغض و غم و غصه و اندوه بی‌پایانش اندوهگینیم و این اندوه را همه عمر به دوش کشیده‌ایم و حالا با گودال قتلگاه سید، دوباره همه داغ های عالم در ما زنده شده و  برمان گرداند به عاشورای ارباب. قلبم صدای حاج قاسم را برای هزارمین بار برایم تکرار می‌کند:« رقص اندر خون خود مردان کنند رقص و  جولان بر سر میدان کنند..» و سید شهید را می‌بینم که در لحظه شهادت در خون خود می‌رقصید و به زمینیان و آسمانیان فخر می‌فروخت حالا اشک آتشی از نفرت در دلم به پا کرده، تمام وجودم پر از بغض است پر از نفرت، پر از کینه. تشنه فریاد «حیدر حیدر» حسین سازور در ظهر عاشورا هستم تا تیغ برگیرم و به جنگ حرامیان بروم یا خونم را به پای خون مقدس سید حسن و آرمان انقلاب اسلامی بریزم، یا جهان را از لوث وجود صهیونیست پاک کنم. @faraji_shomali
حلال کنید .. ان شالله مفید باشیم ...
بنظرم بهترین بازگشت امروز‌‌‌ بازگشت بچه ها به آغوش پدر بود بچه هایی که این مدت آواره و‌بی پناه بودن‌‌‌‌‌!‌‌‌ و حتی از ترس جنگ نتونسته بودند به روضه الحوراء ضاحیه بیان... امروز صبح که آتش‌بس شروع شد‌‌‌ این بچه ها و‌ مادرهاشون، برعکس همه به خونه هاشون نرفتند‌‌‌ اومدن تا اولین بار همه با هم کنار پدرانشون باشند...‌‌‌ ‌‌‌و این اولین زیارت بعد از شهادت بود... آتش بس، به معنی پایان جنگ نیست...‌‌‌ خون این شه‌دا درخت مقاومت رو تنومندتر میکنه! ‌‌ @faraji_shomali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با توجه به بازگشت باشکوه مردم غیور لبنان‌ به محل سکونت و خانه های خود، تخلیه قابل توجه مراکز استقرار موقت مردم در مدارس ، اولویتهای خدمت رسانی و نیازهای مردم در مناطق جنگ زده تا حد بسیار زیادی تغییر کرده و همین‌تغییرات مستلزم بررسی میدانی و‌شناسی و‌اولویت بندی دقیق هست و این جز با صبر و دقت ممکن نیست با دقت و‌تعهد به امانات شما، تمام تلاشمو‌می‌کنم تا بهترین خدمت رو ارائه‌ بدیم